الفراست منسوب به افلاطون
بسم الله الرحمن الرحیم
والعاقبه للمتقین ولاعدوان إلّا علی الظالمین؛ والصلوه والسّلام علی محمّد وآله أجمعین.
امّا بعد؛ بدان که این کتابی است که افلاطون الحکیم ساخته است در معنی فراست و آثار خلیفه بنیآدم و چهرهها و جسمها و نشست و خاست و آواز و رفتار و کردارشان؛ امّا اوّل چیزی که از مردم به مردم رسد، آواز است، و شاید که مرد پیدا نباشد، داد از وی شنوند. پس آن اولیتر که اوّل دلایل آواز بگوییم، به توفیق الله و عونه.
دلایل آواز
هر که را آواز بلند باشد و گشاده، بَلاجوی و جنگجوی بود و دونهمّت و بَدنیّت و اندکخوار.
تیز که پنداری که از خُم برمیآید، دلیل که خداوندش بیخود و بدنیّت باشد و حسود.
آواز صافی، تیز و نرم، دلیل کند بر شبه مادگان و طبع فاحشان، و موافق بود.
آوازی که پنداری که لحلح میکند، دلیل کند بر ابلهی و زودزود خشمی و بیحجّتی و آزار مردم جُستن و اندرماندن به دست خصمان.
آوازی که اندر بینی ماند، دلیل کند بر حریص و بسآرزو و لجوجی و بدکنشی و بیدینی، اگرچه او را ضعیف باشد، و بدخویی.
آوازی که باریک بود و سست، دلیل کند بر نیکخویی و تنگدلی و بیتدبیری.
آواز خوش نیکو، دلیل کند بر ابلهی و شادکامی.
آواز سخت، دلیل کند به رندی و ناپاکی.
دلایل الوان
هر لون که سیاه بود، بددل باشد و دوراندیش و بسیارغم.
سرخ نیکو، دلیل کند بر بددلی.
زرد، که نه از بیماری بود، دلیل کند بر حسد و بداندیشی و بددلی.
زردی که با سبز زند، لهودوست و زودخشم و وفادار، و هرچه بیندیشد، پندارد که بوده است.
زرد سرخ، دلیل کند بر شرمگینی.
سیاه سبز، دلیل کند بر بدخویی.
سیاه سرخ، جهاندوست و مردمسان.
لون میغگون، دلیر و خوشخوی و بسآرزو و زودخشم و جنگجوی.
سرخ اسفید، بازیدوست و صحبتنمای و دوستیافزای و زود فریفته شود.
زردی که با سبزی و سفیدی آمیخته بود، حسود و بداندیش و بدسگال و بددل باشد.
سرخ، شرابدوست بود و طبع وی به مستان ماند.
دلایل بالا
هرکه را بالا دراز باشد، بیاندازه ابله باشد. کوتاه، معجّب باشد. میانه، خردمند بود. بالاپست، زودخشم باشد و کودکطبع و لهودوست و بزرگهمّت باشد. لاغر، جویندۀ کام و مرادها باشد و آرزوها. ذولهره، جوانمرد و خوشخوی بود.
دلایل موی
هر که را موی نرم باریک بود، خداوندش بددل باشد.
موی درشت، خداوند او دلیر و مردانه بود.
موی بسیار پرپشت باشد، نشان مردانگی و مبارزی و صاحبهنری بسیار پرشکم [و] جماعدوست بود.
موی بسیار بر گردن و کتف، نشان ابلهی و دلیری بود.
موی تن که برخاسته بود، دلیل ترس و بددلی بود.
موی جعد، نشان حریصی و تنگخویی.
راست برهمخفته، نشان بیخردی و بیادبی بود.
موی بر تن بهاندازه، به هر حال که رسم بود، بیش و کم، دلیل کند بر خرد و ادب و نیکخویی.
موی سیاه، نشان منفعت و دوستی بود.
سرخ چون سقلابیان، دلیل کند بر بدخویی.
موی بر کتف، نشان عاقلی.
دلیل رفتن
گام فراخ، دلیل کند بر فراخدلی و وفا و نصیحت و مردانگی.
گام تنگ نهادن، دلیل است بر نامردانگی لعامت و کارهای ناتمام و خوشخو و رحیمدل بود.
اگر کسی بینی که زود میرود و نگاه بازپس میکند و از چپ و راست مینگرد و سر میجنباند، دلیل دیوانگی و بدکرداری بود.
سبکرفتن راست، نشان تندی و بداندیشی.
دیررفتن و گام نهادن، دلیل بداندیشی خاصّه که داند که کجا میرود.
به شتاب رفتن و دست جنبانیدن با کتف و دست فروافکنده دارد، دلیل کند که مردانه و دلیر و بلندهمّت بود.
هرکه در رفتن خویشتن را میجنباند یا سوی دست به هر گامی بگراید، دلیل کند بر مخنّثی؛ والله أعلم.
دلیل خنده
هرکه بسیار خندد، بیعنایت بود و مساعد با مردمان.
هرکه اندک اندک خندد، مخالف بود با مردمان و هرچه مردم کند، هیچ نپسندد.
هرکه بخندد، چنان که سرفه بر وی افتد، بیشرم و جنگجوی بود.
دلایل اعضا
هرکه سر بزرگ دارد و کژ، آن کس بلندهمّت باشد و نیکی دوست دارد.
سر کوچک، دلیل کند که بدخوی باشد.
هرکه را سر گرد بود و میانه، پُراندیشه و مکّار بود.
سر بزرگ، دلیل عقل بود.
هرکه را پوست سر فشرده بود، بیشرم باشد.
هرکه را میان سر فرو شده باشد، به مال و کار دنیا حریص باشد.
هرکه را بر سر خطّها باشد و میان سرش پهن بود، صحبت کردن با او نکوهیده بود.
پیشانی، چون پیشانی تنگ باشد، عالم و کُندفهم باشد.
و پیشانی بزرگ، خداوندش ابله بود.
پیشانی سخت مثل خداوندش سبکسار و زودخشم و روسپیباره [و] شوخ باشد.
پیشانی خاسته، دلیل کند بر بدکیشی.
پیشانی که بر او خطّهای بسیار بود، خداوندش بینیاز و خداوند خواسته بود.
پیشانی پهن، خداوندش همیشه غمگین بود.
دلایل ابرو
هرکه را موی بر ابرو دراز بود، خداوندش معجّب بود.
ابرویی که به سوی بینی فروکشیده بود، خداوندش پُراندیشه بود.
ابروی گرد و به پایین فروشده، در او چیزهای نغز بسیار بود که اندیشه کند.
ابروی کمموی، دونهمّت باشد.
دلایل چشم
چشم بادامی، نه بزرگ و نه خُرد و نه خاسته و نی فروشده، خداوندش خردمند و زیرک بود و جویای صحبت نیک باشد.
هرکه را چشم گرد و سیاه و فراخ بود، خداوندش ابله بود.
هرکه را چشم از حال طبیعی بگشته بود و سپیدی او تنگ گشته که پنداری که چشمش درد میکند و چشم وی میگراید، دیوانه بود.
و اگر آن همه نیابی، بدان که فاحشه و بدکنش بود.
دلایل بینی
هرکه را بینی گرد بود و سوراخ تنگ، دلیل کند که ابله بود.
و اگر فراخ و باز گشاده بود، جنگجوی و زودخشم بود.
هرکه را سر بینی پهن بود، آن کس ابله بود.
و اگر بینی کوتاه و گرد بود، خداوندش دزد و مکّار بود.
و اگر پهن بود، جماعدوست بود.
بینی نیکو، روسپیباره بود.
بینی با پیشانی راست، هوشیار و دانا بود.
تمام شد کتاب فراست؛ والحمد لله ربّ العالمین.
/چاپ شده در : شش رساله كهن پزشكي/ مجمع ذخائر اسلامي، 1390ش./