الفراست منسوب به افلاطون

بسم الله الرحمن الرحیم

والعاقبه للمتقین ولاعدوان إلّا علی الظالمین؛ والصلوه والسّلام علی محمّد وآله أجمعین.

امّا بعد؛ بدان که این کتابی است که افلاطون الحکیم ساخته است در معنی فراست و آثار خلیفه بنی‌آدم و چهره‌ها و جسم‌ها و نشست و خاست و آواز و رفتار و کردارشان؛ امّا اوّل چیزی که از مردم به مردم رسد، آواز است، و شاید که مرد پیدا نباشد، داد از وی شنوند. پس آن اولی‌تر که اوّل دلایل آواز بگوییم، به توفیق الله و عونه.

 

دلایل آواز

 هر که را آواز بلند باشد و گشاده، بَلاجوی و جنگ‌جوی بود و دون‌همّت و بَدنیّت و اندک‌خوار.

تیز که پنداری که از خُم برمی‌آید، دلیل که خداوندش بی‌خود و بدنیّت باشد و حسود.

آواز صافی، تیز و نرم، دلیل کند بر شبه مادگان و طبع فاحشان، و موافق بود.

آوازی که پنداری که لح‌لح می‌کند، دلیل کند بر ابلهی و زودزود خشمی و بی‌حجّتی و آزار مردم جُستن و اندرماندن به دست خصمان.

آوازی که اندر بینی ماند، دلیل کند بر حریص و بس‌آرزو و لجوجی و بدکنشی و بی‌دینی، اگرچه او را ضعیف باشد، و بدخویی.

آوازی که باریک بود و سست، دلیل کند بر نیک‌خویی و تنگ‌دلی و بی‌تدبیری.

آواز خوش نیکو، دلیل کند بر ابلهی و شادکامی.

آواز سخت، دلیل کند به رندی و ناپاکی.

 

دلایل الوان

هر لون که سیاه بود، بددل باشد و دوراندیش و بسیارغم.

سرخ نیکو، دلیل کند بر بددلی.

زرد، که نه از بیماری بود، دلیل کند بر حسد و بداندیشی و بددلی.

زردی که با سبز زند، لهودوست و زودخشم و وفادار، و هرچه بیندیشد، پندارد که بوده است.

زرد سرخ، دلیل کند بر شرمگینی.

سیاه سبز، دلیل کند بر بدخویی.

سیاه سرخ، جهان‌دوست و مردم‌سان.

لون میغ‌گون، دلیر و خوش‌خوی و بس‌آرزو و زودخشم و جنگ‌جوی.

سرخ اسفید، بازی‌دوست و صحبت‌نمای و دوستی‌افزای و زود فریفته شود.

زردی که با سبزی و سفیدی آمیخته بود، حسود و بداندیش و بدسگال و بددل باشد.

سرخ، شراب‌دوست بود و طبع وی به مستان ماند.

 

دلایل بالا

هرکه را بالا دراز باشد، بی‌اندازه ابله باشد. کوتاه، معجّب باشد. میانه، خردمند بود. بالاپست، زودخشم باشد و کودک‌طبع و لهودوست و بزرگ‌همّت باشد. لاغر، جویندۀ کام و مرادها باشد و آرزوها. ذولهره، جوان‌مرد و خوش‌خوی بود.

 

دلایل موی

هر که را موی نرم باریک بود، خداوندش بددل باشد.

موی درشت، خداوند او دلیر و مردانه بود.

موی بسیار پرپشت باشد، نشان مردانگی و مبارزی و صاحب‌هنری بسیار پرشکم [و] جماع‌دوست بود.

موی بسیار بر گردن و کتف، نشان ابلهی و دلیری بود.

موی تن که برخاسته بود، دلیل ترس و بددلی بود.

موی جعد، نشان حریصی و تنگ‌خویی.

راست برهم‌خفته، نشان بی‌خردی و بی‌ادبی بود.

موی بر تن به‌اندازه، به هر حال که رسم بود، بیش و کم، دلیل کند بر خرد و ادب و نیک‌خویی.

موی سیاه، نشان منفعت و دوستی بود.

سرخ چون سقلابیان، دلیل کند بر بدخویی.

موی بر کتف، نشان عاقلی.

 

دلیل رفتن

گام فراخ، دلیل کند بر فراخ‌دلی و وفا و نصیحت و مردانگی.

گام تنگ نهادن، دلیل است بر نامردانگی لعامت و کارهای ناتمام و خوش‌خو و رحیم‌دل بود.

اگر کسی بینی که زود می‌رود و نگاه بازپس می‌کند و از چپ و راست می‌نگرد و سر می‌جنباند، دلیل دیوانگی و بدکرداری بود.

سبک‌رفتن راست، نشان تندی و بداندیشی.

دیررفتن و گام نهادن، دلیل بداندیشی خاصّه که داند که کجا می‌رود.

به شتاب رفتن و دست جنبانیدن با کتف و دست فروافکنده دارد، دلیل کند که مردانه و دلیر و بلندهمّت بود.

هرکه در رفتن خویشتن را می‌جنباند یا سوی دست به هر گامی بگراید، دلیل کند بر مخنّثی؛ والله أعلم.

 

دلیل خنده

هرکه بسیار خندد، بی‌عنایت بود و مساعد با مردمان.

هرکه اندک اندک خندد، مخالف بود با مردمان و هرچه مردم کند، هیچ نپسندد.

هرکه بخندد، چنان که سرفه بر وی افتد، بی‌شرم و جنگ‌جوی بود.

 

دلایل اعضا

هرکه سر بزرگ دارد و کژ، آن کس بلندهمّت باشد و نیکی دوست دارد.

سر کوچک، دلیل کند که بدخوی باشد.

هرکه را سر گرد بود و میانه، پُراندیشه و مکّار بود.

سر بزرگ، دلیل عقل بود.

هرکه را پوست سر فشرده بود، بی‌شرم باشد.

هرکه را میان سر فرو شده باشد، به مال و کار دنیا حریص باشد.

هرکه را بر سر خطّ‌ها باشد و میان سرش پهن بود، صحبت کردن با او نکوهیده بود.

پیشانی، چون پیشانی تنگ باشد، عالم و کُندفهم باشد.

و پیشانی بزرگ، خداوندش ابله بود.

پیشانی سخت مثل خداوندش سبکسار و زودخشم و روسپی‌باره [و] شوخ باشد.

پیشانی خاسته، دلیل کند بر بدکیشی.

پیشانی که بر او خطّ‌های بسیار بود، خداوندش بی‌نیاز و خداوند خواسته بود.

پیشانی پهن، خداوندش همیشه غمگین بود.

 

دلایل ابرو

هرکه را موی بر ابرو دراز بود، خداوندش معجّب بود.

ابرویی که به سوی بینی فروکشیده بود، خداوندش پُراندیشه بود.

ابروی گرد و به پایین فروشده، در او چیزهای نغز بسیار بود که اندیشه کند.

ابروی کم‌موی، دون‌همّت باشد.

 

دلایل چشم

چشم بادامی، نه بزرگ و نه خُرد و نه خاسته و نی فروشده، خداوندش خردمند و زیرک بود و جویای صحبت نیک باشد.

هرکه را چشم گرد و سیاه و فراخ بود، خداوندش ابله بود.

هرکه را چشم از حال طبیعی بگشته بود و سپیدی او تنگ گشته که پنداری که چشمش درد می‌کند و چشم وی می‌گراید، دیوانه بود.

و اگر آن همه نیابی، بدان که فاحشه و بدکنش بود.

 

دلایل بینی

هرکه را بینی گرد بود و سوراخ تنگ، دلیل کند که ابله بود.

و اگر فراخ و باز گشاده بود، جنگ‌جوی و زودخشم بود.

هرکه را سر بینی پهن بود، آن کس ابله بود.

و اگر بینی کوتاه و گرد بود، خداوندش دزد و مکّار بود.

و اگر پهن بود، جماع‌دوست بود.

بینی نیکو، روسپی‌باره بود.

بینی با پیشانی راست، هوشیار و دانا بود.

تمام شد کتاب فراست؛ والحمد لله ربّ العالمین.

 /چاپ شده در : شش رساله كهن پزشكي/ مجمع ذخائر اسلامي، 1390ش./

خواص الاشياء منسوب به رازي

متن مترجَم کتاب طبّی «خواص‌الاشياء»

منسوب به زکریای رازي، از یونانی به فارسی

 

درآمد: مختصری در باب طبّ یونانی و سنّت ترجمۀ آثار طبّی یونانی

تاريخ پزشكي يوناني با نام ابقراط (هيپوكراتس) شروع مي‌شود كه به سال 257 قبل از ميلاد (و به روايتي 370 قبل از ميلاد) از دنيا رفت و كتاب كلمات قصار يا فصول (Aphorismoi) او پيوسته كتاب راهنماي كساني بوده است كه حرفه طبابت داشته‌اند. اين مجموعه از جمله نخستين آثار طبي است كه توسط حنين‌ بن اسحاق كه زبان يوناني مي‌دانست، به زبان عربي ترجمه شد. ترجمه ديگر سرياني نيز از اين كتاب در دست است كه نام مترجم آن و نيز تاريخ ترجمه معلوم نيست، و به سال 1903 ميلادي در لايپزيگ توسط پونيون انتشار يافت.

مولفان مهم ديگر در طب يوناني عبارت‌اند از: اوريباسيوس(متولد حدود 325 ميلادي) است كه از تاليفات طبي او سه كتاب بر جاي مانده، كه يكي از آنها «موجز» (Synopsis) است، مشتمل بر هشت كتاب كه آن را به پسر خود ائوستاثيوس اهدا كرده بود. اين كتاب را حنين‌ بن اسحاق به عربي ترجمه كرد، و علي عباس [= علي‌بن عباس مجوسي] از آن با خبر بود. پل آيگينايي (paul of Aegina)  فقراتي از آن نقل كرده است.

آيتيوس كه در اواخر قرن پنجم مي‌زيست، پزشكي بود كه در قسطنطنيه طبابت مي‌كرد. وي سرياني و از مردم «آمد» بود. مجموعه ای طبّي در شانزده كتاب نوشت كه اكنون آنها را به چهار دسته تقسيم مي‌كنند. در نوشته‌هاي او چيزهاي ابتكاري فراواني وجود ندارد؛ ولي محتويات آنها را خوب انتخاب كرده است. وي نخستين پزشك يوناني است كه به سحر و تعويذ توجه فراوان داشته است.

پل‌آيگينايي احتمالا در اواخر قرن هفتم مي‌زيسته است. از حيات او چيزي نمي‌دانيم. سوييداس، وي را مؤلف چند كتاب طبّي مي‌داند. از اين كتاب‌ها تنها يكي بر جاي مانده است به نام «هفت كتاب پزشكي». اين كتاب توسط حنين ‌بن اسحاق ترجمه شده و در ميان اعراب شهرت فراوان داشت؛ مخصوصاً از لحاظ فن قابلگي بيشتر به آن رجوع مي‌كردند و به همين جهت وي را «القوابل» لقب داده بودند.

اهرن يا هارون [Aaron] كاهن و پزشك اسكندراني نيز يكي ديگر از كساني است كه اطلاعي از زندگي وي در دست نيست. وي مؤلف مجموعه‌اي است كه مي‌گويند توسط شخصي به نام گوسيوس [Gosius]  به سرياني ترجمه شده بود. اين گوسيوس را با گوسيوس پتايوس [G.petaeus] كه در روزگار امپراطور زنو مي‌زيسته، يكي شمرده‌اند.

نويسندۀ متاخّرتر سرياني، ابن‌العبري [Bar Hebraeus] نوشته است كه هارون سي كتاب تاليف كرده بود كه سرجيوس رأس‌عيني، آنها را ترجمه كرد و دو كتاب از خود بر آنها افزود، ولي شتاينشنايدر [Steinschneider] بر آن است كه اين ملحقات تاليف مترجم عربي كتاب است كه يهودي - ايراني بوده و ماسرجويه [Mesirgoyah] نام داشته است. كتاب‌هاي هارون در ميان اعراب رواج كامل داشته، و طبّ عربي سخت از آن متاثّر شده است.

 

طبّ ایرانی و رازی:

در ميان ايرانيان نيز معدود افرادي بودند كه كتاب‌هاي خود را به زبان يوناني مي‌نوشتند تا هم تفاخر علمي نمايند و هم در راستای انگیزۀ انتقال علوم به عالم غير اسلام بود. شايد مؤلف كتاب حاضر که دربارۀ آن بحث خواهیم نمود، نيز از جمله همين افراد بوده؛ چه، همچنان كه از نام وي در مقدمۀ كتاب بر مي‌آيد، ظاهراً ايراني مسلمان بوده كه كتابي در طب به يوناني نوشته است، و بعد از وي توسط زكرياي رازي ـ ‌هرچند جاي ترديد داردـ‌ به فارسي ترجمه شده است.

دكتر زيگريد هونكه، در كتاب ارزشمند «فرهنگ اسلام در اروپا» دربارۀ رازي مي‌نويسد: «ششصد سال قبل، كتابخانه دانشگاه طبّ پاريس، كوچكترين كتابخانۀ دنيا بود. اين كتابخانه فقط داراي يك كتاب بود، و اين كتاب نوشتۀ يكي از دانشمندان اسلام بود. اين كتاب آن قدر برايشان ارجمند بود كه حتي لودويگ يازدهم، كه پادشاهي با ايمان و مسيحي بود و مي‌خواست اين كتاب را به امانت بگيرد، مي‌بايست صد سكۀ طلا و دوازده سكۀ نقره به وديعه بگذارد. او اين كتاب را كرايه كرد تا اين كه پزشكان خصوصي وي از آن رونويسي كنند و چه در موارد بيماري و چه در دوران سلامتي، به مثابۀ يك فرهنگ امراض و دستورات طبي از آن استفاده نمايند.

اين كتاب گرچه تمام موجودي اين كتابخانه بود، ولي در حقيقت شامل مجموع علوم طب، از دوران يونان قديم تا سال 925 بعد از ميلاد مسيح بود، و چون مدت 400 صد سال بعد از اين نيز در اروپاي فرانكي تقريباً هيچ فعاليت علمي وجود نداشت، ارزش اين كتاب مهم و با عظمت و مترقّي، به قلم يكي از فرزندان تمدن اسلامي، هزار بار بيش از مجموع نوشته‌هاي كم بها و خرافاتي مذهبي تمام كتابخانه‌هاي مابعد اروپا بود.

اهالي پاريس براي اين گنجينۀ طبّي اهميّت زيادي قايل بودند، به اين دليل كه مجسمۀ نويسنده آن كتاب را به عنوان يادگار در سالن بزرگ تدريس مدرسۀ عالي پزشكي، برپا داشته‌اند. در حال حاضر هرگاه محصّلين مدرسۀ عالي [Mdecin Ecole de] واقع در بولوار سن ژرمن دوپرس در سالن بزرگ تدريس اجتماع مي‌كنند، اين مجسمه و مجسمۀ دانشمند اسلامي ديگري را نيز ملاحظه مي‌كنند. نام او در اروپا به «رازس» معروف است. اعراب او را «الرازي» مي‌نامند و اسم واقعي‌اش ابوبكر محمد ‌بن زكرياست.

رازي داراي معلومات عميقي بود، به طوري كه از زمان جالينوس به بعد، پزشكي نظير او نمي‌شناسيم. او به طور خستگي‌ناپذير بر وسعت معلوماتش مي‌افزود، و نه تنها بر بالين بيماران، بلكه موقعي هم كه بيمارانش به خواب مي‌رفتند، با خواندن كتاب‌ها هنگام شب و پرداختن به آزمايش‌هاي شيميايي و مسافرت‌هاي علمي دور و دراز به اين كار ادامه مي‌داد. او با دانشمندان طراز اوّل همزمانش رابطه داشت و برخي از ايشان را ملاقات نيز مي‌كرد. او ارزش اخلاقي شغل پزشكي را نزد شاگردانش بالا برد و عليه شارلاتان بازي‌هاي غير علمي، كتباً و شفاهاً مبارزه كرد.

از جوانكي كه با موسيقي و صرّافي انس گرفته بود، پزشك بشر دوستي ساخته شد كه مورد احترام امرا و محبوب ملّت و پناهگاه فقرا گرديد. او اضافه بر اين، بي‌بضاعت‌ها را معالجه مي‌كرد، با پول خودش نيز به آنان كمك مي‌كرد، در حالي كه خودش بي‌تجمّل و حتّي فقيرانه زندگي را مي‌گذراند.

رازي در 925 ميلادي در نهايت فقر درگذشت؛ سخاوت بي‌نهايتش او را به تهيدستي محض كشاند. همكارانش كه قلبشان مملوّ از حسادت بود، و به اندازۀ كافي بهانه‌هاي مذهبي و سياسي عليه آن فيلسوف آزاد فكر در دست داشتند، از او انتقام گرفته، توانستند او را به آساني، هم در بغداد و هم بعدها در شهر ري، از همۀ مشاغل بركنار كنند. خواهرش خديجه، برادر بي‌بضاعت و كاملاً محتاج شده خود را به خانه خويش برد. به‌رغم آن كه در اواسط عمرش، در رفاه مي‌زيست؛ اواخر عمر زندگي او اسفناك به نظر مي‌رسيد. رازي كه درد هزاران بيمار را درمان كرده بود، نابينا شد. حاكم خشمگين و بي رحم خراسان (المنصور ابن اسحق) با تازيانه‌اش، آن چنان بر سر آن دانشمند زده بود كه بعدها به كوري وي منتهي شد. بهانۀ اين عمل آن بود كه يك آزمايش شيمياي رازي كه در حضور المنصور انجام داد، ظاهراً موفّقيّت‌آميز نبوده است.

مؤلفات و مصنّفات رازي بسيار زياد و شمارۀ آنها از 200 متجاوز است. وي در زمان خود از دانشمنداني بوده كه صيت شهرت مولفاتش دنياي آن زمان را فراگرفته است. محمّد زكريا در طب و فلسفه و كيميا و حكمت و نجوم و هيئت و علوم، مؤلفات و مصنّفات دارد، ولي آنچه كه بيشتر از همه در عالم به آن معروف است، طب و شيمي مي‌باشد.

ابن‌النديم در كتاب «الفهرست»، عدّۀ مؤلفات رازي را بالغ بر 167 كتاب و مقاله و رساله نوشته است. ابن ابي‌اصيبعه صاحب «عيون‌الانباء»، عدّۀ مؤلفات و مصنّفات وي را 238 عدد مي‌داند. ابوريحان بيروني در رساله‌اي كه فهرست كتب وي را ذكر مي‌كند، عدۀ آنها را 184 مي‌گويد. و بالاخره بعضي از مورّخين، مؤلفات وي را بالغ بر 200 جلد مي‌دانند كه در ميان جمع مولفين جهان، شايد كسي تاكنون بدين پايه نبوده و از اين‌رو، يعني كثرت مؤلفات مفيدۀ وي، جودت فكر و علوّ مقام اين دانشمند را مي‌رساند.

خواص الاشیاء رازی

در ميان آثار محمّد زكرياي رازي، از كتابي با عنوان «كتاب‌الخواص» نام برده‌اند. ابن ابي‌اصيبعه از اين كتاب به عنوان «در خواص اشياء» ياد كرده است. اين كتاب مورد استفاده بسياري از دانشمندان اسلامي قرار گرفته. چنانكه از قراين بر مي‌آيد، كتاب الخواص مذكور، تأليف خود رازي است و ترجمه از زبان يوناني نيست. اما آقاي دكتر محمود نجم‌آبادي در تكملۀ كتاب مؤلفات و مصنّفات رازي، از كتابي ديگر به نام «خواص‌الاشياء» نام مي‌برد و مي‌نويسد: «اين كتاب در حقيقت بايد ضمن كتب طبي يا طبيعي رازي بيايد.» و اين احتمال هم به نظر مي‌رسد كه «محمد بن زكريا» نامي غير از زكرياي رازي بوده كه اين كتاب را از يوناني به فارسي ترجمه كرده است.

از آن چه گفته شد، چنين بر مي‌آيد كه رازي به احتمال، دو كتاب با عنوان «خواص‌الاشياء» دارد كه يكي تأليف اوست كه با عنوان معروف «كتاب‌الخواص» شناخته شده و در فهارس مسطور است؛ و ديگري كتابي است كه گويا حكيم ابوعلي نامي آن را به زبان يوناني نگاشته و محمد بن زكريا آن را به فارسي برگردانده است. در صحت انتساب ترجمۀ اين كتاب به رازي شك هست و در هيچ يك از فهارس كتب رازي و ديگر فهارس كتب خطّي، صراحتاً به چنين اثري از وي اشاره نشده است.

اين كتاب در 21 باب تنظيم شده و به عنوان یک دائره المعرف داروهای مرکّب به شمار می رود. ابواب آن عبارتند از: شراب‌ها و رب‌ها، لعقوات، مربّيّات، جوارشات، معاجين و ترياقات، اطريفلات، مفرّحات، اقراص، حبوبات، سفوفات، ايارجات، شيافات، سعوطات و نطولات، داروهاي متفرّقه، غرغره و داروي قي، داروهاي چشم، مطبوخات، حُقنه‌ها، روغن‌ها، مرهم‌ها، اسامي مركبات.

مقدمه دكتر رسول جعفريان بر چاپ عكسي انس المهج

مقدمه دكتر رسول جعفريان بر انس المهج شريف ادريسي:

پیشرفت در علم جغرافی نماد پیشرفت در کلیت یک تمدن است. برای اثبات این گزاره می توان دلایل متعدد و نشان های فراوانی را اقامه کرد. وقتی یک روستایی از روستای خود بیرون می آید، و راه رفتن به روستای دیگر را می آموزد، در واقع قدم در راهی گذاشته است که نهایت آن آگاهی از روستای مجاور است. این آگاهی که ابعاد وسیعی می تواند داشته باشد، تنها یک بعدش اطلاع از راه، وضعیت روستای مجاور، مردمان آن، تنوع معلومات موجود در آن و مهم تر از همه پیدا کردن درک وسیعتر از دنیای پیرامون است.

اگر همین روستایی به شهر برود و از شهر نزدیک خود به شهری دورتر و از دیاری سوی دیاری تازه، درخواهد یافت دنیا تا چه اندازه وسعت دارد و سایر انسانها چه معلوماتی دارند، چگونه خانه سازی می کنند، چه تفکراتی دارند، چگونه آموزش می بینند، چه تمدنی دارند، از چه اخلاقیاتی برخوردار هستند، و بسیاری از مسائل دیگر.

قومی که در یک جا ساکن بماند، و حتی بخشی از آن به جای دیگر نرود و آگاهی های تازه به دست نیاورد، قومی متعصب، منجمد و ساکن باقی خواهد ماند و طبیعی است که حتی اگر از بهترین ضریب هوشی نیز برخوردار باشد، امکان پویایی و تحرک ندارد. تحرک وقتی شروع خواهد شد که تصوری از مفهوم «راه» «مسافت» «فواصل» «منزل» و مفاهیمی از این دست که نشان می دهد او به حرکت درآمده و در صدد کسب آگاهی از پیرامون است، به دست آورد.

دانش جغرافیا محصول گشت و گذار در جهان است، گشتن در عالم و یافتن یافته های جدید در باره سایر ملل. بهره مند شدن از داشت های دیگر، تغییر محیط و یافتن یک محیط تازه برای زندگی. وقتی اروپایی ها پا به سرزمین امریکا گذاشتند، و این با استفاده از معلوماتی بود که در دانش جغرافی و نجوم و ریاضیات به دست آورده بودند، عالم بشری را وارد عرصه تازه کردند. همین اینان، وقتی پیشرفت کردند که دریافتند که باید به جای پیمودن سرزمین عثمانی برای رسیدن به شرق، می توانند افریقا را دور زده و راهی هند شوند. همین جماعت وقتی دریافتند که اگر کانال سوئز را حفر کنند می توانند مدیترانه را به دریای سرخ وصل کنند، راهشان به هند نصف خواهد شد. تنوع دانش های این سوی جهان و اقتباس آنها، استفاده از معادن و دیگر بهره های طبیعی و بسیاری از مسائل دیگر، در ادامه گسترش دانش جغرافی و محصول آن است.

اکنون می توان دریافت که چرا کتابهای جغرافی در قرن چهارم هجری، این قدر زیاد نوشته شده است، قرنی که قرن تمدن اسلامی خوانده می شود. این حرکت در قرن پنجم هم ادامه یافت و علم جغرافی مرتب به سمت علمی شدن و باورتر شدن پیش رفت. اما از قرن ششم به بعد، این دانش دچار خمودی شد و به تدریج باب آن بسته شده و مولفان به تکرار مکرارت بسنده دیگر اثر تازه ای خلق نکردند.

آثار جغرافی اسلامی در قرن سوم و چهارم، روی عنصر «سفر» و «راه»‌ تکیه دارد. به عبارت دیگر، جغرافی دانان ما کسانی هستند که اهل سفر هستند، اطلاعات مربوط به راه ها را ضبط می کنند، منازل را مشخص می کنند، و درباره شهرها و مردمان آنها و اوضاع اقتصادی و اجتماعی و مذهبی آنها گزارش می دهند. بدین ترتیب جهانی شگفت را برابر چشم مردمان ساکن می نهند و به این ترتیب آثاری خلق می کنند که از نگرش محلی فاصله گرفته دارای نگرش جهانی یا نیم جهانی است. زیرا مسلمانان هیچ گاه نتوانستند تمام نقاط مسکونی عالم را کشف کنند. این کاری بود که تا دوره اخیر میسر نگردید.

ما در بخش جغرافی هم مانند سایر رشته های علمی، درجا زدیم و نتوانستیم بیش از آنچه تا قرن پنجم به دست آورده بودیم، پیش برویم. تفاوت این درجا زدن با آنچه در علوم دیگر رخ می داد، با توجه به اهمیت دانش جغرافی فاجعه آمیزتر بود. معنای این درجا زدن این بود که ما باب دانش جهانی را به روی خود بستیم و نتوانستیم از تفکر محلی و کشوری فراتر برویم. حتی در این زمینه ها نیز، خاطره نگارش تواریخ محلی را که در قرون نخستین اسلامی به صورت انبوه داشتیم فراموش کردیم. اکنون کتابهای جغرافی ما از قرن چهارم و پنجم و نهایت معجم البلدان که دایره المعارفی از داشت های قبلی است، یکبار به قرن سیزدهم و چهاردهم هجری جهش می کند و این یعنی توقف چند قرن در این دانش که البته استثناءهایی هم دارد.

یکی از آثار ارجمند در حوزه جغرافی که یادگاری از آن نهضت علمی در قرون پیشین است، همین کتاب انس المهج است که چاپ عکسی آن را بر اساس نسخه ای که متلق به کتابخانه مجلس شورای اسلامی است ملاحظه می کنید. از اهتمامی که دوستان ما برای ارائه این چاپ به خرج داده اند سپاسگزاری کرده آرزوی توفیق بیشتر برای آنان دارم.

/رسول جعفريان: 1390/

ميراث عثماني

آماده سازي و انتشار چند اثر در حوزه ميراث عثماني:

يوسف بيگ‌باباپور، كه سال پيش خبر ترجمه كتاب بروسه‌لي، موسوم به عثمانلي مؤلفلري را داده بود، امسال از انتشار مجموعه ميراث عثماني خبر داد. انتشار مجموعه ميراث عثماني حركت تازه‌اي است كه به تازگي از سوي مجمع ذخائر اسلامي، زير نظر يوسف بيگ‌باباپور آغاز شده و همزمان 3 عنوان كتاب در حال حاضر در مرحله ترجمه و آماده سازي است كه به قرار زير است:

1- سجل عثماني (تذكره مشاهير عثمانيه)، از محمد ثريا، در 4 جلد.

2- عثمانلي مؤلفلري، از محمد طاهر بروسه‌لي، در 3 جلد.

3- ترجمه تاريخ سلطان سليمان قانوني، تأليف ياووز بهادراوغلو، (كتاب مهم تحقيقي در حوزه تاريخ عثماني كه اخيراً در تركيه منتشر شده، چاپ استانبول، 2011م.)

وي از همكاران خود در پيشبرد اين پروژه بزرگ ياد كرد و گفت: البته در اين راه از ياري دوستان فاضل و خوش ذوقي چون آقايان اكبر وقاري‌فر و مسعود غلاميه برخوردارم، و اگر ياري ايشان نبود، اين آرزو به واقعيت نمي‌پيوست.

وي افزود: همچنين در نظر داريم پروژه‌اي در زيرمجموعة همين طرح با عنوان ميراث حاجي خليفه راه اندازي نماييم كه طي آن آثار اين كتاب شناس بزرگ ترك عثماني را ترجمه، ساماندهي و منتشر نماييم؛ كه از آن جمله است:

كشف الظنون (با ترجمه و نمايه‌سازي اصولي و كارآمد) و به همراه ذيل‌هاي متعدد آن از جمله: ذيل سيد حسين عباسي (م. 1096ق) به نام التذکار لجامع الآثار. ذيل محمد عزتي افندي (م. 1092ق) به نام ذيل کشف‌الظنون. ذيل احمد طاهر افندي، مشهور به حنفي زاده. ذيل شيخ الاسلام عارف حکمت بيگ (م. 1275ق). ذيل اسماعيل پاشاي بغدادي، به نام ايضاح المکنون في الذيل علي کشف الظنون (ترجمه و بازچاپ). و البته پيش از اين ذيل كشف‌الظنون از شيخ آقا بزرگ تهراني (1390: قم، مجمع ذخائر اسلامي و كتابخانه مجلس) را منتشر نموده‌ايم.

آثار ديگر اين عالم كتابشناس به قرار زير است كه برخي را ترجمه، و برخي را بر اساس نسخ موجود در كتابخانه‌هاي تركيه و غيره عيناً عكسي يا به صورت حروفچيني منتشر خواهيم كرد: فَذلَکَه اقوال الاخيار في علم التاريخ و الاخبار يا فذلکه التواريخ (ترجمه)، تحفه الکبار في اسفار البحار، تاريخ قسطنطنيه و قيصريه يا رونق السلطنه، ترجمۀ تاریخ فرهنگ، ارشاد الحياري الي تاريخ اليونان و الروم و النصاري، سُلّم الوصول الي طبقات الفُحول (ترجمه و بازچاپ)، جهان نما، لوامع النور في ظُلمه [في ترجمه] اطلس مينور، الهام المقدس في فيض الاقدس، قانون نامه، تحفه الاخيار في الحکم و الامثال و الاشعار، دُرَر منتثره و غُرَر منتشره،  دستورالعمل في اصلاح الخلل، رجم الرجيم بالسين و الجيم، شرح بر تفسير بيضاوي، حسن الهدايه، جامع المتون مِن جلّ الفنون، ميزان الحق في اختيار الاحق، گزيدۀ لطايف نگارستان غفاري، گزيدۀ نوادر تاريخ و طبقات.

البته در اين راه تهيه نسخ اين اثر براي ما بسي دشوار بود و فعلاً به برخي از اين آثار دسترسي پيدا نكرده‌ايم و هنوز راي‌زني‌هاي ما با برخي دوستان در تركيه ادامه دارد.

پيش‌بيني مي‌شود به حول و قوه الهي امسال سه جلد از ميراث عثماني منتشر شود.

سايت خبر: كتابخانه مجلس:  WWW.ical.ir

 

به زودي منتشر مي‌شود: العمده ابن قف و كهن ترين نسخه آن

به زودي نسخه كهن العمده ابن قف منتشر مي‌شود:

العمدة فی الجراحة

(العمدۀ فی صناعۀ الجراح)

اثر: امین الدوله ابوافرج بن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کَرَکی

مشهور به ابن القُفّ (متوفي630 685 هـ.ق.)

(موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش4101، کتابت 725 هـ.ق.)

 
درآمد:

امین الدوله ابوالفرج بن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کَرَکی، طبیب مشهور مسیحی اهل سوریه بود. پدرش از مسیحیان کرک (در خاور بحر المیت در اردن) و در روزگار الملک الناصر یوسف بن محمد ایوبی (634 685هـ.ق.) در صَرخد به شغل دیوانی مشغول بود (نک: ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج2، ص273) و در سال 630 هـ.ق. بود که صاحب فرزندی به نام ابوالفرج شد که بعدها ابن قُف نامیده شد و از افتخارات عالم اسلام گردید. پدر در همین ایام با ابن ابی اصیبعه آشنایی پیدا کرد و همین دوستی باعث شد که ابن قُف در محضر این عالم بزرگ به سفارش پدر علم آموزد. ابن ابی اصیبعه از علاقۀ وافر شاگردش به دانستن تراجم گذشتگان یاد کرده (همانجا) و نیز جامع ترین شرح احوال ابن قف را در همین کتاب استاد می توان یافت.

ابن قف مدتی در نزد ابن ابی اصیبعه علوم مختلف از جمله طب را فرا گرفت و کتابهایی همچون المسائل حنین بن اسحاق، الفصول و تقدمه المعرفۀ بقراط و برخی آثار رازی را خواند و مقدمات ضروری طب را فرا گرفت(رحیم لو، مدخل «ابن قُف» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص482-483).

ابن قف پس از چندی همراه پدر به دمشق رفت و از محظر برخی اساتید آن دیار بهره جست؛ از آن جمله طب را نزد حکیم نجم الدین بن منفاخ و موفق الدین یعقوب سامری، و فلسفه را نزد شیخ شمس الدین عبدالحمید خسروشاهی و عزالدین حسن غنوی ضریر، و هندسه را نزد شیخ مؤیدالدین عرضی فراگرفت. با این همه به طب بیش از سایر علوم توجه داشت و در بدو کار مدتی در دژ عجلون طبابت کرد و سپس به دمشق بازگشت(نک: همان، ص483؛ ابن ابی اصیبعه، همانجا)

وی در عصر خود در گسترۀ عالم اسلام یکی از مشهورترین اطبا به شمار می رفت و از اقصا نقاط دنیا شاگردان بسیاری به محضرش می آمدند. البته نباید فراموش کرد که جریان جنگهای صلیبی در سوریه و فلسطین، در شکوفایی علمی او به ویژه در فن جرّاحی تأثیر بسزایی داشت. زیرا وی اغلب مشغول جراحی مجروحین جنگی بود و از این طریق مهارت قابل توجهی در این فن یافته بود و همگی مهارت خود را عمدتاً در همین کتاب الجراحه مکتوب ساخت.

تألیفات طبی ابن قُف را می توان به دو دستۀ نظری و عملی تقسیم کرد. ابن ابی اصیبعه (ج2، ص273-274) از آثار او نه اثر را بر شمرده و برخی از معاصرین دو عنوان نیز بدان افزوده اند(رحیم لو، همان، ص483):

1- الاصول فی شرح الفصول: شرح الفصول بقراط در 7 مقاله و در دو مجلد که یکی از مفصل ترین و مهمترین شروح آن کتاب محسوب می شود. در این کتاب ایراداتی بر رازی و دیگران نیز گرفته شده است. کهنترین نسخۀ آن که فقط جلد اول را داراست، در کتابخانۀ بلدیۀ اسکندریه موجود است که مکتوب 683 هـ.ق. بوده و به نظر ابن قف رسیده و توسط او تصحیح شده است. دو نسخه از این کتاب در کتابخانه های ایران تا به حال شناسایی شده که یکی در کتابخانۀ ملک (ش836) و دیگری در کتابخانۀ دائره المعارف بزرگ اسلامی (ش1033) موجود است(نک: فهرستوارۀ دنا، ج1، ص1128) اما هر دو نسخه در سال 1277 هـ.ق. کتابت شده اند.

2- جامع الغرض فی حفظ الصحۀ و دفع المرض: در بهداشت و حفظ تندرستی و پیشگیری از بیماریها در 60 فصل.

3- الشافی فی الطب: در 4 مجلد که نسخه ای کهن از آن که مقالات هشتم تا دوازدهم را دارد، در عصر مؤلف در 25 صفر سال 672 هـ.ق. کتابت شده است و در کتابخانۀ آیت الله گلپایگانی در قم (ش1514 64 / 9) نگهداری می شود(نک: فهرست گلپایگانی، ج5، ص2370)؛ حاجی خلیفه نیز به این اثر اشاره دارد(کشف الظنون، ج2، ص1023)

4- شرح الکلیات من کتاب القانون: در 6 مجلد که بنا به گفته مؤلف، از فخرالدین رازی سرمشق گرفته و در آن ایرادات وارد بر رازی را بررسی کرده است. نسخه ای از آن در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق موجود است.

5- مقالة فی حفظ الصحه: که ناتمام مانده است.

6- حواش علی ثالث القانون: که ناتمام مانده است.

7- شرح الاشارات (ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج2، ص273).

8- المباحث المغربیة (همان، ص274).

9- زبدة الطب.

10- رسالة فی منافع الاعضاء الانسانیة(رحیم لو، همانجا، ص484).

11- العمدة فی  الجراحۀ: که به نامهای العمدۀ فی الجراح، عمدۀ الجراحین، عمدۀ الاصلاح فی عمل صناعۀ الجراح، العمدۀ فی صناعۀ الجراح نیز آمده است. این کتاب دو باب و هر باب در ده فصل ترتیب یافته و مجموعاً در  بیست مقاله، مشتمل بر مباحث نظری و عملی جرّاحی است که بر اساس تجربیات مؤلف در جراحی مجروحین جنگهای صلیبی شکل گرفته است.

این کتاب پاسخگوی همۀ نیازهای یک جراح در سدۀ هفتم هجری است و مفصلترین کتاب جراحی سراسر سده های میانی به شمار می رود. ابن قُف این کتاب را به سبب شکوۀ یکی از جراحان زمان از فقدان کتاب مرجعی برای اهل این فن نوشته است.

باب اوّل آن در بارۀ تشریح اعضا و آسیب شناسی بر مبنای اخلاط اربعه است و در آن بیماری های غیر مربوط به اخلاط، جراحات بالاخص زخمهای تیر، مداوا با سوزاندن، اعمال جراحی، زایمان و چهار روش برای ختنه کردن بحث کرده است که یکی از این چهار روش، روش ابداعی خود ابن قف بوده است. همچنین مؤلف در این کتاب روشی تازه برای درآوردن سنگ مثانۀ زنان طرح کرده است. از مباحث ابتکاری دیگر وی در این اثر وصف مویرگها و چگونگی کار دریچه های قلب با دقتی حاکی از مشاهدۀ بسیار دقیق در حدود 4 قرن پیش از تحقیقات ماکپیگی ایتالیایی (متوفی 1694م.) است که در این زمینه از میکروسکوپ استفاده کرده است.

ابن قف در روزگار خود ضرورت یکسان سازی اوزان و مقادیر رایج در پزشکی و داروسازی را احساس کرد و در این کتاب (چاپی، ج2، ص233) بدان اشاره کرده است. وی همکاران خود را در سرزمینهای اسلامی به این امر فراخواند اما به نتیجۀ مطلوبی منجر نشد.

این کتاب در سال 1356 هـ.ق. در حیدرآباد دکن در دو مجلد منتشر شد. اما نسخی که در تصحیح این اثر استفاده شده بود، عمدتاً نسخ متأخری بودند و برخی اغلاط مطبعی نیز در آن راه یافته است. این امر با وجود کشف نسخۀ کهن مجلس که به احتمال زیاد کهنترین نسخۀ موجود از آن هم محسوب می شود، ضرورت تصحیح مجدد این کتاب مهم را صدچندان می کند.

همین چاپ حیدرآباد دکن در سال 1997 م. توسط فؤاد سزگین در فرانکفورت با تیراژ محدود 80 دوره عیناً تجدید چاپ شد و متأسفانه کار جدی روی آن انجام نشد؛ امّا همین که نسخۀ نایاب چاپ دکن دوباره انتشار یافت، غنیمت بزرگی بود. به ضمیمه نمونه ای از صفحات آن آورده شده است.

البته ترجمه هایی از بخشهای این کتاب به آلمانی توسط شپیس و مولر بوتو انجام یافته است(رحیم لو، همانجا، ص484)

اما نسخه ای که هم اکنون به صورت عکسی منتشر می شود، از جهات بسیاری مهم و قابل توجه است. یکی از این وجوه امیاز آن، قدمت کتابت نسخه است. این نسخه در رمضان 725 هـ.ق. توسط جبرائیل بن یاقوت بن عبدالله کتابت شده است. سپس گویا توسط یک پزشک جرّاح به نام حاج علی بن یعقوب العلیمی معروف به عجلونی جرایحی نسخه بازبینی و تصحیح شده است؛ و این احتمال نیز دارد که کاتب نسخه هر دو نفر مزبور است، یا کتابت زیر نظر اینن جراح صورت گرفته است.

از امتیازات دیگر این نسخه، کتابت آن مستقیماً از مسوّدۀ مؤلف است که اذعان شده در سال 676 هـ.ق. از تألیف آن فراغت یافته است:

نسخه به دست اسماعیل بن یوسف الخطیب نیز افتاده و یادداشتی به نسخ کهن در تملک نسخه در آخر بدان نگاشته است. سپس یادداشت وقف از حکیم محمدهاشم طبيب تهراني و مهر او و یادداشتی دیگر به تاریخ 1227هـ.ق. در اوّل نسخه دیده می شود.

برگ اوّل نسخه افتاده و سپس الحاقی و نونویس گشته که به احتمال زیاد مربوط به سدۀ 13 هجری است.

از دیگر امتیازات نسخۀ حاضر، حواشی سودمندی است که در حین تصحیح از کتب متقدم و گاه از تجربیات خود مصحح بدان افزوده شده و غنای آن را دو چندان کرده است.

نسخه به خط نسخ کهن و خواناست و تصحیحات نیز به خط خوانایی بر حواشی به صورت منظم نگاشته شده و عناوین اصلی متن به شنگرف است(نک: فهرست مجلس، ج11، ص97).

اشتباه فاحشی که در فهرست دنا (ج7، ص626) در مورد این کتاب وارد شده، ضبط نادرست نام اشهر مؤلف به صورت «حنبلی، ابوالفرج بن یعقوب» است. در حالی که در ضبط دیگر اسامی کتب موجود از ابن قف، اسم اشهر او را مدخل قرار داده  و همین اشتباه به ناچار در جلد 11 (نمایۀ مؤلفین) هم وارد شده است.

علاوه بر آن، کاتب اصلی را عجلوبی (به جای عجلونی: منسوب به منطقه ای در دمشق) نوشته که برگرفته از ضبط نادرست آن در فهرست مجلس است.

همچنین تاریخ اتمام تألیف کتاب که در آخر نسخه بدان اشاره شده (676 هـ.ق.)، تاریخ کتابت دانسته شده که نادرست است.

غیر از این سه اثر ابن قف (العمده، الاصول فی شرح الفصول، و الشافی فی الطب) در کتابخانه های ایران اثر دیگری از ابن قف به صورت مخطوط نیافتم و عمدتاً آثار او در کتابخانه های دمشق و قاهره و دیگر کشورهای عربی موجود است. شاید به این دلیل باشد که محل نشو و نما، و شهرت این دانشمند بزرگ اسلامی در دمشق و عمدتاً کشورهای عربی بوده است. البته قصد حقیر در انتشار این نسخه در تیراژ محدود شناساندن این دانشمند بزرگ دورۀ اسلامی به جامعۀ خویش است. آن هم به بهانۀ معرفی کهن‌ترین نسخۀ موجود از اثر مهم ابن قف در جراحی که به لطف الهی در کتابخانۀ مجلس موجود است.

این کتاب توسط نگارنده در مجمع ذخائر اسلامی به صورت عکسی زیر چاپ می‌باشد و به زودی منتشر خواهد شد.

يوسف بيگ‌باباپور