الحشايش ديوسكوريدس

ترجمه عربی الحشایش (هیولی الطبّ فی الحشائش و السموم) بر اساس دستنویس کهن کتابخانة لیدن هلند به تاریخ کتابت 475 هجری منتشر شد.

الحشائش، تألیف: پدانیوس دیوسکوریدس عین‌زربی (متوفی حدود 90 م.) با ترجمه عربی از: اِصْطِفَن (استفان) بن بَسیل (شاگرد حنین) و ویرایش و اصلاح: حنین بن اسحاق ( درگذشتة 260 ق) به کوشش: دکتر یوسف بیگ‌باباپور بر اساس دستنویس کهن کتابخانة لیدن هلند به تاریخ کتابت 475 هجری به صورت عکسی از سوی انتشارات سفیر اردهال (ضمن مجموعه: تاریخ علم، فرهنگ و تمدن دوره اسلامی) منتشر شد.

در مقدمه این کتاب آمده که دیوسکوریدس بنابر قول اکثر مورخان ابتدا در مسقط‌الرأس خویش، عین‌زربه، و سپس نزد استادان حوزة علمی اسکندریه به تحصیل علوم و فنون گوناگون از جمله فلسفه و ادب یونانی و طب و معرفت خواص عقاقیر و نباتات طبی پرداخت.  

سپس مدتی نیز برای تکمیل معلومات در آتن اقامت گزید و بعدها علاوه بر سیاحت بلاد آسیای صغیر و سوریه، در عهد امپراتوری نرون (حکـ54 ـ 68 م.) همراه با قشون روم از قسمت عمده‌ای از جزایر و ممالک جنوبی خاک اروپا دیدن کرد و از نزدیک به مطالعه و مشاهده و کسب معلومات و تجارب دربارۀ خواص طبّی انواع گیاهان و نباتات پرداخت. هر چند عده‌ای بعد از وی به تتبع و تحقیق در مورد گیاهان پرداختند، اما سهم بیشتر این کار از آنِ دیوسکوریدس عین‌زربی است که با تألیف کتاب الحشائش، تمام تجارب و معلومات شخصی خود و گذشتگان را در باب خواص طبی گلها و گیاهان نواحی مختلف، مرتب و منظم کرده و به این ترتیب آنها را از نابودی به دست حوادث روزگار مصون و محفوظ داشته است. اصل کتاب الحشائش به زبان یونانی است و چنان‌که ذکر شد، مؤلف در آن بالغ بر 600 گونه از نباتات و تعداد کثیری از پرندگان و حیوانات برّی و بحری را مفصلاً بررسی کرده و آن را به حسب موضوعات در پنج مقاله به این شرح، مرتب و مدون کرده است:

مقالۀ اوّل- در بیان افاویه و ادویه خوشبو و ادهان و صمغها و انواع درختان.

مقالۀ دوم- در بیان حیوانات و حبوب و دانه‌های خوراکی.

مقالۀ سوم- در بیان عصارات و اصول نباتات و گیاهانی که خاصیت پادزهری دارند.

مقالۀ چهارم- در بیان گیاهان دارویی سرد و مسهل های گیاهی گرم.

مقالۀ پنجم- در بیان انواع اشربه و ادویة معدنی.

البته دو مقاله نیز در آخر دارد: یکی السموم، و دیگری الدواب که این دو مقاله به زعم بعضی مؤلفان همچون ابن ندیم از موضوعات افزوده حنین یا حبیش بن اعسم است.

متن یونانی این کتاب دوبار چاپ شده و به زبانهای لاتینی، فرانسوی، اسپانیایی و انگلیسی نیز ترجمه شده است. و یک بار با عنوان «هیولی الطبّ فی الحشائش و السموم»، بر اساس ترجمة عربی اِصْطِفَن بن بَسیل و اصلاح حنین بن اسحاق، (چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس ، در تطوان‌ و بارسلون‌ 1952- 1957م‌) منتشر شده است.

کتاب الحشائش دیوسکوریدس چند بار در دورۀ اسلامی ترجمه شده که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. در زمان متوکل (حکـ 232ـ247ق) کتاب گیاهشناسی دیوسکوریدس را اصطفن (استفان) بن بسیل (شاگرد و همکار حنین) از یونانی به عربی ترجمه کرد و چون استفان نام عربی پاره ای از گیاهان را نمی‌دانست، آن اسامی را به همان زبان یونانی در ترجمه نگاشت.

2. ترجمۀ حنین بن اسحاق (متوفی 260 ق) که آن را برای بختیشوع بن جبرائیل ترجمه کرد که ویرایش و اصلاح همان ترجمه اصطفن است.

3. ترجمۀ بهنام بن موسی.

4. ترجمۀ ابوسالم ملطی (قرن 6 ق).

5. ترجمۀ علی بن شریف حسینی (متوفی 867 ق) به زبان فارسی.

6. ترجمه غیاث الدین محمد رضوی (متوفی 1068 ق).

7. ترجمۀ مهران بن منصور بن مهران.

ترجمه حاضر با عنوان المقالات‌ السبع‌ یا هیولی‌ الطب‌ فی‌ الحشائش‌ و السموم‌، توسط اِسْتِفان‌ِ بْن‌ِ بَسیل‌ (یا باسیل‌)، از نخستین‌ مترجمان‌ متون‌ طبی‌ یونانی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ در سدة 3ق‌/9م‌ و نخستین‌ مترجم‌ کتاب‌ دارویی‌ دیاسقوریدوس‌ به‌زبان‌ عربی‌ صورت گرفته است. یگانه‌ اطلاعی‌ که‌ از زندگانی‌ او در دست داریم‌ این‌ است‌ که‌ در زمان‌ حنین‌ بن‌ اسحاق‌ می‌زیسته‌، و از زمرة مترجمان‌ چیره‌دستی‌ بوده‌ است‌ که‌ متوکل‌ خلیفة عباسی‌ به‌ دستیاری‌ حنین‌ گماشته‌ است‌. ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ ترجمه‌های‌ او را در ردیف‌ ترجمه‌های‌ حنین‌ شمرده‌، ولی‌ اذعان‌ داشته‌ که‌ ترجمه‌های‌ حنین‌ فصیح‌تر و شیواتر است‌. به‌ علاوه‌، حنین‌ چنانکه‌ خود گفته‌ است‌، ترجمه‌های‌ استفان‌ و دیگر دستیاران‌ خویش‌را بررسی‌ و اصلاح‌ می‌کرده‌است.‌

این کتاب مهم‌ترین‌ کتاب‌ دارویی مصور‌ در طب‌ اسلامی‌ است‌ و در حدود 15 قرن‌ منبع‌ اصلی‌ داروشناسی‌ در جهان‌ اسلام‌ بوده‌ است‌. متن‌ یونانی‌ کتاب‌ که‌ شامل‌ 5 مقالة اصلی‌ و دو مقالة الحاقی‌ است‌، در سدة 1م‌ نگارش‌ یافته‌ است‌. این‌ کتاب‌ در زمان‌ متوکل‌ به‌کوشش‌ حنین‌ بن‌ اسحاق‌ به‌ بغداد آورده‌ شد و نخست‌ توسط خود او به‌ زبان‌ سریانی‌ ترجمه‌ شد. سپس‌ استفان‌ متن‌ کامل‌ آن‌ را از زبان‌ یونانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ کرد و این‌ ترجمه‌ توسط حنین‌ بازبینی‌ و اصلاح‌ شد. این‌ دو ظاهراً یک‌بار دیگر نیز مشترکاً دست‌ به‌ ترجمة این‌ کتاب‌ زدند و متن‌ ترجمه‌ را دیگر بار حنین‌ بازبینی‌ و اصلاح‌ کرد.

استفان‌ نامهای‌ دارویی‌ یونانی‌ را که‌ معادل‌ عربی‌ آنها را می‌شناخت‌، در متن‌ کتاب‌ وارد کرد، ولی‌ نامهای‌ ناشناخته‌ را به‌ همان‌ صورت‌ اصلی‌ در متن‌ عربی‌ آورد تا شاید آیندگان‌ معادلهایی‌ برای‌ آنها بیابند. غالب‌ این‌ نامها یک‌ سده‌ بعد در اندلس‌ به‌ یاری‌ راهبی‌ به‌ نام‌ نیکلا که‌ فرستادة امپراتور بیزانس‌ به‌ دربار عبدالرحمان‌ ناصر بود و به‌ زبانهای‌ یونانی‌ و لاتینی‌ آگاهی‌ داشت‌، به‌ زبان‌ عربی‌ ترجمه‌ و تفسیر شد. ترجمة استفان‌ بی‌شک‌ مهم‌ترین‌ ترجمة کتاب‌ دیاسقوریدوس‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌، ولی‌ یگانه‌ ترجمة آن‌ نیست‌. در سده‌های‌ بعد ترجمه‌های‌ دیگری‌ نیز از این‌ کتاب‌ فراهم‌ آمد که‌ ظاهراً همه‌ از روی‌ ترجمة سریانی‌ حنین‌ صورت‌ گرفته‌، و اکنون‌ نسخه‌هایی‌ از آنها در دست‌ است که پیش از این به برخی اشاره شد.

اما یکی از نسخ کهن از این ترجمه خوشبختانه در کتابخانة لیدن هلند موجود است که تصاویر فوق‌العاده دقیق و عالی دارد. این نسخه به خط نسخ کم‌نقطه کتابت شده و بنا به اذعان کاتب، از روی نسخة شیخ ابی‌عبدالله ناتلی مصلح که در سمرقند برای خلیفة عباسی المؤید بالله در ربیع‌الاول 380ق. تهیه نموده بود، کتابت شده است.

تاریخ کتابت نسخة لیدن، به تاریخ اواسط رمضان سال 475ق. بوده، امّا کاتب از خود اسم نبرده است. در ذیل ترقیمه کاتب، با خط متأخرتر نسبت بدان یک گزارش اتمام ترجمة فارسی یاد شده که از اهمیت فراوانی برخوردار است. با توجه به این یادداشت، گویا از روی همین نسخه در 18 صفر سال 510 ق. شخصی به نام «محمد بن علی الرمی» متن عربی الحشایش را به فارسی ترجمه کرده و یاد کرده که چون عربی مهجور بوده و گویا برای برخی قابل استفاده نبوده، آن را به فارسی مرغوبی برگردانده، و اذعان داشته که این نسخه ناتلی بوده و ترجمه اصطفن و حنین می‌باشد.

الحشائش، با عنوان المقالات‌ السبع‌ یا هیولی‌ الطب‌ فی‌ الحشائش‌ و السموم‌، تألیف: پدانیوس دیوسکوریدس عین‌زربی (متوفی حدود 90 م.) با ترجمه عربی از: اِصْطِفَن بن بَسیل (شاگرد حنین) و ویرایش و اصلاح: حنین بن اسحاق ( درگذشتة 260 ق) به کوشش: دکتر یوسف بیگ‌باباپور بر اساس دستنویس کهن کتابخانة لیدن هلند به تاریخ کتابت 475 هجری به صورت عکسی از سوی انتشارات سفیر اردهال در قطع وزیری منتشر شده است.

كفايه منصوري

نویسنده کتاب از معاصران پزشک بزرگ فارس، یعنی حاجی زین العطار، صاحب کتاب اختیارات بدیعی، بود و همچنین از هم‌روزگاران شاعر غزلسرای ایران زمین، خواجه حافظ شیراز بود.

منصور شیرازی از نوادگان مولانا جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی و یکی از نتیجه های برادر نجم الدین محمود الیاس طبیب و فقیه معروف شیراز بود. بنابر این در خانواده ای سرشناس که پزشکان بزرگی از آن برخاسته اند، به دنیا آمد و خود نیز با توجه به نبوغ ذاتی و موروثی که در این زمینه داشت، در علوم مختلف زمان خویش، مخصوصاً در علم طب به درجۀ اعلی و شهرت فراوانی دست یافت.

دربارۀ خود منصور اطلاعات زیادی در منابع در دسترس وجود ندارد. همچنین خود وی نیز در ضمن آثارش هیچ اطلاعی از خود و خانواده اش به دست نداده است. فقط در دیباچۀ کتاب کفایۀ مجاهدیه، خود را منصور بن محمد بن احمد بن یوسف فقیه الیاس معرفی نموده، سپس افزوده: «چون بر این علم و مطالعۀ این قسم (علم طب) اشتغال نمود...» که حاکی از آن است که شغلش منحصراً طبابت بوده است و لقب فقیه که در برخی منابع به نام مؤلف افزوده شده، اشتباه است.

منصور از معاصران پزشک بزرگ فارس، یعنی حاجی زین العطار، صاحب کتاب اختیارات بدیعی، بود و همچنین از همروزگاران شاعر غزلسرای ایران زمین، خواجه حافظ شیراز بود.

سال توّلد منصور به درستی و دقیقاً مشخص نیست. بنا به قراین موجود می توان حدس زد که او احتمالاً قبل از 750ق. یعنی بین سالهای 720 تا 740ق. متولد شده باشد. همچنین تنها اطلاعی که از درگذشت منصور داریم، این است که او در سال 809 هجری قمری وفات نموده است.

کفایه منصوری

تا به حال دو کتاب مسلّم و حتمی که از آنِ منصور هستند، شناسایی شده اند که ذیلاً بدانها پرداخته می شود:

تشریح الأبدان: منصور در حقیقت به این اثر خود نامی نگذاشته است. بلکه در سده های بعد با توجه به رواجی که پیدا کرده، آن را تشریح بالتصویر، تشریح البدن، تشریح الابدان، رساله در تشریح بدن انسان و کیفیت اوضاع آن، کالبدشناسی مصور، تشریح منصوری نامیده اند. این کتاب در سال 798ق. به پایان رسیده و به امیرزاده پیرمحمد بهادر خان تقدیم شده است.

کفایۀ مجاهدیه: اثر معروف منصور که در برابر کتاب معروفتر رازی، که به همین اسن است، کفایۀ منصوری نیز نامیده می شود. منصور با نام اصلی کتاب (کفایۀ مجاهدیه) نوعی تجنیس ساخته؛ از طرفی آن را می توان به معنای کفایت جهد –احتمالاً برای دانش و تندرستی- گرفت و از طرف دیگر ممکن است به مفهوم کفایت مجاهد تعبیر کرد. زیرا مجاهدالدین نام یکی از نعمتهای او بوده است. این کتاب به نام مجاهد السلطنه والدین سلطان زین العابدین تألیف یافته و تقدیم شده است و چون سلطان زین العابدین شاه شجاع در بین سالهای 786-739ق. بر فارسی حکومت می کرده، احتمالاً این کتاب در فاصلۀ این هفت سال تصنیف شده است. سبک نوشتار این کتاب بسیار ادیبانه و غیر متکلف است. کفایۀ مجاهدیه چاپهای سنگی مختلفی دارد. اما تا به حال چاپ علمی از آن صورت نگرفته است. این کتاب را هادی حسین خان لکهنویی مرادآبادی به زبان اردو و سپس ناشناسی به زبان عربی ترجمه کرده و عبدالرحیم نامی ملقب به محمد یوسف خان آن را به نظم درآورده است.

کفایه منصوری، کتاب در طب عمومی با مقدمه و استخراج فهارس توسط زهرا ابراهیم‌اوغلی خیاوی از سوی انتشارات سفیر اردهال (در ضمن مجموعه دوا و درمان در روزگاران کهن - 15) منتشر شد.

چاپ حاضر بر اساس چاپ نولکشور هند به صورت عکسی صورت گرفته و با مقدمه و استخراج فهارس توسط زهرا ابراهیم اوغلی خیاوی از سوی انتشارات سفیر اردهال (در ضمن مجموعه دوا و درمان در روزگاران کهن - 15) به قطع وزیری به قیمت 15000 تومان منتشر شده است.

التفهيم بيروني، و كهنترين نسخه از تحرير فارسي آن

التفهیم ابوریحان بیرونی براساس کهن‌ترین نسخه موجود آن متعلق به کتابخانه مجلس منتشر شد.

التّفهیم لاوائل صناعة التّنجیم، از روی نسخه خطی کتابخانه مجلس (نسخه ثبت حافظه جهانی در یونسکو)، به صورت چاپ عکسی (فاکسمیله) با مقدمه فرید قاسملو، (ضمن مجموعه تاریخ علم، فرهنگ و تمدن دوره اسلامی – شماره 6) از سوی انتشارات سفیر اردهال در تهران منتشر شد.

التّفهیم لاوائل صناعة التّنجیم، اثر دانشمند پرآوازة ایرانی، ابوریحان بیرونی (362 تا 440 ق) کتابی است برای آموزش نجوم. ابوریحان آن را چنان که خود گوید، به روش پرسش و پاسخ و به ترتیبی که درک آن برای نوآموزان علوم آسان باشد، به خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمی، در سال 420 ق تصنیف نموده است. وی برای درک بهتر خواننده از مطالب این کتاب که یک خودآموز است، آن را با هندسه و حساب آغاز می‌کند، بعد به هیئت عالم می‌پردازد، سپس به تقویم ایام و انواع گاه شماری، سرانجام پس از معرفی ابزاری چون اسطرلاب و انواع آن به احکام نجوم می‌رسد که هدف اصلی این کتاب و حاوی 530 پرسش و پاسخ آن است.

اگرچه کتاب التفهیم را بدون تردید خود ابوریحان در کمال مهارت و استادی، با موجزترین عبارات، به دو زبان فارسی و عربی نگاشته است به ترتیبی که هر کدام از آنها تالیفی مستقل می‌نماید، بدون این که یکی ترجمة دیگری باشد (قدیم ترین نسخة خطّی متن عربی التّفهیم تاریخ کتابت 573 دارد و در کتابخانة چستربیتی نگهداری می‌شود، در حالی که نسخه مجلس در تاریخ 538 کتابت شده است) ولی باید گفت که این خودآموز نجوم، اساسا برای دختری فارسی زبان نوشته شده و کتاب انباشته از واژه ها و اصطلاحات اصیل و کهن فارسی به‌ویژه دربارة تاریخ، آداب و رسوم، ایام معروف و روش گاه شماری ایرانیان است. در واقع این اثر، چکیده‌ای از دانش بیرونی در ریاضی و نجوم، و گنجینه ای مالامال از فوائد علمی و ادبی است.

کتاب حاضر چاپ عکسی (فاکسمیله) از روی کهن‌ترین نسخة فارسی موجود از التفهیم است و کتابت آن، با زمان خود نویسنده کمتر از صد سال فاصله دارد. در واقع این نسخه، قدیمی ترین متن فارسی در ریاضیات و نجوم نیز به شمار می رود. این نسخه با 246 برگ، 492 صفحه، هر صفحه 15 سطر، به خط نسخ با کتابت محمدبن جورابی در تاریخ روز پنجشنبه ششم صفر سال 538 ق، بر روی کاغذ ریحانی با جلد تیماج سرخ ضربدار، به ابعاد 25*5/19 به شماره ثبت 2132 در مخزن خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران نگهداری می‌شود .

اصالت و اعتبار این اثر را نسخه شناسان و صاحبنظرانی برجسته مانند استاد همایی، استاد نفیسی و استاد حائری تایید کرده‌اند. نسخه دارای نام کاتب (به قلم محمد بن جورابی) و تاریخ دقیق کتابت (در تاریخ یوم الخمیس السادس من صفر سنه ثمان و ثلثین و خمس) است. همچنین ویژگیهای ظاهری نسخه اعم از رسم الخط و جنس کاغذ همگی بر اصالت نسخه دلالت می‌کند. بالاخره این نسخه در حافظه جهانی یونسکو ثبت شد. بیش از بیست جلسه با حضور استادان خبره و کارشناسان گروه ارزیابی برای بررسی این نسخه تشکیل شد و نسخة موردنظر، از نزدیک مورد ارزیابی قرارگرفت. فهرستهای نسخه های خطی موجود، به صورت دقیق و موشکافانه مطالعه شد و در چند جلسة کمیتة ملی حافظة جهانی و گروه ارزیابی کمیته این اثر بررسی و تأیید گردید.

التّفهیم لاوائل صناعة التّنجیم، از روی نسخه خطی کهن از متن فارسی تاریخدار آن موجود در کتابخانه مجلس، به صورت چاپ عکسی (فاکسمیله) با مقدمه فرید قاسملو، ضمن مجموعه تاریخ علم فرهنگ و تمدن دوره اسلامی (شماره 6) از سوی انتشارات سفیر اردهال منتشر شده است.

نورالعيون

نورالعيون ابوروح جرجانی، كهن‌ترين اثر فارسي در چشم‌پزشكي   

زهرا ابراهيم‌اوغلي خياوي[1]  

نورالعيون، تاليف: ابوروح محمد بن منصور بن ابي عبدالله جرجاني يماني (زرين دست)، سده پنجم هجري، مقدمه و تصحيح يوسف بيگ‌باباپور، زير نظر مهدي محقق، تهران، ميراث مكتوب و سفير اردهال، 1391ش.  پنجاه + 784 + 7ص. وزيري با جلد سخت، قيمت 42000 تومان.   

نخستين اثر موجود در زمينۀ چشم پزشكی كه به زبان فارسی نوشته شده است، توسط يك پزشك ايرانی به نام ابو روح محمد (محمد ربيع) بن منصور بن ابي عبدالله جرجانی يمانی، مشهور به «زرّين دست» است. نام كتاب « نورالعيون » است و در سال 480 هجری قمری به پايان رسيده و به نام سلطان ملكشاه سلجوقی كه بين سالهای 465 تا 485 هجری سلطنت می‌كرد، اهدا شده است. طرز تنظيم مطالب اين كتاب مثل  «تذكرة الكحّالين» علی بن عيسی است، ولی وجه امتياز آن يك فصل (مقالت هفتم) است كه از روش‌های مختلف جرّاحی چشم گفتگو می‌كند. دربارة نويسنده كتاب اطلاع چنداني در دست نيست. طبق آنچه مصحح كتاب در مقدمه آورده، لقبش «زرّين دست» و «معالج» بوده است. ايراني‌الاصل و اهل جرجان بوده. پدر و فرزندش نيز به حرفة پزشكي مشغول بودند –چنانكه مؤلف خود بدان اشاره كرده است؛ و جرجاني كتاب را همچون حنين براي آموزش فرزندش و به صورت سوال و جواب ترتيب داده است. او كتاب ديگري در جراحي داشته كه از بين رفته است. كتاب به ملكشاه سلجوقي در سال 480 هجري تقديم شده و اصلاً بنا به دستور ملكشاه نوشته شده است. جرجاني كتاب را به فارسي نوشته تا بر همگان مورد استفاده باشد. اين كتاب جامع تمامي يافته‌هاي دانشمندان اين حرفه تا قرن پنجم است و شالودة دانش پيشينيان در اين دانش.(رك: مقدمه نورالعيون، ص. بيست – بيست و دو) متن كتاب مزبور به ده مقالت تقسيم گرديده و نویسنده طی اين مقالات، ابتدا ساختمان و تشريح چشم را شرح داده و سپس به توضيح بيماريهای چشم پرداخته است و يك مقالت دربارۀ بيماريهايی است كه قابل رؤيت هستند و يك مقالت هم دربارۀ بيماريهايی است كه قابل رؤيت نمی‌باشند، آن گاه دو فصل را به جنبه های ديگر بيماريهای چشم اختصاص داده و اين بار بيماريها را به دو دستۀ قابل علاج و غير قابل علاج تقسيم نموده است. با مقالت ششم كتاب توضيحات مربوط به درمان شروع می‌گردد و فصل بعد از آن (مقالت هفتم) كه خود از سی سؤال و جواب تشكيل گرديده است، منحصراً به جراحی چشم اختصاص داده شده است. مقالت هشتم دربارۀ انواع كوری ها و حیله گری‌های کحّالان دروغینی که با معالجات نادرستی باعث کوری یا ازدیاد درد در چشم بیمار می‌شوند، می‌باشد؛ و بالاخره در دو فصل آخر از انواع داروهايی كه در چشم پزشكی به كار برده می‌شوند، اسم برده شده است. فصل دهم در داروهای مركّب چشم و در بيست و يك باب نگاشته شده است. با وجود آنكه نويسندۀ متذكّر شده است كه در تأليف كتاب خود از «العشر مقالات فی العين» حنين استفاده كرده است، قسمت اعظم مطالب آن بديع و بی‌سابقه می‌باشد و مطالب بسياری در آن ذكر شده است كه در كتاب حنين اصلاً وجود ندارد، از جمله مقالت هفتم كتاب كه در نوع خود بی نظير و تازه و بديع می‌باشد. در اين مقالت، كه همچون مقالت ديگر كتاب به صورت سؤال و جواب طرح ريزی شده ، جرجانی شيوه‌های جراحی (دستكاری) انواع بيماريها را مطرح می‌كند كه شامل سی سؤال و سی جواب است. جرجانی در اين بخش ابتدا به شيوۀ جراحی عارضۀ « جَرَب » پرداخته و اوّلين پيشنهادی كه  می‌كند اين است كه اوّل به فصد كردن و تنقيه تن و سر بايد علاج نمود و اگر علاج نپذيرفت  «خادمان را بفرمای تا دستهای بيمار بگيرند و نگاه دارند و  سر بيمار نگاه دارند ، پس ميل كاوبور بر بالای جفن نه و بفشار و مژه را بر دست چپ بگير بر بالای ميل و پس جفن را باز گردان ... پس نهان نيش را برگير بر دست راست ...و حك كردن گير ... آن گاه دست باز دار به آهستگی اندك اندك تا جفن بر جای خود شود ...» و آخرين و مؤثرترين مرحلۀ آن را داغ كردن می‌داند . ديگر عارضه ای كه جرجانی روش جرّاحی آن را مطرح كرده است، عارضۀ «بَرَد» است. اين عارضه كه برخی آن را به غلط «پرده» خوانده‌اند ، غدۀ بسيار كوچكی است كه در ميان دولايۀ پلك می رويد و شبيه به تگرگ ( بَرَد) است. تنها ابداعی كه جرجانی در جرّاحی اين عارضه دارد ، اختراع كفچه ای است كه خود وی ساخته بود و بدان اشاره دارد كه «... جفن را نگاه دارد تا باز گردد ، آن گاه بر پهنا به مبضع بشكافد و بدان كفچه كه از جهت بَرَد ساخته ام ، بَرَد را بيرون كند ...» . منظور از «مبضع» (Scalpel  ) نيشتری است كه در موقع رگ زدن ( فصد ) از آن استفاده مي‌كردند و به نسبت امراض و كاربردهای خاص آن، اشكال گوناگونی داشته است كه مرسوم‌ترين شكل آن چنين بوده است: دربارۀ «كفچه‌»ای كه جرجانی در اين مقالت بدان اشاره كرده، ظاهراً در آثار هم‌طراز ديگر نشاني يافت نشده است، شايد اين «كفچه» چاقوی سر پهن كوچكي بوده كه گودی نسبتاً كمی نيز داشته و احتمالاً چيزی شبيه به اين: كه جرجانی در علاج عارضۀ « تحجّر » نيز بدان اشاره كرده، گويد : « ... بشكاف پوست را و قعرش چندان كن كه به تحجّر برسد ... و پس به سر كفچه بيفشار تا تحجّر بيرون جهد». به نظر جرجانی شعيره كه ورمی است كه در چشم حادث می شود ، نيازی به جراحی ندارد، «از برای آنكه شعيره ورم است و زود تحليل شود و به ذات خود بگشايد»، اما جالب اينجاست كه در صورت تحليل نيافتن با مقراض (قيچی) مخصوص آن را مي‌بريدند كه ظاهراً چنين بوده است: و كاربردهای ديگری هم در جراحی های مختلف چشم، از جمله در «پلك پردازی» داشته است. مادۀ ضدّ عفونی كننده‌ای كه بيشتر در بين اطبّا رواج داشت، نمك يا آب نمك بوده است. جرجانی نمك را بهترين مادۀ ضدعفونی كننده و عامل جذب رطوبات بر جای مانده از اورام و غيره می داند، و اين مطلبی است كه در آثار اغلب اطبايی كه به جراحی پرداخته‌اند، ديده مي‌شود . مطلب قابل توجه ديگر در اين كتاب، روش جراحی لزق است. جرجانی به طرز بسيار ماهرانه‌ای نكته به نكته بدان پرداخته و از ابزارهايی سخن می‌گويد كه مخصوص اين كار هستند ، از جمله : مِهَتّ (لزق‌گشای)، مقراض (قيچی جرّاحی)، سكّين لزق، ميل لزق، كه در كتاب «شيزری» با عنوان « نهاية الرتبة فی طلب الحسبة» به اين ابزارها اشاره شده است. روشی كه جرجانی در جراحی لزق ( به گونه‌ای كه قرنیه از جفن گشاده باشد) مطرح كرده حايز اهميت است. وی سوراخی از رو طرف چشم ايجاد می‌كرد و ميلی كه جهت اين كار ساخته بود از لحاظ ( گوشۀ بيرونی چشم ) وارد می‌كرد و از ماق (گوشۀ درونی چشم) بيرون می‌آورد، سپس گفته: «چون داند كه از زير گشاده است . پس به نيش سر پهن جفن ها را باز برد و جدا كند و اگر ميل با داس ( لبه تيز ) باشد همواره به رفق بكشد تا بريده شود ... اما بايد كه قرنی را هيچ رنج نرسد ». گونۀ بسيار حادّی از لزق نيز بوده كه ملتحم و قرنی را فرا می گرفت و موجب بسته شدن هر دو پلك به هم می شد . جرجانی در جرّاحی اين گونه از لزق ، از چنگكها يا قلابهای مخصوصی استفاده می كرد كه به اصطلاح « صنّاره » ناميده می شوند . اين صنّاره ها از گوشه های پلك های زيرين آويخته می شد تا به مرور آن را پايين بكشد ، رفته رفته شكافی نيز در ميان پلكها ايجاد می كردند تا چسبندگی آنها زايل شود: «اوّل جفن ها را باز برد از يكديگر ، چنان كه آسيب به قرنی نيايد و چون جفن بريده شد ، آن گه صنّاره ها در كناره های جفن آويزد و پاره پاره به رفق می‌گشايند تا همه گشاده شود»، و باز بعد از عمل جراحی «آب زيره» و «نمك» را جهت ضد عفونی تجويز می‌كند. در آثار دورۀ اسلامی محوریت دوربینی و نزدیک‌بینی، «روح باصره» بود که توسط مجرای توخالی (عصب مجوّف) خلف چشم به دِماغ (مغز) می‌رسید و از آنجا دوباره به چشم بازمی‌گشت. چهار عامل اصلی بود که سبب دوربینی و نزدیک‌بینی می‌شد: غلظت بیش از حدّ روح باصره، لطافت و صافی بیش از حدّ آن، کم شدن و سپس زیاد شدن آن. در سؤال بیست و چهارم به بعد از مقالت سوم کتاب نورالعیون، بحثی راجع به دور بینی و نزدیک بینی و علل آن آمده است. وی به تبع آنچه در آثار ترجمۀ حنین که در اصل از جالینوس است، آمده، هشت علّت روح باصره را در ضمن  تصویری بسیار ابتدایی بیان داشته و با توجه به غلظت و لطافت یا اندکی و بسیاری روح باصره، دوربینی و نزدیک‌بینی را توجیه می‌کند:   جرجانی سپس سؤالی مطرح می‌کند (مقالت سوم، سؤال بیست و پنجم) که سبب این‌که کسی از دور نیک بیند و از نزدیک نبیند، چیست؟ و جوابی که می‌دهد چنین است: «سبب آن باشد که روح باصره بسیار باشد، امّا غلیظ باشد و سبب بسیاری روح از قوّت و بسیاری روحنفسانی باشد؛ و سبب غلظ روح از رطوبتی باشد غلیظ یا بخاری غلیظ که آمیخته گردد با روح باصره؛ و نیز باشد که به ذاتش غلیظ باشد». همچنین در جواب این سؤال (سؤال بیست و ششم) که از چه سبب کسی از نزدیک نیک بیند و از دور نتواند دید، می‌گوید: «روح باصره اندکی باشد و صافی باشد، به سبب اندکی‌اش لابدّ ضعیف باشد، به دور نتواند رسید و از دور نبیند و به سبب آن‌که صافی باشد، هر چند که اندکی باشد، چیزی که نزدیک بود، لابدّ نیک بیند و قبول تواند کرد». سپس سؤالی که مطرح می‌کند (سؤال بیست و هفتم)، این است که چه سبب باشد که کسی چیزی خُرد را نیک بیند و چیزی بزرگ را نتواند دید، و جواب می‌دهد: «این مسئله هم بر این قیاس است که کسی از نزدیک نیک بیند و از دور نبیند، و سبب این هم آن است که روح اندک باشد و صافی، و لابدّ ثقب عنبی چندان که نور است، باز شود، چون ثقبه اندک باز شود، خُرد را بتواند دید، امّا بزرگ را قبول نتواند کرد». و در جواب این مسئله (سؤال بیست و هشتم) که کسی چیزی بزرگ را نیک بیند و خُرد را نتواند دید، می‌گوید: «چون روح بسیار باشد، و غلیظ باشد، به غلظ چیز خُرد را ادراک نتواند کرد، امّا چیز بزرگ را بسیار قبول نکند و نبیند، و نیز می‌افتد که چون این روح تر باشد، همین حال بیند؛ و اگر رطوبت جلیدی خُردتر باشد و اندک، همین حال بیند؛ از برای آن که روح بیرون بود از غیر مجرای طبیعی». و سپس چندین سؤال در نیک دیدن از دور و نزدیک و بالا نگریستن و زیر نگریستن و غیره را مطرح می‌کند، و همه را از صحّت و سقم (بیش و کمی یا صافی و غلظت) روح باصره می‌داند. می‌بینیم که محوریت دوربینی و نزدیک‌بینی در آثار یونانی و سده‌های عمده‌ای از دورۀ اسلامی، روح باصره است. البته می‌دانیم که این توجیه بسیار ابتدایی و ناشی از اعتقاد به روح باصره است که از سمت حرکت در ابصار، از چشم به طرف مبصورات و سپس بازگشت از آن است. چرا که در توجیه نزدیک‌بینی که از دور نتواند دید، می‌گوید که «روح باصره اندکی باشد و صافی باشد، به سبب اندکی‌اش لابدّ ضعیف باشد، به دور نتواند رسید و از دور نبیند». اينها مختصري از مباحث علمي موجود در اين كتاب هستند كه ذكر شد. *** چنان كه گفته شد، اين كتاب در ده مقالت ترتيب يافته است: مقالت اوّل: در تشريح چشم. مقالت دوم: در بيماريهاي چشم كه آن را به چشم بتوان ديد. مقالت سوم: در بيماريهاي چشم كه آن را به چشم نتوان ديد. مقالت چهارم: در بيماريهايي كه علاج توان كرد و علاج پذيرد. مقالت پنجم: در بيماريهايي كه علاج نپذيرد. مقالت ششم: در پيشگيري از بيماريهاي چشم در اوّل علت تا نيفتد. مقالت هفتم: در دستكاريهاي (جراحي‌هاي) چشم. مقالت هشتم: در زرق‌هاي (حيله‌هاي) زرّاقان. مقالت نهم: در داروهاي مفرد كه در علاج چشم به كار دارند. مقالت دهم: در داروهاي مركب كه در علاج چشم به كار دارند.   كتاب حاضر بر اساس 6 نسخة خطي تصحيح شده است. و كهنترين نسخه مورد استفاده در اين تصحيح كه نسخه اساس قرار گرفته، نسخه دانشكده علوم پزشكي دانشگاه تهران به شماره 309 است كه تاريخ كتابت آن به سده 6-7 هجري قمري مي‌رسد. نسخه دوم نيز متعلق به سده 7-8 ق. است كه نسخة ديگري از كتابخانه دانشگاه تهران به شماره 310 است. نسخه‌هاي ديگر متأخرترند و به كتابخانه‌هاي مجلس و آستان قدس تعلق دارند. مشخصات ديگر نسخ بدل آن به قرار زير است: نسخه خطی کتابخانه دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به شماره 242 نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 3218 نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 6346 نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 1181 شيوه تصحيح علمي و انتقادي است و تمامي اختلافات نسخ خطي بدل با نسخه اساس سنجيده شده و در پاورقي‌هاي متن با علايم اختصاري نشان داده شده‌اند. متن كتاب پس از 50 صفحه مقدمة مصحح، شروع مي شود و تا صفحة 618 ادامه مي‌يابد. سپس واژه‌نامه توصيفي مشكلات متن شروع مي‌شود. يكي از امتيازات مهم اين كتاب نيز همين واژه‌نامه است كه با مراجعه به منابع مهم تاريخ پزشكي بسياري از لغات نامأنوس و مشكل متن توضيح داده شده‌اند. واژه‌نامه از صفحه 619 تا 725 كتاب ادامه مي‌يابد و به صورت الفبايي ترتيب يافته است. پس از آن، نمايه‌هاي هفتگانة كتاب آغاز مي‌گردد: آيات، احاديث و روايات، كسان، اندام‌ها، داروها، بيماري‌ها، ابزارهاي جراحي. و در آخر منابع و مآخذ مورد استفاده در كتاب به صورت الفبايي گنجانده شده است.    مجله كتاب ماه علوم و فنون -ش75    

[1]-  مدرس دانشگاه آزاد اسلامی، واحد پارس آباد مغان، گروه زبان وادبيات فارسي z.khiyavi@gmail.com