صابونچي اوغلو، پزشك جراح عثماني

نگاهي به زندگي و آثار صابونچي اوغلو (Şerafeddin Sabuncuoğlu ) پزشك عثماني:


R212F1.jpeg


چون پزشكان دورة اسلامي براي معالجة بيماري‌ها، بيشتر از گياهان دارويي استفاده مي‌كردند، نوشته‌هاي راجع به آلات و وسايل جراحي در تاريخ پزشكي دورة اسلامي، از ديگر آثار پزشكي اين دوره به مراتب كمتر است. گفتني است كه مفهوم ابزار جراحي نزد پزشكان و جرّاحان دورة اسلامي با مفهوم امروزي آن كاملاً‌ متفاوت است. نزد آنان، ابزار جراحي فقط وسيله‌اي براي جرح و بريدن عضو يا محلي از بدن انسان نبوده، بلكه به انواع آلاتي كه در شكسه‌بندي يا كارهايي مانند آن نيز به كار مي‌رفته، اطلاق مي‌شده است.

ظاهراً مهم‌ترين منبعي كه براي شناسايي آلات جراحي پزشكي يوناني در اختيار پزشكان دورة ‌اسلامي قرار داشته، كتاب خلاصة پزشكي در هفت كتاب، نوشته پانولوس/ پل ايگينايي (بولس اجانيطي)، بوده كه ترجمة عربي آن به دست ما نرسيده است. مقالة ششم اين كتاب به مبحث جرّاحي اختصاص داشته و منبع دانسته‌هاي بسياري از پزشكان دورة اسلامي دربارة جراحي بوه است (نك: كمبل، ج1، ص 11-12) و اشاراتي در اين زمينه در بعضي نوشته‌هاي دانشمندان و پزشكان دورة‌ اسلامي ديده مي‌شود (از جمله، نك: حنين بن اسحاق، العشر...، ص 202-203، 215؛ نيز: علي بن عيسي كحال، تذكره...، ص 259، كه به صراحت از نظر فولس/ بولس در استفاده از جراحي (= علاج الحديد) در مداواي بيماري آب آوردن چشم صحبت كرده است).

نخستين اشارات شايان توجه به آلات و وسايل جراحي، در نخستين مجموعة دائرةالمعارف پزشكي دورة ‌اسلامي، يعني الحاوي في الطب محمد بن زكريا رازي ديده مي‌شود؛ اما در اين كتاب، به سبب نبودن بخش خاصي دربارة جراحي، اطلاعات راجع به ابزارهاي جراحي در بخش‌هاي مختلف پراكنده است. تا پيش از نگارش الحاوي، نوشته‌هاي پزشكان دورة اسلامي دربارة موضوعات محدودي چون تهية كُنّاش‌ها، و رسايلي دربارة آثار درماني گياهان و داروها و تك‌نگاري‌هايي دربارة معالجة بيماري‌ها بوده است. از مهم‌ترين كتاب‌هاي پزشكي اسلامي تا پيش از الحاوي، فردوس‌الحكمة علي بن سهل طبري و الذخيرة في علم الطب ثابت بن قرّه بوده است. در الذخيرة تقريباً هيچ مطلبي دربارة جراحي و ادوات آن وجود ندارد. طبري نيز به هنگام گزارش دربارة مكتب پزشكي هندي (ص 558) به نقل از سُسْرُد (سُوسْروتا، پزشك هندي كه احتمالاً در قرن ششم پيش از ميلاد زندگي مي‌كرده است، نك: سزگين، تاريخ نگارشهاي عربي، ج 3، ص 197-198)، آورده است كه از اجزاي هشت‌گانة پزشكي هندي، يك جزء به پزشكي ميلي براي علاج بيماري‌هاي چشم، و جزئي نيز به مِبْضَعي (نيشتري) براي علاج بيماري‌ها به وسيلة فصد اختصاص دارد. بر اين اساس، طبري (ص 560) از مبضع و داغ كردن (كَي) و دوختن رگ‌ها در اين مكتب پزشكي ياد كرده است.

رازي در الحاوي (1421ق، ج3، جزء 9، ص16) از به كار بردن نوعي صَنّارَه (چنگك) در مداواي پاره‌اي بيماري‌هاي رحم و نيز از به كار بردن مِبْوَله (لوله‌اي براي بيرون آوردن ادرار از آلت تناسلي مرد) براي معالجة بيماري عدم دفع ارادي ادرار از مجراي آن (ج 4، جزء 10، ص 97)، ياد كرده است. وي ابتدا كاربرد مبوله را، كه آن را «قاثاطير» نيز ناميده، به نقل از تيادذق / تياذوق توضيح داده و سپس نظر خود را دربارة استفاده از آن بيان كرده است (نك: همان، ج 4، جزء 10، ص 97-98)، رازي در جاي ديگر (همان، ج 4، جزء 10، ص 109-110)، به نقل از انطيلس (آنتيلوس، پزشك يوناني قرن سوم پيش از ميلاد) از به كار بردن مَبْوَله‌اي ياد كرده كه نخي در سوراخي در انتهاي آن قرار داده شده تا با آن ادرار مانده در مثانة بيمار تخليه شود.

ظاهراً رازي از نخستين پزشكان دورة ‌اسلامي بوده كه دربارة چگونگي دوختن (بخيه زدن) اعضاي دروني بدن انسان، مطالبي آورده است (نك: همان، ج 5، جزء 13، ص 15-16). او به تفصيل در اين باره توضيح داده و از آراي جالينوس نيز در اين زمينه ياد كرده است. رازي در ديگر كتاب خود، المنصوري في الطب، كه به نام كنّاش المنصوري نيز شناخته مي‌شود (نك: سزگين، همان، ج 3، ص 281)، مقاله‌اي را به شكستگي‌ها و جراحات اختصاص داده و در آن به تفصيل به حجامت و فصد و جبر پرداخته (نك: همان، ص 375)، اما از آلات جراحي و فصد و حجامت سخني به ميان نياورده است. مدتي كوتاه پس از رازي، يعقوب كَشْكَري (متوفي در نيمة دوم قرن چهارم) به بعضي آلات جراي چشم، اشاراتي كرده كه از آن جمله است: به كار بردن نوعي اِبْره (سوزن) براي درمان پاره‌اي بيماري‌هاي چشم (ص 107-108)؛ استفاده از مِبْضَع (نيشتر) براي معالجة تحجّر (ورم رگ‌هاي دور قرنية چشم) (ص106)؛ استفاده از مِهَتّ (نوعي ديگر از مِبْضَع (نيشتر) براي درمان التصاق: چسبيدن دو پلك چشم در موضع كناري آن به يكديگر (نك: همانجا)؛ و استفاده از صِنّارَه و مِقراض (قيچي) و قَمادين و مِنقاش (ابزاري شبيه موچين) براي مداواي توثه (گوشت زايد گوشة چشم) و ثآلول (تورم پلك چشم) (نك: ص110).

در ميان پزشكان متقدم دورة ‌اسلامي، علي بن عباس مجوسي اهوازي (متوفي ربع آخر قرن چهارم) نخستين كسي است كه به مقولة جراحي نگاه علمي داشته و دربارة ابزارهاي جراحي مورد استفادة پزشكان دورة اسلامي، اطلاعات مفيدي داده است. وي در كتاب خود، كامل الصناعة الطبية، كه به عنوان ذيلي بر الحاوي نوشته، جراحي را به سه دسته، جراحي عروق، جراحي گوشت و جراحي استخوان تقسيم كرده (ج 2، ص 456) و بر اين اساس، به شرح پاره‌اي از آلات جراحي پرداخته و از جمله به استفاده از اين وسايل اشاره كرده است: نخ ابريشم براي دوختن بريدگي رگ‌ها (ج2، ص 461)، صنّاره (ج2، ص 467)، منقاش (ج2، ص 468)، كَلبَتين (نوعي وسيله شبيه قيچي؛ ج 2، ص 468)، السبوكيه، براي درمان بعضي بيماريهاي چشم (ج 2، ص 471)، مقراض (ج 2، ص 473، 475)، نوعي سوزن (ج 2، ص 473) براي مداواي شَتره (بيماري كوتاهي پلك چشم؛ ج 2، ص 476)، مِهَتّ، براي مداواي آب آوردن چشم (همانجا)، قاثاطير، براي درمان گير افتادن ادرار در مثانه (ج 2، ص 483)، و چند وسيله براي خارج كردن جنين مرده از بدن مادر، از جمله صنّاره و شراسيف (ج 2، ص 489)؛ او همچنين (ج 2، ص 493-497) دربارة ‌انواع وسايل داغ كردن زخم (مَكْوي، جمع آن: مَكاوي) گزارش داده است.

در ميان چشم پزشكان اسلامي نيز علي بن عيسي كحال (متوفي ح 400ق) به استفاده از آلات جراحي براي درمان بيماري‌هاي چشم اشاره كرده است. وي در بخشي كه به برخي از بيماري چشمي، از جمله سُبُل (سرخ شدن بسيار زياد چشم به واسطة پارگي رگ‌ها)، پرداخته، از به كار بردن مهتّ در معالجة اين بيماري نيز ياد كرده است (ص 197-199)؛ اما تنوع وسايلي كه علي بن عيسي ذكر كرده، با آنچه يعقوب كشكري در معالجة بيماري‌هاي چشم از آنها ياد كرده، قابل مقايسه نيست.

ابن سينا نيز دربارة آلات جراحي مطالبي دارد؛ از جمله براي گوشت زائدي كه در بيني به وجود آمده، از نوعي ارّة نخي سخن گفته كه از گره‌هايي كه با فاصلة معين بر روي نخ ابريشمين زده مي‌شده، درست مي‌شده است. اين ارّه را به وسيلة ابره (سوزن) تا انتهاي حفرة بيني وارد مي‌كردند، سپس با ارة نخي گوشت زايد را مي‌بريدند و بعد با استفاده از اَنْبوية (لولة) سربي، داروهايي بر روي زخم مي‌گذاشتند (قانون، ج 2، كتاب 3، ص 1054). ابن سينا همچنين براي معالجة ورم مثانه، از وسيله‌اي به نام زَرّاقه (سرنگي براي داخل كردن دارو به مثانة مردان) سخن گفته (نك: همان، ج 2، كتاب 3، ص 1557) و دربارة كاربرد قاثاطير براي درمان بيماري‌هاي مختلف (همان، ج 2، كتاب 3، ص 1574) و كاربرد كلبتين و صنّاره براي بيرون آوردن جنين مرده از شكم مادر (همان، ج 2، كتاب 3، ص 1653) نيز مطالبي آورده است.

اما مهم‌ترين و مفصل‌ترين گزارش دربارة آلات و ادوات جراحي از آنِ ابوالقاسم زهراوي است. وي باب سي‌ام كتاب خود، التصريف لمن عجز عن التأليف (1306ق، ج 2، ص 461-567)، را به موضوع جراحي اختصاص داده و در آن، مانند تقسيم‌بندي علي بن عيسي مجوسي اهوازي، جراحي را به سه دسته تقسيم نموده و در سه باب، ذيل باب سي‌ام، به توصيف مهم‌ترين آلات و ادوات هر دسته پرداخته است.

در باب اوّل (ج 2، ص 462-467) زهراوي داغ كردن (كَي) را شرح داده و بر اساس چگونگي درمان بيماري‌ها از سر تا پا به وسيلة داغ كردن، به شرح آلات مخصوص داغ كردن هر يك از نقاط بدن نيز پرداخته و حدود سي نوع از انواع داغ‌كُن‌ها را برشمرده است. نكتة در خور توجه آن است كه وي، براي نخستين بار، تصوير آلات جراحي مورد بحث را نيز ترسيم كرده است. تقريباً در تمام نسخه‌هاي خطي موجود از اين كتاب، اين تصاوير وجود دارند.

در باب دوم از كتاب التصريف (ج2، ‌ص476-544)، كه دربارة رگ زدن، شكافتن و سوراخ كردن و مانند آن است، زهراوي راجع به درمان بسياري از بيماري‌ها، از طريق جراحي عضو بيمار، توضيح داده است. گستردگي و تنوّع موضوعات اين باب، با هيچ يك از آثار پيش از آن قابل قياس نيست. زهراوي در اين باب به توضيح دربارة استفاده از حدود 150 وسيلة جراحي پرداخته، كه از جملة آنهاست: انواع مبضع (نيشتر) براي گشودن پوست سر (ج2، ص478) يا بريدن گوشت اضافي به وجود آمده در گوش (ج2، ص482)، مجموعة وسايلي براي جرم‌گيري دندان‌ها (ج2، ص490)، انواع گازاَنبرها (= كلاليب) براي كشيدن دندان (ج2، ص491)، نوعي قيچي سركج شبيه به انواع كلاليب براي بيرون آوردن زالو از درون گلو (ج2، ص495)،‌ نوعي قيچي براي ختنه كردن (ج 2، ص 505) و نوعي وسيله براي باز كردن دهانة رحم جهت بيرون آوردن جنين؛ ج2، ص515).

در باب سوم (ج 2، ص 544-567)، كه درباره شكستگي‌ها است، يازده وسيله بررسي شده، كه از جمله سه نمونه مته (= مِثْقَب) است براي سوراخ كردن جمجمة انسان به منظور ترميم بخش‌هاي شكستة آن (ج2، ص549).

علاوه بر زهراوي، از بين پزشكاني كه آثارشان را عمدتاً به زبان فارسي تأليف كرده‌اند، بيش از همه سيد اسماعيل جرجاني در مهم‌ترين اثر پزشكي خود، ذخيرة خوارزمشاهي، از آلات و ادوات جراحي ياد كرده، كه از جملة آنهاست: نوعي وسيله به نام ميل براي گشودن پلك چشم افرادي كه قادر به گشودن چشم خود نيستند (ص 339)؛ صنّاره براي مداواي طرفه يا ناخنه، كه گوشت زايدي است كه در گوشة چشم پديد مي‌آيد (ص 351)؛ و منقاش (ص 345) و مهتّ (ص 352، 362) براي درمان ديگر بيماري‌هاي چشم. ‌جرجاني بيشتر به وسايلي اشاره كرده است كه در درمان بيماري‌هاي چشم به كار مي‌روند. علاوه بر اين، به طور محدود به ديگر آلات، از جمله ابزار داغ كردن (ص 603) نيز اشاره كرده است. به نظر مي‌رسد آنچه در ذخيرة خوارزمشاهي دربارة استفاده از ابزارهاي جراحي آمده، همان‌هايي است كه در آثار ديگر جراحان و پزشكان اسلامي نيز آمده و كمتر از مواردي سخن گفته شده كه خود جرجاني آنها را تجربه كرده يا به كار بسته است. از جمله، آنچه جرجاني (ص 603) دربارة نوعي داغ‌كن فلزي، مشتمل بر چند دايرة تو در تو براي داغ كردن سرين، نوشته تقريباً همان مطلب زهراوي (ج 2، ص 472) در اين باره است.

ابن بطلان، پزشك و مؤلف بغدادي (متوفي 458ق)، نيز فهرستي از پاره‌اي آلات مربوط به كار جراحان، بدون توجه به نوع و كاربرد اين گونه وسايل، به دست آمده است. همچنين، به هنگام ذكر داستاني دربارة آزمايش پزشكان، از گروهي از وسايل جرّاحي شامل مدورات، شقرات، مزويات و حربات نام برده كه در ديگر آثار پزشكي از آنها نامي نيامده است.

ابوروح جرجاني در مقالة هفتم از كتاب نورالعيون، به بررسي و توصيف كاربرد ابزارهاي جراحي پرداخته و از ابزراهايي نام مي‌برد كه مختص جراحي‌هاي چشم هستند و نيز خود ابداعاتي چند در اين مورد دارد(نك: نورالعيون، تصحيح بيگ‌باباپور، مقالت هفتم).

ابن زهر (متوفي 557ق) نيز در كتاب خود، التيسير في المداواة و التدبير، از تعدادي وسايل جراحي ياد كرده كه از جملة آنها اَنْبوبي از نقره براي درمان پاره‌اي بيماري‌هاي معده و روده است (نك: التيسير، سفر 1، ص155).

عبدالرحمان بن نصر شيزري، مؤلف اهل شام (متوفي ح 589)، نيز دربارة گروهي از آلات جراحي گزارش داده است. وي نه در مقام پزشك، بلكه به عنوان كسي كه فهرستي از امور مربوط به كسبه و نظارت بر چگونگي گذران زندگي مردم در شهرها را تهيه كرده، از اين آلات جراحي نيز ياد كرده است. شيزري در اين فهرست انواع گازانبر، ابزار اغ كردن، نيشترها وديگر ابزارها را نام برده است.

يكي از آخرين پزشكان دوران متقدم و دورة ميانة پزشكي اسلامي، كه از آلات جراحي سخن گفته، امين‌الدوله ابوالفرج بن موفق‌الدين معروف به ابن قَفّ (پزشك اهل شام، متوفي 685ق) است كه در كتاب خود، العمدة في الجراحة، به ابزارهايي اشاره كرده است، از جمله: به چند گونه ابزار داغ كردن (ج 2، ص 162-173)، استفاده از چند چنگك (صنّاره) و نوعي كلبتين (گازانبر) براي درآوردن جنين مرده از شكم مادر (ج2، ص217-218). در اين روش ابتدا جنين مرده را تكه‌تكه و سپس با اين وسايل، تكه‌ها را از شكم مادر خارج مي‌كردند.

از قرن هشتم به بعد، پزشكي‌نويسان اسلامي ترجيح داده‌اند به جاي ذكر آلات و اَدواتي كه در جراحي به كار مي‌روند، به بيان چگونگي عمل جراحي بپردازند. از اين‌رو، در متون پزشكي اسلامي، كمتر دربارة انواع آلات جراحي سخن به ميان آمده و آثاري چون التصريف زهراوي، كه بخشي از آن به آلات جراحي اختصاص دارد، ديگر پديد نيامده است و اگر هم آمده عمدتاً بر نظريات زهراوي مبتني بوده است. يكي از اين آثار ارزنده كه خوشبختانه دست‌نوشته‌اي چند از آن موجود است، كتاب الجراحية الايلخانية از جراح معروف آسياي صغير در حوزة عثماني، يعني شرف‌الدين صابونچي‌اوغلو مي‌باشد كه ذيلاً به معرفي آن خواهيم پرداخت.

 

شرف الدین صابونچی اوغلو و كتاب جراحية او:

در دورة سلطان فاتح، در بین اطبا و پزشکان مشهور و نامدار، شخصی به نام شرف‌الدین صابونچی‌اوغلو در سال 1386م. در شهر آماسیا (مشهور به شهر شهزاده‌ها) دیده به جهان گشود. بنابر اطلاعاتی که در کتاب‌هایش راجع به اجداد خويش به دست داده است، چنين برمي‌آيد كه  نام پدرش «علی چلبی» و نام جدش «حاج الیاس چلبی» می‌باشد. پدر بزرگش «حاج الیاس چلبی» در سال‌های 1421- 1408م. و پدرش علی چلبی  بین سال‌های 1451-1421م. در منصب حکیم‌باشی در حكومت عثماني خدمت کرده  و از مشهوران دورة خود بوده‌اند.

شرف‌الدین صابونچی‌اوغلو، تحصيلات پايه‌اي و آغازين خود را در «دارالشفاي آماسیا» از «برهان‌الدین احمد» فراگرفت و در نتیجه در 17 سالگی شروع به طبابت کرد. بعد از آن زندگی خود را به مطالعه و تحقیق و آزمایش صرف نمود. البته نبايد از اين اصل غافل بود كه در دوره‌ای که طبابت به شکل استاد و شاگردی در دکان‌ها رایج بود‌، اراية خدمات پزشکی در یک دارالشفاء واقعاً لیاقت و شایستگی لازم می‌خواسته است، و اين افتخار فقط به استادان ماهر و لایق داده می‌شده است.

وي همزمان با عهد سلجوقیان روم، چهارده سال در بیمارستانی در آماسیا به عنوان طبیب و استاد، خدمت کرد و در سال ۱۴۶۵م. درهشتاد سالگی یک کتاب به نام جرّاحی ايلخانيه به زبان ترکی نوشت که متشکل از سه فصل و ۱۹۱ موضوع و در ۴۱۲ صفحه بود که سه دست نویس از آن در كتابخانه‌هاي استانبول و پاریس موجود است و هر یک از نسخ تا حدودی متفاوت از دیگر نسخه‌هاست.

صابونچی‌اوغلو برعکس سایر اطباي آن زمان، به‌طور خاص به جراحی علاقه‌مند بوده است. به‌طور کلّی پزشکان آن زمان هیچ علاقه‌ای به جرّاحی نشان نمي‌دادند، حتی بیمارانی را که نیاز به جراحی داشتند، نیز ترجیح می‌دادند با دارو مداوا کنند. علّت آن هم بالا بودن خطرات حیاتی برای بیماران و نبود امکانات و تکنولوژی که این خطرات را کاهش دهد، بوده است. برای ایجاد این‌گونه امکانات، یعنی آنتی‌بیوتیک‌ها، مسکّن‌ها، ضد عفونی‌کننده‌ها و در کنار آن دانش آناتومی (اندام شناسی)، مي‌بايست جهت پیشرفت در این زمینه‌ها پزشکان تا قرن نوزدهم ميلادي منتظر می‌ماندند!

 

آثار صابونچی اوغلو

 طبق اطلاعات به دست آمده، صابونچی‌اوغلو دارای سه اثر می‌باشد:

1- ترجمة اقرابادين (سيد اسماعيل جرجاني)؛ 2- کتاب الجراحیه الایلخانیه (الخانيه)؛ 3- مجرّب نامه.  

1- ترجمة اقرابادين: بایزید دوم زماني که استاندار آماسیا بود (1512-1481م.) از صابونچی‌اوغلو درخواست مي‌كند تا کتاب سيد اسماعيل جرجانی به نام ذخيرة خوارزمشاهی را به تركي عثماني ترجمه کند. صابونچی‌اوغلو هم فقط قسمت فارماکولوژی (داروشناسی: قرابادين) این اثر حجیم را ترجمه نموده و همچنین خودش هم دو بخش به انتهاي این اثر اضافه کرده است. در این اثر خاصیت داروها، آماده‌سازی دهان‌شویه، روغن‌ها، پمادها و غيره توصيف شده است. همچنین در این اثر به نحوة مداوا و درمان تهوع، اسهال، دهان، دندان و چشم و غيره نیز پرداخته شده است.

2- الجرّاحیة الایلخانیّة (الخانية): دومین اثر مشهور صابونچی‌اوغلو می‌باشد. این اثر تا آنجا معروف است که تنها کتاب جراحی دارای تصویر دوران امپراطوری عثمانی است. بنا بر قولی، کتاب حاضر ترجمة  فصل سي‌ام از کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوی است كه صرفاً به توصيف ابزارهاي جرّاحي اختصاص دارد. اما بي‌شك صابونچی‌اوغلو هر قدر هم از کتاب التصريف بهره‌مند شده باشد، ترجمة صرف و کامل اثر مورد نظر نمی‌باشد. چون در این اثر نتایج مستمر مشاهدات و آزمایش‌های انجام شده توسط خودش نیز کاملاً مشهود است. به طور طبیعی صابونچی اوغلو در ساية استفاده از نتایج علم جرّاحی و آزمایش‌ها جرّاحان و پزشکان قبل از خود بوده است که توانست آنها را با نتایج آزمایش‌ها و تجربیات جرّاحی خود تلفیق دهد و کتاب حاضر را تصنيف نموده و به دست ما برساند.

در كتاب زهراوی، اعمال جراحی توصيف شده و اغلب ابزارهاي هر يك به تصوير كشيده مي‌شود. اما در كتاب حاضر، یک امتياز مهم دیگری وجود دارد و آن هم این‌که در کنار متن توصيف جراحي‌ها علاوه بر تصوير ابزار مورد نظر، نحوة انجام عمل جراحي بر روي بيمار، چگونگی انجام اعمال جراحی و كيفيت استفاده از آلات جراحی نيز به تصوير كشيده شده است. بدین ترتیب، در اين كتاب تکنیک‌های به کار گرفته شده در جراحی هم قابل مشاهده می‌باشد. امروز هم بعضی مواقع جهت تشریح نوشته‌های پزشکی از این گونه تصاویر استفاده می‌شود.

از اين كتاب تا به حال سه نسخة خطي شناسايي و معرفي شده است  که دو نسخه از آن در استانبول و یک  نسخه در کتابخانه ملی پاريس (نسخة حاضر) می‌باشد که هر سه دست‌نويس از روي نسخة اصل آن، به خط صابونچی‌اوغلو، كتابت شده و در آخر تاريخ 870 ق. را دارد. هرچند اين ترقيمه، تاريخ تأليف نسخة اصل است، امّا چنين به نظر مي‌رسد كه كتابت از نسخة اصل بايست در همان سال‌ها و با فاصلة بسيار كمي، و چه بسا زير نظر خود مؤلف نسخه‌برداري شده باشد.

 اين نظريه وقتي قوّت مي‌گيرد كه مي‌بينيم نسخة حاضر، بنابر يادداشت‌هاي موجود در جلد آن، يك بار توسط بایزید دوم و با مهر ایشان به سلطان محمد فاتح اهدا شده است.

سپس همين نسخه در سال 1865م. در دورة تنظیمات، توسط محمد یاشینچی‌زاده علی افندی به پزشک فرانسوی برژوئن اهدا شده و به این ترتیب این اثر در 9 ژوئن 1871م. به کتابخانة ملی فرانسه (BNF) وارد  شده است که دارای 206 برگ (412 صفحه)، 138 تصوير در روش‌هاي جراحي بیماری‌هاي مختلف و 168 تصوير از ابزار و آلات جرّاحي می‌باشد.

چنان‌كه گفته شد، بنابر شواهد موجود، اصلي‌ترين منبع وي در نگارش كتاب حاضر، کتاب التصريف لمن عجز عن التأليف ابوالقاسم زهراوي بوده است. التصريف داراي سي مقاله است که بيست و نه مقالة آن اختصاصي به بيماريهاي مختلف و کيفيت درمان آنها و همچنين شناخت ادويه و عقاقير دارد و آن چه پيش از همه مورد توجه قرار گرفته و ترجمه هاي مکرّر از آن شده، همان مقالة سي‌ام است که اختصاص به جراحي دارد و خود اين مقاله داراي سه باب است که مؤلف در مقدّمه به مطالب آن اشاره مي‌کند. زهراوي اين مقاله را در سه باب قرار داده است:

باب اوّل: در داغ كردن با آتش و سوزاندن با داروهاي تند و اين باب مرتب گرديده از سر تا پاي با تصوير ابزار و آهنينه‌هاي داغ كردن و آنچه در دستكاري بدان نياز است.

باب دوم: در بريدن و شكافتن و فصد و حجامت و جراحات و بيرون آوردن تير و مانند آن با تصاوير ابزار و آلات اين اعمال.

باب سوم: در شكسته‌بندي و جا انداختن استخوان و درمان سستي آن از سر تا پاي با صورت آلات و ابزار آن.

به هر تقدير زهراوي فقط نابغة زمان خود نبود، بلکه او پيشرو انديشة نو بوجود آورندة ابزار جديد، داراي نظريه‌هاي با ارزش در علم پزشکي و مبتکر عملياتي بود که پيش از او کسي آن را انجام نداده بود. بي‌ترديد، زهراوي منزلت جراحي را بالا برد و آن را يک شاخة مستقل در علم پزشکي قرار داد؛ شاخه‌اي که در ميان ساير شاخه‌هاي پزشکي از جايگاه والايي برخوردار است. بنابراين، جاي تعجب نيست که به زهراوي لقب «پدر جراحي» و بنيان‌گذار پايه‌هاي جديد جرّاحي در علم پزشکي و دندان پزشکي داده شده است.

يكي از بهترين نمود تأثير زهراوي در جهان اسلام، همين اثر صابونچي‌اوغلو است كه هرچند تقليد صرف از التصريف نيست و مؤلف آموخته‌ها و تجارب خود را نيز در آن وارد نموده، اما بخش عمدة كتاب بر مطالب، توصيف‌ها و تصاوير ابزارهاي كتاب التصريف زهراوي استوار است.

3- مجرّب‌نامه: آخرین و مهمترین اثر صابونچی‌اوغلو می‌باشد. این اثر همان‌طوری که از نامگذاریش می‌توان فهمید، با داروها مرتبط می‌باشد. صابونچی‌اوغلو در این اثر به داروها و مصرف و کاربرد آنها پرداخته است. همان‌طور که معلوم است، سال‌های زیادی را به عنوان پزشک انجام وظیفه کرده است. در این میان در کنار تجربیاتي که به دست آورده بود، نتایج بعضی از آزمایش‌هایي را که شخصاً انجام داده بود، در این اثر ثبت نموده است. از جملة اين آزمايش‌ها، برخي در ارتباط با سمّ‌ها و آزمایش‌هایي که در این زمینه روی حیوانات انجام داده است، می‌باشد. در این آزمایش‌ها بعضاً از خروس‌ها استفاده کرده و گزارشي از تأثيرات و نتايج آن آزمايش‌ها را گزارش نموده است.

بر اساس منابع موجود، صابونچی‌اوغلو، اوّلین بار در سال 1920م. در روزنامة اقدام (ikdam) توسط دکتر حقی اوزل، طی مقاله‌ای شناسانده شده است. در تاریخ طب ترکی (ترکیه ) شرف‌الدین صابونچی‌اوغلو، اوّلین کسی بود که بر اساس آزمایشاتی که خود انجام داده و داروها و روش‌های درمان که ابداع کرده، كتابي چنين تصنيف و تدوين نموده است.

اولین آزمایشی که جا دارد بدان اشاره كنيم اين است كه وي در مقابل مارگزیدگی، ابتدا دارویی را که خود آماده کرده بود، می‌خورد و سپس انگشت وسط دستش توسط مارگزیده می‌شود. بر اساس گفتة خود «نه انگشتی باد کرده و نه اثری سوء از آن در بدنش دیده شده است».

دومین آزمایش نیز در مورد اثرات نیش مار است. در این آزمایش خروس به عنوان حیوان آزمایشی انتخاب شده است. پرهای یکی از ران‌های خروس کنده شده و توسط مارگزیده شده است. سپس دارویی که به عنوان تریاک (پادزهر) که قبلاً آماده شده، به خروس خورانیده شد. فردای آن روز روی ران خروس زخم کبودی مایل به سبز مشاهده شد؛ سپس مجدداً از همان تریاک به خروس خورانیده مي‌شود، و روز دوم خروس به حالت طبیعی خود درمی‌آید.

صابونچی‌اوغلو اين آزمایش‌ها و مشاهدات اصلی را در جراحی‌ها هم گنجانده است. در اين بین، استفاده از متدها و روش‌ها برای دندان‌درد و درآوردن اجسامی که در گلو گیر کرده، بسیار جالب توجه است.

 یکی از عناصر جالب توجه در آثار صابونچی‌اوغلو، توضیح و تشریح جزئی‌ترین مسایل تداوی و روش‌های آن و تکنیک‌های جراحی با زبان ساده و قابل فهم برای همگان می‌باشد و همین‌طور توضیح ابزار و آلات جراحی همراه با شکل‌شان است.

به نظر صابونچی‌اوغلو، اگر مداوا ناموفق باشد، بایستی عمل جراحی انجام شود. همچنین باید به مراقبت بعد از جراحی هم اهمیت زیادی داده شود. اثرات جانبی داروهایی را که آزمایش کرده بود، هم مشخص نموده است.

علاوه بر آن، صابونچی‌اوغلو شاگردان و پزشکانی پرورش نموده و تربیت داده که توانایی و قابلیت گردآوری، یاددهی و انتقال علمی را داشته‌اند و با وجود اینکه صابونچی‌اوغلو زبان علمی آن زمان (عربی و فارسی) را به خوبی می‌دانسته است، در مقدّمة کتاب جراحیة ایلخانیه می‌گویند: «این کتاب به این دلیل ترکی نوشتم که مردم آناتولی به زبان ترکی صحبت می‌کنند. در این زمان بسیاری از جراحان خواندن و نوشتن بلد نیستند؛ و آنهایی هم که می‌توانند، فقط به زبان ترکی بنویسند و بخوانند».

در مقدّمة ترجمه اقرابادين نیز می‌نویسد: «در باب سی و سوم برای اصطلاحات به‌کار گرفته شده، یک فرهنگ لغات آماده کردم؛ چون که اگر فقط به زبان ترکی می‌نوشتم با توجه به اینکه زبان ترکی، زبان نازایی است، آهنگ کلمات باقی نمی‌ماند و زبان طبّی خراب می‌شد».

 یعنی وي موقع نوشتن آثارش بیش از زبان ترکی، به ملّت ترک اهمیت می‌داده است. برای اینکه آثارش توسط مردم به راحتی قابل فهم باشد، زبان مردم را به کار گرفته است. با توجه به اینکه آثار دست‌نوشتة صابونچی‌اوغلو در دست ماست، نه تنها از دیدگاه علمی و فرهنگی، بلکه از دیدگاه هنر تصويرگري نیز قابل بررسی می‌باشد.

النقض عبدالجليل قزويني

  کتاب النقض و ضرورت انتشار مجدّد آن
با معرفی اجمالی انتشار ويرايش جديد و برخی آثار مرتبط با آن
یوسف بیگ‌باباپور*  
درآمد
قرن ششم هجری، اوج مناقشات مذاهب مختلف بود و بسیاری از علمای مذاهب گوناگون علیه مذهبی دیگر کتاب‌هایی در رد آن می‌نوشتند. در نیمۀ دوم این قرن بود که مردی سنی‌مذهب که گویا در آغاز مذهب تشیع داشته و سپس از این مذهب روی‌گردان شده، کتابی در طعن بر مذهب تشیع و پیروان آن نوشته و به نام بعض فضائح الروافض منتشر ساخته است. ذکر کلمۀ «فضائح» در اینجا به آن سبب است که در دورۀ مناقشات مذهبی مسلمانان هر یک از فرق می‌کوشید موارد ضعف فرقه‌های دیگر را بنا به نظر و طریقۀ خود بجوید و آن گاه آنها را بزرگ و واژگونه کند و اگر لازم می‌دانست، بر آنها پیرایه‌هایی ببندد و هر یک آن موارد را به عنوان فضیحت و رسوایی در کتاب‌های خویش معرفی کند (صفا، 1368، ج2، ص984). البته از این کتاب (بعض فضائح الروافض) نسخۀ مستقل و جداگانه‌ای وجود ندارد؛ اما شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی که به ذکر وی خواهیم پرداخت، جملات این کتاب را به سبب ردّ و نقض در کتاب بعض مثالب النواصب خویش آورده است که به قول استاد صفا، اگر کسی این قسمت‌های منقول را که همه جا مصرح و معلوم است، جدا کند، یک کتاب مستقل پارسی با سقط‌های جزئی به دست خواهد آمد (همان، ص985). مؤلف سنی‌مسلک مجهول این کتاب، پس از ذکر مقدمه‌ای در سبب تألیف آن، پیشینۀ نحوۀ پیدایش مذهب تشیع را بیان داشته، سپس به ذکر دلایلی در ردّ بعضی از اصول مذهب تشیع و آداب و رسوم ایشان پرداخته، به زعم خود، 67 فضیحت بر آنان شمرده است. این کتاب، دالّ بر این مثل معروف که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، باعث ایجاد کتابی در شناسایی فرهنگ مقدس و عظیم شیعه شد که استدلال‌های آن بسیار محکم و بی نقص است؛ به طوری که هیچ کس از علمای فرق دیگر قادر نشدند بر آن نقضی دیگر بنگارند و ما چنین کتابی سراغ نداریم، و آن کتابی نبود جز بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، اثر عالم گرانقدر شیعی ایرانی در قرن ششم هجری، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی.  

عبدالجلیل قزوینی رازی
دربارۀ جزئیات زندگی این عالم بزرگ شیعه، اطلاع چندانی در دست نیست. آنچه در برخی منابع که به ذکر احوال ایشان پرداخته‌اند، گفته شده، نام، القاب و کنیۀ وی چنین بوده است: الصدر الامام رکن‌الاسلام سلطان‌العلماء ملک الوعّاظ نصیرالدین ابی‌الرشید عبدالجلیل‌بن‌ابی‌الحسین‌بن‌ابی‌الفضل القزوینی الرازی. او از بزرگان وعاظ و علمای مذهبی شیعه در ری بوده است. دربارۀ تاریخ ولادت و وفات او، طبق آنچه رافعی در کتاب التدوین فی ذکر اخبار قزوین آورده، می‌توان گفت: وی در سال 504 هجری ولادت یافته و بعد از سال 585 هجری قمری درگذشته است (در این‌باره، ر.ک: محدث ارموی، 1333، ص9-14) شیخ عبدالجلیل تألیفات دیگری غیر از کتاب مذکور داشته است؛ از جمله: کتاب البراهین فی امامه امیرالمؤمنین (ع)، کتاب السؤالات و الجوابات، مفتاح التذکیر، و کتاب تنزیه عائشه، که همه پیش از کتاب النقض نوشته شده بودند. امّا متأسفانه همه از بین رفته‌اند و غیر ازکتاب النقض وی چیزی از آنها به دست ما نرسیده است (دربارۀ نام آثار وی، ر.ک: صفا، پیشین، ص986).  

کتاب النقض
کتاب بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض که به نام اختصاری کتاب النقض معروف است، یکی از آثار ارزشمند و بی‌نظیر شیعی است که در اوایل نیمۀ دوم قرن ششم هجری قمری تألیف شده است. این کتاب عزیز در حقیقت دانشنامه‌ای از فرهنگ و آداب و علوم و اعتقادات و سنت‌ها و مدنیت پدران ما در سده‌های پنجم و ششم و حتی قبل و بعد آن است، و خصوصاً کارنامه‌ای است از اوج تمدن مرز و بوم ما پیش از آنکه به دست مغول نابود شود. این کتاب نتیجۀ کار یکی دو سال نیست، بلکه چکیده‌ای از تحقیقات و تتبعات بیش از سی سال عصر مؤلف ارجمند آن می‌باشد (محدث ارموی، 1358، ج1، مقدمه، ص بیست و یک). مؤلف مورد اشاره این کتاب که در زمان تألیف آن در ری سکونت داشته، علت نگارش آن را چنین بیان داشته که یکی از علمای اهل سنت در حدود سال 555 هجری قمری کتابی در ردّ مذهب شیعه نوشته و به گمان خویش از برخی فضایح و قبایح ایشان در کتاب خویش یاد کرده و محوریت بحث خویش را مغرضانه در ردّ عقاید شیعه قرار داده است. آن گاه شیخ عبدالجلیل کتاب خویش را در ردّ مباحث مطروحه در آن کتاب نوشته و به همین جهت از آن به نام «النتض» تعبیر کرده (ر.ک: قزوینی رازی، 1331، صص167 و 337 و 740) و در یک جا نیز از آن با عنوان «جواب ملزم» یاد نموده است (همان، ص3)؛ اما بنا بر تصریح مؤلف در مقدمۀ کتاب، نام کامل آن «بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض» است (همان، ص1). کتاب النقض در جواب کتابی با عنوان «بعض فضائح الروافض» نوشته شده است که مؤلف آن یکی از علمای اهل تسنن بوده است. از مؤلف کتاب مزبور هیچ گونه اطلاعی در دست نیست و از ضمن کتاب شیخ عبدالجلیل همین اطلاعات به دست می آید که: یکی از علمای اهل سنّت مقیم ری بوده (همان، ص2) و نیز معاصر سلطان محمدبن‌محمود سلجوقی (حکومت 547 ـ 554 ق) بوده (همان، ص7) و همچنین در ضمن مطالب کتاب خویش مکرراً تصریح کرده که کتاب دیگری نیز به نام تاریخ الایام و الانام تألیف نموده است (ر.ک: همان، ص15) و از این جملۀ شیخ عبدالجلیل که گفته است: «چنان‌که در تاریخ الایام و الانام ذکر کرده است...»، (همان، ص105) به‌روشنی معلوم می‌گردد که شیخ ما این کتاب را هم دیده است. اما نکتۀ جالب و عجیب در مورد برخورد شیخ عبدالجلیل با آثار این عالم سنی، در این است که هیچ جا نامی از وی نبرده است و بر ما کاملاً نامعلوم است که مؤلف این دو کتاب چه کسی بوده است؛ پس دو احتمال می توان داد: یکی آنکه مؤلف سنی‌مسلک مزبور در هیچ یک از آثارش نامی از خود نبرده ـ که البته بعید به نظر می رسد ـ و دوم آنکه شیخ عبدالجلیل با وجود آشنایی با هویت آن شخص، از افشای نام وی احتراز فرموده و چه بسا به سبب جوّ حاکم در جامعۀ آن روز، به دلیل اینکه در صورت معرفی آن شخص جان شیخ به خطر می‌افتاد، با آن‌که نام و نشان او را می دانسته، از آن افشا امتناع نموده است (محدث ارموی، 1333، ص2ـ3). این مطلب زمانی قوّت می‌گیرد که در مقدمۀ کتاب النقض (ص2) به‌وضوح ابراز می‌دارد که آن عالم سنی از کتاب بعض فضائح الروافض خویش: «... سه نسخت کرده: یکی به خزانۀ امیرک معروف فرستاده، و یکی مصنف دارد و به خفیه بر عوام می‌خواند، و یکی دیگر به قزوین فرستاده»؛ لذا معلوم می‌گردد که شیخ ما بدون شک او را به‌خوبی می‌شناخته است؛ اما صلاح را در آن دیده که نام و نشان او را بر ملا نسازد. هرچند افندی در ریاض‌العلماء از برخی علمای شیعی نقل کرده که مؤلف این کتاب (بعض فضائح الروافض) شخصی به نام شهاب‌الدین تواریخی شافعی است که از بنی‌مشاط بوده که در ری سکونت داشت، امّا نمی‌تواند درست باشد؛ چراکه هیچ دلیل مستند و محکمی بر اثبات این ادعا موجود نیست (همان، ص 24 ـ 25). بنابر آنچه استاد فقید علامه محدث ارموی در تحقیقی که راجع به این کتاب نموده‌اند، اذعان فرموده‌اند، مؤلف مجهلول‌الهویۀ این کتاب در آخر کتاب خویش آورده که تاریخ ختم آن در محرم سال 555 هجری است؛ لیکن با تأمل در ماجرایی که خود تصریح کرده، چنین به نظر می‌رسد که این تاریخ اختتام کتاب نیست؛ چراکه مؤلف گفته است: «تا اندرین وقت که از جانب شام فتحی سنی رسید به دولت و اقبال سلطان عالم که کافران فرنج غلبه کرده بودند و اند هزار از ایشان بر مسلمانان زده‌اند و ولایات خراب کرده تا اتابک علی کوچک و سپاه بر سر دشمن تاختن کردند و اند هزار کافر را به تیغ یبازردند و چهل فرسنگ از قفای ایشان می‌رفتند و می‌کشتند و فتح بدین بزرگواری کردند» (ر.ک: قزوینی رازی، 1331، ص366)؛ لذا این فتح، همان فتح بلدۀ حارم بوده که بنا به قول ابن‌اثیر در سال 559 هجری قمری رخ داده است. پس یا ابن‌اثیر در ضبط تاریخ فتح مذکور اشتباه نموده یا در تاریخ ختم کتاب تصحیف و تحریف به کار رفته و یا مؤلف کتاب خود را ختم کرده و منتشر نموده بوده و به‌تدریج آن را تکمیل نموده و مطالبی بر آن افزوده است (ر.ک: محدث ارموی، 1333، ص3-4). اما آنچه به دست عبدالجلیل افتاده، نسخۀ اصل بوده که بعد از سال 559 هجری اتفاق افتاده و او کتاب النقض را بین سال‌های 559 ـ 566 هجری قمری تألیف نموده است (همان، ص4). چنانچه ذکر شد، هدف مؤلف کتاب اوّل، به زعم خویش، ابطال مذهب شیعه و احقاق مذهب اهل سنّت بوده و به خلاف او، مؤلف کتاب النقض هدفش اثبات حقانیت مذهب جعفری و طریقۀ اثنی‌عشری بوده است. بنابراین شیخ ما مطالب کتاب اوّل، یعنی تألیف همان عالم سنی را با عین عبارت‌ها، به صورت مزجی و آمیخته، در ضمن کتاب خویش آورده و با عناوین «آنگه گفته» عبارات او را جدا ساخته و مطالب خود را نیز با عناوین «و امّا جواب» مشخص کرده است تا بدین طریق مطالب این دو کتاب از همدیگر تمییز یابد. عجیب است که این مرد فرهیخته و عالم بزرگ شیعی با این سعۀ صدر کم‌نظیر، با ذکر جزء جزء مطالب آن کتاب عالم سنی، به حفظ امانت پرداخته تا بدین طریق آن کتاب نیز به دست آیندگان برسد؛ ضمن آنکه کلمه به کلمه مباحث آن را عالمانه و با ادلۀ محکم و کافی جواب گفته است. امّا علت نگارش کتاب را از زبان عبدالجلیل بشنویم: «...امّا بعد، بدانند منصفانی که این مجموعه برخوانند که در ماه ربیع الاوّل پانصد و پنجاه و شش سال از هجرت صاحب شریعت ـ علیه الصلوه و السلام ـ به ما نقل افتاد که کتابی به هم آورده‌اند و آن را «بعض فضائح الروافض» نام نهاده‌اند در محافل کبار و حضور صغار بر طریق تشنیع می‌خوانند و مردم غافل از استماع آن دعاوی بی‌بیّنت و معانی متحیّر می‌مانند. مگر دوستی مخلص نسختی از آن به امیر سیّد رئیس کبیر جمال‌الدین‌علی‌بن‌شمس‌الدین الحسینی ـ ادام الله علوّه و سیادته ـ که رئیس شیعه است، برده است و او آن را مطالعه به استقصاء تمام کرده و آن را به برادر مهترم اوحدبن‌الحسین که مفتی و پیر طایفه است ـ مدّ الله عمره و أنفاسه ـ فرستاد و او نیز از سر کمال و فضل مطالعه کرده و از من پوشیده داشت از خوف آنکه مبادا من در جواب نقض تعجیلی بکنم. مدتی دراز در بند و طلب آن نسخت بودم و میسر نمی‌شد و چون دانستم که گروهی از علمای هر طایفه به استقصاء تمام تفحص اوراق آن کتاب نموده‌اند و بر کلمات نیک و بدش وقوفی یافته‌اند، استبعاد و تعجب نموده‌اند که اصول و فروع مذاهب بر علماء پوشیده نباشد و شتم و لعن و زور و بهتان در کتب معتاد و معهود نبوده است، بی‌دلیل و الزام، و در اثنای آن مؤلف حوالاتی و اشاراتی به متقدمان امامیه و اصولیه کرده که بهری از آن مذهب غلات و اجباریه و حشویه است علی اختلاف آرائهم، و نفی و تبرّی از آن و از ایشان در کتب اصولیۀ اثنیعشریه ظاهر است، و بهری خود وشع کرده که مذهب کسی نبوده است و سه نسخت کرده ... . اتفاق را نسخۀ اصل به دست سید امام شهاب‌الدین محمدبن‌تاج کیکی افتاد که معتبر شیعه است و او آن را در سر صفای دل و کمال فضل و اعتقاد نیکو مطالعه کرد و به ما فرستاد و ما را در آن فصول و کلمات چند روز تأملی شافی به احتیاطی کافی کرده شد. الحق عباراتی درست و خوش و سهل است. اما مجموع آن هذیان، کلماتی مشنع از سر تعصب و جهل، حوالاتی نه بر جادۀ حقیقت، تشبیهاتی سقیم پرشبهت، معارضاتی نامعقول، و اشاراتی نامقبول... . و پیش از وصول این کتاب به ما زمره‌ای از خواص علمای شیعه که آن کتاب را مطالعه کرده بودند، در حضرت مقدس مرتضی ـ ضاعف الله جلاله ـ گفته بودند و بر لفظ گهربار سیدالسادات رفته که: عبدالجلیل قزوینی می‌باید که در جواب این کتاب بر وجه حق شروعی کند، چنان‌که کسی انکار آن نتواند کرد... . و این کتاب بر وجهی مرتب شد که خواص را دافع شبهات باشد و عوام را مثمر دلالات، به عبارتی سهل و آسان، نه بر قاعدۀ دیگر مصنفات‌ ما که دقتی و رقتی دارد که قبول چنین کتاب نه از رقت عبارت باشد، بلکه از شرف حوالت و دلالت باشد تا هر خواننده و شنونده و نویسنده‌ای که بخواند و بشنود و بنویسد، از آن بهرۀ تمام و فایدۀ بسیار حاصل کند...» (قزوینی رازی، 1331، ص2-5). در کتاب النقض بسیاری از اطلاعات بکر و بی‌نظیر تاریخی و جغرافیایی بالاخص منطقۀ ری نیز وارد شده که در نوع خود بسیار حائز اهمیت است. علامه فقید محدث ارموی همۀ این اطلاعات سودمند تاریخی را در تعلیقات دو جلدی مفصلی که برای آن تألیف نموده‌اند، بیان داشته‌اند (ر.ک: محدث ارموی، 1358، در دو جلد)؛ از جمله وضع شیعیان در ری و شکوه و عظمت ایشان در این برهه، مدرسه‌های شیعی ری که نام تک‌تک آنها را می‌آورد، اماکن متبرکۀ شیعی ری، و مانند آن (ر.ک: همو، 1333، 70 ـ 76).
 کتاب حاضر بلافاصله پس از تألیف، بسیار مشهور شده و در روزگاران بعد، همواره از مراجع مهم مؤلفان شیعه بوده و بسیاری از علما به ادله‌های موجود در آن استناد نموده‌اند. نمونه‌هایی از این استدلال‌های علما با تکیه بر این کتاب و استفادۀ ایشان از مطالب آن را استاد محدث ارموی در کتاب خویش آورده است (همان، ص15 به بعد). چنان‌که ذکر شد، این کتاب نه تنها از حیث توضیح بسیاری از مبانی مذهب شیعه و تاریخ و اطلاعات مربوط به رجال شیعی و علما و شعرا و مراکز تعلیم و تربیت و تدریس و کتابخانه‌های شیعه و امثال آن قابل توجه و اعتماد است، بلکه از باب اشتمال بر بسیاری از اطلاعات مربوط به امور تاریخی و اجتماعی زمان، از جمله کتب بسیار مهم و درجۀ اوّل فارسی محسوب می‌شود؛ چنان‌که نظیر آن را از این حیث در میان کتب فارسی کمتر می‌توان یافت. وقتی عبارات این دو کتاب (بعض و نقض) را با هم می‌سنجیم، به‌راحتی می‌توان بر این واقعیت پی برد که کتاب النقض با انشائی بسیار روان و پخته و در عین حال عالمانه و استوار و مستدلّ نوشته شده، و هیچ گاه قدرت تکلم در آن قابل مقایسه با کتاب اوّل (بعض) نیست (صفا، پیشین، ج2، ص986). در برخی جاها از این کتاب، شیوۀ بیان واعظان که به نثری شبیه به نثر مسجع و یا به عبارتی نثر موزون می‌باشد، به کار رفته، اما بسیار نادر است. شیخ عبدالجلیل در این کتاب آن گاه که می خواهد از حریم تشیع و شیعیان دفاع کند، گرو رو می‌شود و نفسی مؤثر و کلامی جالب و دل‌انگیز می‌یابد؛ به طوری که می‌توان گفت کتاب النقض از جملۀ متون منثور بسیار عالی و خوب سدۀ ششم هجری است و در زمرۀ کتب درجۀ اوّل آن عصر قرار دارد (همان، ص987). این کتاب با عنوان کتاب النقض (بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض)، به تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، در تهران ([بی نا])، به سال 1331 ش برای اوّلین بار منتشر شد. جناب علامه فقید محدث ارموی، بلافاصله در سال 1333ش مقدمه و بعضی تعلیقات لازمه را تألیف و با عنوان مقدمۀ النقض و تعلیقات آن، در تهران (چاپخانۀ حیدری) منتشر ساختند. سپس در سال 1358ش همان تعلیقات را به صورتی بسیار مفصل با عنوان  تعلیقات النقض، در 2 مجلد در تهران (انجمن آثار ملی) به چاپ رسانیدند.      
   امّا آنچه باید افزود اینکه: چاپ مزبور استاد فقید محدث ارموی، چاپی است که از روی هشت نسخۀ موجود صورت یافته كه اغلب اين نسخ (غير از دو مورد از هشت مورد) از مجموعه‌هاي شخصي بوده است: نسخة محمدحسين شعاع شيرازي، نسخة ميرزا محمد طهراني سامرايي، نسخة حسين باستاني راد، نسخة امير حامد حسين هندي (صاحب عبقات الانوار)، و نسخة شخص استاد محدث كه اكنون در مركز احياست؛ اکنون که به حول و قوۀ الهی نسخه‌های ديگري از این کتاب شناسایی شده، لازم است تصحیحی علمی و انتقادی از این کتاب بر اساس نسخه‌های موجود صورت پذیرد و در اختیار جامعۀ محققان و دیگران قرار گیرد.   علامه فقید محدث ارموی اوّلین قدم در این راه شناخت منابع و بالاخص نسخ خطی موجود این کتاب است. در ذیل برای نیل به این هدف به اجمال به برخی از نسخ خطی مهم این اثر، به ترتیب قدمت سال کتابت هر یک، پرداخته می‌شود: 1. تا به امروز، قدیمی‌ترین نسخۀ معرفی‌شده در فهارس نسخ خطی کتابخانه‌های ایران، نسخۀ خطی دانشگاه تهران به شمارۀ 4007 می‌باشد که به خط نستعلیق در سده‌های 9 و 10 هجری قمری کتابت شده و 214 برگ است (ر.ک: فهرست کتابخانۀ دانشگاه، ج12، ص2996). این نسخه می‌تواند نسخۀ اساس تصحیح قرار گیرد. 2. نسخۀ خطی مرحوم محدث ارموی، اهدایی به مرکز احیای میراث اسلامی، به شمارۀ 3973، به خط نستعلیق از سدۀ 11 هجری در 215 برگ است (ر.ک: فهرست کتابخانۀ محدث ارموی، ج3، ص1620). 3. نسخۀ خطی مدرسۀ چهل‌ستون تهران، به شمارۀ 277، نستعلیق و متعلق به سدۀ 11 هجری است (ر.ک: فهرستوارۀ دست‌نوشت‌های ایران، ج10، ص795). 4. نسخۀ خطی مرحوم محدث ارموی، اهدایی به مرکز احیای میراث اسلامی، به شمارۀ 3991، به خط نستعلیق 20 شعبان 1050 هجری، در 232 برگ است. (ر.ک: فهرست کتابخانۀ محدث ارموی، ج3، ص1620). 5. نسخۀ خطی کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات (دانشگاه تهران: مجموعۀ حکمت)، به شمارۀ 82 حکمت، نستعلیق و به سال 1050 هجری است (ر.ک: فهرست دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، ج2، ص70). 6. نسخۀ خطی متعلق به کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، به شمارۀ 10084، به خط نستعلیق و تاریخ  5 جمادی الثانی 1068 هجری در 466 صفحه (233 برگ) است (ر.ک: فهرست کتابخانۀ مجلس، ج32، ص109). برای نمونه تصاویری از همین نسخه پیوست شده است.      
      البته ناگفته نماند كه اخيراً ويرايش جديدي نيز از همين چاپ منتشر شده است: در اين چاپ متن مصحح استاد محدث ارموي با ويرايش جديد پياده شده و برگزيده و تلخيصي از تعليقات دو جلدي استاد در ضميمه اضافه گرديده است. از جهاتي اين چاپ كه به مناسبت كنگرة بزرگداشت عبدالجليل قزويني منتشر شده، نسبت به چاپ‌هاي پيشين ارجحيت دارد. ويرايش جملات، جدانويسي كلمات به صورت امروزي، افزودن علايم ويرايشي جهت صحيح خواني و زيبايي متن، عناوين هر مبحث در حاشيه به صورت درشت اضافه شده و با افزودن شماره‌هايي داخل [  ] مباحث از هم تفكيك شده است. از همه مهمتر هر كجا غوامضي در متن بوده كه استاد محدث در تعليقات به حل و شرح آن اقدام فرموده بودند، در اين چاپ به عنوان ضميمه و البته به تلخيص آورده شده است. در حواشي و پاورقي‌ها نيز نشاني آيات و احاديث و مسايل لازمه افزوده شده و به غناي كار افزوده است. مهمتر از همة اين اقدامات، استخراج نمايه‌هاي متنوع و خوب اين چاپ است: نماية موضوعي (عناوين يا اصطلاحات خاصي كه دربارة آنها در اين كتاب بحث شده است)؛ نماية آيات (با تفكيك و ترتيب عناوين سوره‌هاي قرآني)؛ نماية احاديث و آثار (اعم از احاديث و روايات معصومين (ع) و اقوال و اخبار ديگران كه به نحوي با احاديث و روايات مرتبط هستند)؛ فهرست عناوين خطبه‌ها و نامه‌ها؛ اشعار عربي (با ذكر نام سراينده‌شان)؛ اشعار فارسي؛ فهرست امثال عربي؛ فهرست امثال فارسي؛ فهرست اشخاص (الف. معصومين؛ ب. اشخاص)؛ فهرست كتب ياد شده در متن؛ فهرست مكان‌ها؛ فهرست اديان و فرق و مذاهب؛ فهرست قبايل و جماعات و طوايف؛ فهرست وقايع و حروب؛ فهرست منابع تحقيق (237 منبع)؛ و در نهايت فهرست تفصيلي مطالب (متن و تعليقات). البته اگر به ديدة انصاف بنگريم، مهمترين و علمي‌ترين كار بر روي چاپ حاضر ويرايش جديد و قابل استفاده‌تر نمودن آن با الحاق اين نمايه‌هاي سودمند است. به نظر مي‌رسد با اين چاپ تا حدودي خلأ كمبود اين كتاب در بازار نشر پر شده باشد، اما جا دارد با دست‌يابي به نسخ خطي احتمالي ديگر يك بار هم نسبت به تصحيح انتقادي و علمي آن با دانش بروز نسخه‌شناسي با در نظر گرفتن تمام نسخ موجود احتمالي از آن در تمام كتابخانه‌هاي دنيا اقدام شود. و البته چنان كه گفته شد، اين كار از ارزش و اهميت كار استاد محدث هيچ گاه نخواهد كاست، بلكه كوششي است در ارائه متني مصحَّح جديد بر اساس نسخ نويافته و نسخي كه احياناً استاد از آنها بي‌خبر بوده و بهره نبرده‌اند. مشخصات چاپ اخير: بعض مثالب النواصب في نقض «بعض فضائح الروافض» معروف به نقض، تأليف نصيرالدين ابوالرشيد عبدالجليل رازي قزويني (زنده در 560ق)، تصحيح استاد فقيد مير جلال الدين محدث ارموي (1283-1358ش)، با ويرايش و تحقيق جديد به همراه خلاصة تعليقات و نماية موضوعي، مجموعه آثار كنگرة بزرگداشت عبدالجليل قزويني -1؛ ناشر: سازمان چاپ و نشر دارالحديث با همكاري كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، قم و تهران، چاپ اوّل 1391ش. 84 + 1250ص.   همزمان با اين كتاب و كنگره بزرگداشت، چندين جلد كتاب ديگر نيز در راستاي موضوع همايش با محوريت النقض و عبدالجليل قزويني منتشر شد كه به نوبة خود گامي مهم و نو بود. كتابهاي كنگره عبارت بودند از: - شناخت‌نامة عبدالجليل و «نقض»، به كوشش هادي ربّاني، شمارة مسلسل 2 از كتب كنگره، 440ص. (كه البته مجموعه مقالاتي است از نويسندگان مختلف كه اختصاصاً پيرامون خود عبدالجليل و ساختار محتوايي كتاب النقض از جهات مختلف پرداخته شده است). - بررسي توصيفي ساختار دستوري كتاب «نقض»، تأليف علي درويشاني، شمارة مسلسل 3 از كتب كنگره، 218ص. - مجموعه مقالات كنگرة بزرگداشت عبدالجليل قزويني، جلد اوّل: مباحث قرآني، حديثي و كلامي، شمارة مسلسل 4 از كتب كنگره، 496ص. - مجموعه مقالات كنگرة بزرگداشت عبدالجليل قزويني، جلد دوم: مباحث تاريخي، جغرافيايي و ادبي، شمارة مسلسل 5 از كتب كنگره، 472ص.    
     
منابع و مآخذ:
 1. درایتی، مصطفی؛  فهرستوارۀ دست‌نوشت‌های ایران؛ تهران: کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، 1389. 2. صفا، ذبیح الله؛ تاریخ ادبیات در ایران؛ چ 9، تهران: فردوس، 1368. 3. قزوینی رازی، عبدالجلیل‌بن‌ابی‌الحسین‌بن‌ابی‌الفضل؛ کتاب النقض (بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض)؛ تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی؛ تهران: [بی‌نا]، 1331. 4. محدث ارموی، سید جلال الدین؛ مقدمۀ النقض و تعلیقات آن؛ تهران: چاپخانۀ حیدری، 1333. 5. تعلیقات النقض؛ 2 ج، تهران: انجمن آثار ملی، 1358.