اندر جواب يك نقدچه: يك بار براي هميشه!

مسعود غلاميه

پيش از هر چيز بايد بگويم كه وقتي موضوع نقد سفرنامه غرب ايران (مادام ديورند، به كوشش يوسف بيگ‌باباپور و مسعود غلاميه، در: ميراث بهارستان، دفتر چهارم، كتابخانة مجلس، 1390) را  در شمارة 49 گزارش ميراث از آقاي بهزاد همتي(ظاهراً مستعار!) به اطلاع دوست و همكار عزيزم، آقاي بيگ‌باباپور رساندم، ايشان ضمن مخالفت بر درج جوابيه بر نقد حاضر، خاطره‌اي را از مرحوم افشار نقل كردند كه مرا مصمم كرد يك بار براي هميشه جواب انتقادات برخي دوستان را بدهم و آن هم اين‌كه مي‌دانيم كه مرحوم افشار بسيار پركار و در امور پژوهشي و نسخه‌شناسي ركورددار تعدد و كثرت آثار در كمال فضل و دانش بودند. لذا خيلي اصحاب قلم همروزگار وي نقدهايي بر آثار ايشان نوشته‌اند و ايشان را به سرعت كار و كم دقتي متهم كرده‌اند. روزي برخي از نزديكان مرحوم افشار به ايشان پيشنهاد مي‌كنند كه استاد جواب اين گونه افراد را مرقوم فرمايند و استاد در جواب اين دوستان ناصح مي‌فرمايند: «مگر آدم براي هر نقدي هم جواب مي‌نويسد؟!... بگذاريد برخي فخر كنند و دلشان خوش باشد كه به افشار نقد نوشتيم!».

در ادامه آقاي بيگ‌باباپور موكداً به بنده اذعان داشتند كه به جاي اين كه وقت عزيزمان را صرف جواب نوشتن به اين و آن كنيم و تشويش خاطر براي خود ايجاد كنيم، فرصت را براي خلق و احياي اثري تازه معطوف داريم!

ما خدمت به فرهنگ را براي خود امري مقدس و يك هدف تعريف كرده‌ايم، نه نيت فخرفروشي داشته و نه به قول برخي «قصد پركردن كارنامة مثلاً علمي»!

اما مِن‌باب اين‌كه بنده يك بار براي هميشه نكاتي را پيرامون نقد مندرج در گزارش ميراث شماره 49 (ص73-76) و احياناً انتقادات بعدي عارض خواهم شد. ما هيچ گاه الحمدلله در هيچ جا ادعاي فضلي كه نداريم، نكره‌ايم و چنين قصدي هم نداريم.

جاي تأسف است كه چرا برخي همه چيز و همه كار را از منظر مخالف مي‌نگرند و با كوچك كردن ديگران و سعيشان، مي‌خواهند بزرگ شوند! اما بسياري از نقدهايي كه اخيراً نوشته مي‌شود، عموماً «نقدتراشي» و يا به عبارت بهتر، ايرادتراشي است، تا «نقد نويسي بي‌طرفانه و عالمانه»! و مقاله حاضر به دلايلي كه عرض خواهم كرد، معلوم است كه كاملاً فرمايشي و خالي از ا‌غراض نبوده و اگر خوش‌بينانه بنگريم و بدانيم كه اسم مولف (بهزاد همتي) مستعار هم نباشد-كه البته هست- يقيناً از طرف كارشناس و شخصي متخصص هم مطرح نشده است كه تا امروز مثلاً ده عنوان سفرنامه چاپ كرده باشد و غيره.

 

اماسخن در باب نقد حاضر:

- جالب است كه اين مقاله 4 صفحه‌اي با مقدمه‌اي شروع مي‌شود كه حدود 2 صفحه از آن را در بر دارد و آن اين‌كه تمام همّ و غمّ مولف محترم در اين است كه تعريفي از «تصحيح» به دست دهد و اين‌كه مصصح كيست و چه بايد بكند؟!

جواب: اما غافل از اين‌كه عبارت شفاف روي صفحه عنوان رساله حاضر «به كوشش» است نه «تصحيح»! و البته اهل فن مي‌دانند كه بين اصطلاح «به كوشش» و نظاير آن، تا «تصحيح» فرق بسيار است. لذا با اين توصيف زور زدن مولف محترم مقاله بر اين كه اين تصحيح چرا ويژگي‌هاي اله و بله ندارد، منتفي است.

- جالب است كه تناقض‌گويي‌هاي وي از همان آغاز مقاله كه كاملا تصنعي به نظر مي رسد، مبرهن است. چقدر كوشش كرده كه تصحيح اين كار را زير سوال ببرد، در حالي كه بلافاصله در چند سطر بعدي (ص74) مي‌گويد كه «اثر حاضر تك نسخه است...» و هنوز ايشان خود نفهميده كه كار تك نسخه با اين ويژگي، ديگر تصحيح بر عنوان آن قيد نمي شود، بلكه «به كوشش، به اهتمام، احياي...» مناسب است.

- گفته‌اند كه چرا نوشتيم «مادام ديورند» در حالي كه مادام صورت تشريفاتي دارد؟

جواب: در اين صورت، درج الفاظي چون علامه، شيخ، دكتر و نظاير آن در كنار اسامي مولفين و مصححين و غيره اشتباه محض است كه امروز رايج است؟! درثاني ممكن است واژه «ديورند» براي برخي مخاطبين در نگاه اول شبهه ايجاد كند كه اين خانم بوده يا آقا؟ لذا مي‌بينيم كه اين‌گونه فرمايشات بهانه تراشي و نقد زايي محض است!

- جالب است كه به عبارت «سفرنامه‌ها براي همة افراد كتابي [كذا!] مطلوب...» در مقدمه ايراد گرفته، آنجا كه بحث عمومي درباره سفرنامه‌ها و اهميت آنها مي‌شود.

جواب: حال آنكه ايشان تشخيص نداده‌اند كه ممكن است بلكه يقينا برخي سفرنامه‌ها را كتاب بناميم نه رساله. و اصلا منظور در اين عبارت سفرنامه به اصطلاح عام بوده، نه رساله حاضر!

- كج فهمي مولف محترم در خصوص بي‌اعتبار و فاقد ارزش دانستن سفرنامه‌هاي ايراني، كه با تعمق بيشتر مي‌توان به نتيجه مخالف آن رسيد. چرا كه همه سعي ما مقايسه مولف اين سفرنامه به عنوان يك زن با سفرنامه‌هاي هم‌طراز است كه ما چقدر زنان صاحب قلم سفرنامه‌نويس در ايران داشته‌ايم و جايگاه اين سفرنامه در اين بين چيست؟

- اما اين نقد تا اينجا سه صفحه كامل از مجله را به خود اختصاص داده و كاملا مشخص است كه فقط تمامي همت مولف مصروف بر اين است كه بگويد قلم مصححين بد است و ايشان بي‌سوادند و اصول تصحيح نمي‌دانند و نمي‌فهمند سفرنامه چيست و غيره و غيره.

- از اين كه بگذريم، مي‌ماند يك نقد نيم صفحه‌اي كه 11 و نيم سطر از صفحه 75 و نصف صفحه 76 مجله را به خود اختصاص داده است!

از شمار بسامدي تصحيحات قياسي ما كه بگذريم كه ايشان يادآور شده‌اند، ايراد مولف محترم بر اين است كه چرا ما واژه «النگ كردن اسب و لكه رفتن اسب» را توضيح نداده‌ايم؟

لابد اگر اين هم توضيح مي‌داديم، آن وقت اين ايراد را مي‌گرفت كه چرا اين واژگان مبرهن را توضيح داده‌ايم و خواسته‌ايم كارمان را پربار نشان دهيم؟

- و اينكه چرا واژه «كرزن» به صورت «كارزون» قيد شده؛ و چرا «قهفرخ» به صورت «قهوه‌رخ» ثبت شده، پيشب و بيشاب؛ و واژگان محلي دوپولان(دوپلان) و بازرفت(بازفت)-كه البته اشتباه مطبعي «ر» زايد افتاده- دهديز (دهدز) كه البته با توجه به ترجمه بودن متن همان‌گونه ضبط نسخه است- قلعة تل (قلعه تل) همزه بدل از كسره اضافه افتاده- سگوند(سكوند) و يك جا كرد (گرد) و كنه كنه (گنه گنه).

اين همة ايراداتي است كه منتقد! محترم به كار ما ايراد كرده‌اند! و تمامي زوايد اقوال براي فربه نشان دادن نقدچه در ايراد اين گونه مباحث است؛ و تعجب از اين مقاة سخيف و  بي سر و ته در اين مجله وزين!

اما سخن پاياني اين حقير اين كه آيا به نظر شما بهتر نيست بنشينيم و اين همه كار نكرده را انجام دهيم و نسخ بسيار فراواني كه هنوز به صورت نسخه خطي در گوشه و كنار كتابخانه‌ها و خانه‌ها و مدرسه‌ها هستند از آسيب خمول و نابودي نجات دهيم و به جهانيان بشناسانيم؛ و آيا بهتر نيست به جاي اين‌كه همچون خروسان شاطر در جنگ هم باشيم و عليه هم مغرضانه قلم‌فرسايي كنيم، و خود را و قلم خود را به بهاي اندك بفروشيم، مشوق همديگر باشيم و نقد منصفانه و ناصحانه را اشاعه دهيم و همديگر را نرنجانيم؟! به اميد آن روز كه مشفقانه ناصح هم باشيم، نه مخرّبِ مانع. وا اسفاها كه اقيانوسي از كارهاي ناكرده در مخازن كتابخانه‌هاي ما بيداد مي‌كند و ما هنوز در بند آنيم كه خرده‌ بر هم گيريم!

 لينك و متن اين نقد كه در گزارش ميراث درج شده مي‌توانيد در اينجا ببينيد:

http://www.mirasmaktoob.ir/d.asp?id=9780

والسلام