نگاهی به تاریخ چشم پزشکی در دورۀ اسلامی
(به انضمام معرفی مجموعۀ نفیس چشم پزشکی از کتابخانۀ تیمور پاشای قاهره
مکتوب سنۀ 592 هـ.ق.)
                                                                یوسف بیگ باباپور
(مصحّح و پژوهشگر متون)

واژگان کلیدی: چشم پزشکی، آثار برجسته و نوآوری پزشکان دورۀ اسلامی، نسخه های خطی
چکیده:
در این مقاله سعی شده است تا با پرداختن اجمالی به تاریخچۀ چشم پزشکی، به معرفی مختصر دانشمندان بزرگ دورۀ اسلامی و آثار برجستۀ ایشان در این فنّ، دورنمایی از آن به دست داده شود تا برتری اطبای دورۀ اسلامی نسبت به طبّ یونانی و نوآورهای آنان در این زمینه آشکار شود. در همین راستا از پزشکان بزرگی چون ابن ماسویه، حنین بن اسحاق، علی بن عیسی، ابوروح جرجانی و دیگران یاد شده و اجمالاً آثار ایشان معرفی، و در صورت لزوم، مورد بررسی قرار گرفته است. در ضمن، به دانشمندان و آثار طراز دوم چشم پزشکی نیز اشاره شده تا دورنمایی از سیر تطوّر و تحول این حرفه، بالاخص در دورۀ صفویه و بعد آن، به دست آید؛ همچنین، تصاویری که در نسخه های خطی از تشریح چشم و نظریۀ فرایند بینایی در دست است، در این مقاله نمایانده شده و به برخی ابزار و آلات درمانی و جراحی چشم نیز اشاره رفته است.
در آخر، با توجه به اهمیّت آثار هشتگانه ای که در یک مجموعۀ نفیس خطی در قاهره موجود است، به معرفی مختصر این نسخه و آثار مندرج در آن پرداخته ایم؛ چرا که این آثار تأثیر بسیار عمیقی در پیشرفت چشم پزشکی در دورۀ اسلامی داشتند و تصاویری که در این مجموعه ترسیم شده، در نوع خود بی نظیر و بسیار نفیس هستند.
مقدّمه:
چشم، درمان و جرّاحی آن از ازمنۀ قدیم در ایران نوعی تخصص محسوب می‌شد، و چشم پزشکی، درست مثل جرّاحی، رشتۀ کاملاً متمایزی از طبّ عمومی بود. دانش و هنر بينايی و چشم پزشكی که در ميان روميان و يونانيان چندان پيشرفته نبود، پزشکان دورۀ اسلامی آنچه را كه اين دو ملّت در اين زمينه می‌دانستند، و البته خالی از اشتباهات بسيار نبود، گرفتند و به صورتی محدود، ولی موفقيت آميز تكميل كردند. طبيب چشم كه در زمان جالينوس شخصيت پيش پا افتاده و حقيری بيش نبود، در دوران حكمرانی خلفای اسلامی از ارباب شريف و محترم حرفۀ پزشكی شمرده می‌شد و در دربار حكومتی مقام خاصّی را اشغال می كرد.
پزشکان دورۀ اسلامی به بیماری های چشم توجه کامل داشتند. در رأس آنها علی بن عباس اهوازی، ابن سینا، ابن هیثم، عمار موصلی، مؤلف کتاب علاج العیون قرار دارند. در این کتاب، شرح مفصلی برای چشم و بیماری های آن آورده شده است. دیگر، علی بن عیسی، صاحبِ فی علاج العین، است. از جمله بیماریهای چشم که پزشکان عرب و مسلمانان به آن پرداخته اند، عبارت است از: چشم درد، ورم چشم، خارش چشم، ریزش اشک، قرمزی، زخمهای چشم، پارگی، برآمدگی چشم، تیرگی، سفیدی، سرطان و موهای زاید چشم و غیره.
عبدالله دفاع، به نقل از مقالۀ محمّد قاضی، با عنوان المساهمة الاسلامیة فی الطبّ که در مجلۀ الضیاء منتشر شده است، می‌نویسد: «چشم پزشکی از ابتکارات دانشمندان دورۀ اسلامی بود. این علم با کوشش آنها به اوج رسید. تلاش های آنان در این علم در طول روزگاران زیادی در جایگاه اوّل قرار داشت. یونانیان پیش از آنها و ایتالیایی های معاصر آنان و کسانی که بعد از آنان آمدند، در این زمینه به پایۀ آنها نرسیدند. تألیفات این دانشمندان تا آغاز قرن هیجدهم میلادی در دانشگاههای اروپا به عنوان نظر نهایی در چشم پزشکی تدریس می‌شد. آنان در این زمینه، کشفیّات گرانبهایی داشتند. اطلاعات گستردۀ دانشمندان علوم طبیعی در قوانین نور و دید، تا حدّ زیادی به چشم پزشکان عرب کمک کرد. این چشم پزشکان، چشم حیوانات را بر پایۀ علم فیزیولوژی تشریح کردند. آنان علّت تنگ و گشاد شدن مردمک چشم را شناختند و گفتند: تنگ و گشاد شدن مردمک، بر اثر انقباض و انبساط «عنبیه» است. ابن سینا در کتاب «القانون» به کالبدشکافی چشم همّت گمارده و عضلات چشم و وظایف آن را بیان کرده است».2
وی همچنین، از قول گروهی از مؤلّفان، برخی از بیماری های چشم را که در آثار دانشمندان دورۀ اسلامی برای اوّلین بار مورد بحث واقع شده، چنین برمی شمرد:
«1 . عقب کشیدن پلک بالای چشم. وقتی موی پلک زیاد باشد، شایسته است که بیمار به پشت بخوابد و پلک او برگردانده و درمان شود.
2 . برگشتگی پلک در چشم های خرگوشی که عبارت است از کوتاهی پلک ها و بالا بودن آن به طوری که نتواند چشم را بپوشاند؛ گویی که این چشم، چشم خرگوش است.
3 . پیلۀ چشم که جسمی است به شکل پیه و زیر پوست پلک بالا ایجاد می‌شود.
4 . ناخنک چشم که زایده‌ای است عصبی. این زایده در گوشۀ چشم ایجاد می شود و گسترش می‌یابد، تا این که سیاهی چشم را فرا می‌گیرد و آن قدر بزرگ می‌شود که مردمک را می‌پوشاند و مانع دید می‌شود .
5 . ریزش اشک از چشم. اشکی که از چشم خارج می شود، بر چند نوع است: برخی از آن به رنگ هواست، بعضی به رنگ شیشه، برخی سفید رنگ، بعضی نیلگون، بعضی سبز رنگ و برخی مایل به آبی».
در میان آثار چشم پزشکی، یکی از مشهورترین آثار، کتاب علی بن عیسی، به نام تذکرة الکحّالین است. این کتاب شامل سه مقاله است به شرح زیر: مقالۀ اوّل در کالبدشکافی چشم. مقالۀ دوم دربارۀ بیماریهای چشم و درمان آن. مقالۀ سوم دربارۀ داروهای چشم و تشریح برخی از بیماریهایی که حس نمی‌شود و علایم و درمان آن؛ که به نوبۀ خود، به تفصیل دربارۀ آن سخن خواهیم گفت؛ امّا آنچه اینجا دربارۀ اهمیت این کتاب لازم است گفته شود، این است که دومیلی، در کتاب خود «العلم عند العرب» می‌گوید : « کتاب علی بن عیسی به عنوان مرجع اصلی در اروپا باقی مانده و به همین جهت به دو زبان لاتینی و عربی ترجمه شده است»؛4 و ابن ابی اصیبعه، در کتاب خود، دربارۀ وی می‌نویسد: «علی بن عیسی، چشم پزشک، در ساخت سرمه و گرد چشم شهرتی بی نظیر داشت».5 سخنان او دربارۀ بیماریهای چشم و درمان آن مورد قبول و پیروی دیگران بود. هرکس می‌خواست به ساخت سرمه و گرد چشم روی آورد، ناچار بود که از کتاب مشهور او به نام تذکرة الکحّالین استفاده کند و مردم از میان کتابهایی که در این زمینه تألیف شده بود، فقط به کتاب علی بن عیسی اکتفا می کردند. 6
برخی از نوآوری های دانشمندان دورۀ اسلامی در زمینۀ چشم پزشکی:
از نظر علمی بايد گفته شود كه «پانوس» (عارضۀ پيدايش عروق و نسوج هم بند در چشم) برای نخستين بار، نه به وسيلۀ يونانيان، بلكه از طرف چشم پزشکان دورۀ اسلامی تشريح و توجيه شده است. عمل جرّاحی برای درمان شكل مزمن بيماری چشم را نيز نسلهای بعدی از عرب گرفتند. گلوگوم (آب سبز) تحت عنوان «سر درد مردمك» اوّل بار توسط يكی از دانشمندان دورۀ اسلامی توصيف گرديده و تاول قرنيه يا ملتحمه و «رشتۀ مرواريد» يا جوشهايی كه بر قسمت سفيد مردمك چشم پيدا می شود، اوّل بار در آثار عربی ديده شده‌اند «قرحۀ سفيد» قرنيه را نيز همین دانشمندان بهتر از يونانيان توجيه كرده و آن را از قرحۀ قرنيه جدا ساختند . بسياری از داروها كه مورد شناسايی يونانيان بوده، ولی مورد استفاده شان قرار نگرفته به وسيلۀ اعراب در رشتۀ چشم پزشكی معرفی و معمول گرديد. كافور، مشك و عنبر كاملاً به اعراب منسوبند، ولی از طرف ديگر داروهای بازكنندۀ مردمك چشم بر آنان مجهول بود.
تاول قرنيه يا ملتحمه و رشتۀ مرواريد يا جوشهايي که بر قسمت سفيد مردمک چشم پيدا مي شود، نيز نخستين بار در آثار مسلمانان ديده شده است. به هر حال شيوع انواع بيماري ها چشم در قلمرو اسلام سبب عمدۀ جلب توجه پزشکان اسلام به چشم پزشکي و علوم وابسته به آن بوده است. چنان که دکتر سیریل الگود اشاره می کند، دربارۀ تاريخ چشم پزشکي مسلمانان، هيرشبرگ آلماني رسالۀ جامعي دارد که نشان از اهميت کارهاي مسلمانان در اين رشته است.7 چشم پزشکان در دوران اسلامي به درجه اي از پيشرفت رسيدند که آب آوردگي چشم مردي را هم که يک چشم بيشتر نداشت، با اطمينان تمام عمل مي کردند.
وانگهی حتی نام ها و اصطلاحات دانشمندان دورۀ اسلامی نيز به چشم پزشكی جديد رسيده و در آن داخل شده است. به عبارت دیگر، بسياري از واژه هاي کاربردي در چشم پزشکي، نخستين بار در دامان فرهنگ پزشکي مسلمانان تدوين يافت و با ورود اين رشته به اروپا، اين واژگان نيز در فرهنگ پزشکي اروپا ريشه دواند؛ مثلاً واژه هاي آناتوميک و پاتولوژيک مانند: رتينا8 (شبكيّه) و كاتاراكت9 (آب مرواريد) مديون تشريح توصيفی عرب بوده و در فرهنگ پزشکي مسلمانان رشد يافته است. 10
بزرگترين خدمتی كه چشم پزشکان دورۀ اسلامی در چشم پزشكی عملی كردند، در زمينۀ «آب مرواريد» بود. نام قديم يونانی اين عارضه «اوروكسدوا»11 و اسم لاتين آن «سوفوسيو»12 بود كه هر دو بر پاتولوژی آن دلالت می كند. اعراب از عقيدۀ يونانيان كه اين بيماری را نتيجۀ ريختن مايع به داخل چشم می دانستند، پيروی كردند، و ايرانيان نيز آن را «نزول آب» ناميدند. ايشان به اين نتيجه رسيده بودند كه اين عارضه با مايع فاسد و غليظ شده ای بين مردمك و عدسي ها جمع شده و بينايی را تيره می سازد. با پاك كردن اين فضای خالی می‌توان بينايی را به بيمار باز گردانيد.13 «زهراوی» روش خاصّی را برای درمان اين بيماری توسط جرّاحی بيان كرده است كه شايد بتوان گفت كه از ابداعات خود وی بوده است، او می گويد: «... برای اين كار بيمار را در حالی كه آفتاب مستقيم بر او می تابد و چشم او را، در حالتی كه چشم بيمار چشم چپ باشد با دست چپ خود بالا نگاه دار، و اگر چشم راست باشد با دست راست خود اين كار را به انجام برسان، سپس لولۀ مخصوص كشيدن آب را با فاصله ای به اندازۀ ضخامت يك ميل سرمه دان تا سياهی چشم، بر سفيدی چشم در طرف گوشۀ خارجی قرار بده و آن را بفشار و در ضمن آن را بر گرد خودش بچرخان تا وارد سفيدی چشم شود و چنان احساس كنی كه به يك جای خالی رسيده ای. اندازه ای كه لوله بايد در چشم داخل شود، برابر با فاصلۀ از مردمك تا كنار عنبيه باشد كه اكليل چشم نام دارد، خود لوله را از ميان مردمك در ضمن فرو رفتن خواهی ديد و اين به سبب شفافيت غشای قرنيۀ چشم است. سپس لوله را بر بالای جايی قرار ده كه آب در آن است و چندين بار آن را به طرف پايين فشار بده، اگر آب بلافاصله خارج شود، بيمار در حالی كه لوله در چشم دارد چيزهايی را كه در مقابل او قرار دارد مي بيند. پس اگر آب بالا آمد، بار ديگر لوله را پايين ببر، و چون استقرار پيدا كرد و آب خارج نشد، لوله را به ملايمت در ضمن گرداندن آن بر گرد خودش از چشم خارج كن...». 14
«زهراوی» در ادامه آورده كه «اگر لولۀ كشيدن آب، در بعضی اشخاص به سبب سختی چشم نتواند به آن داخل شود، بايد از نشتری استفاده شود» 15و سپس شكل نشتر را آورده كه چنين است:
 
بعد تأكيد دارد كه با اين نشتر تنها بايد پردۀ ملتحمه را شكاف داد و با آن زياد به درون چشم نبايد داخل شد.
وی پيشنهاد می كند كه پس از عمل بيمار را بايد مدّتی در اتاق تاريكی نگاه داشت كه با بهبودی تدريجی «در اتاق تاريك با چشمان باز خود تمرين كند».
چنان كه خود «زهراوی» هم اشاره كرده، در عراق سوزن های تو خالی، شبيه به لوله ای كه زهراوی به كار می برده، ساخته بودند كه «آب مرواريد» را با آن از چشم می مكيدند، كه يقيناً می توان گفت كه اين عمل از ابداعات مسلمانان بوده و در آثار يونانيان به چنين چيزی اشاره نشده است. «زهراوی» می نويسد: «به من از طرف بعضی از عراقيان خبر رسيده است كه در عراق ميله ها يا سوزنهای سوراخ داری می سازند كه آب را از ميان آنها مي مكند و هرگز در سرزمين خودمان ساختن چنين سوزنها را نديده و نيز در كتابهای قديم هم خبری از آن نخوانده ام ، و ظاهراً بايد چنين كاری مخصوص به اين اواخر بوده باشد».16
سپس شكل آن سوزنها را ترسيم كرده است «تا كسانی كه از آنها آگاهی ندارند اطلاع حاصل كنند» و شكل آنها چنين است:
 

و اشاره كرده كه اين سوزنها را از مس می‌ساختند و نوك آنها مثلّثی شكل و تيز بود.
ابو روح جرجانی، صاحب نورالعيون كه نخستين اثر فارسی در چشم پزشكی و مربوط به قرن پنجم هجری (تأليف 480 هجری قمری) است، سه روش را برای جرّاحی آب مرواريد (آب خوش) بيان كرده است: يك روش كه مخصوص اهل عراق است و آن را «بريد» می‌خواند كه با «مِهَتّ» ميان «ملتحم» تا «لحاظ» را شكاف می‌زنند و بيمار را وادار به سرفه كردن و حركت سر می‌كنند تا بعد از چندين بار تكرار آب مرواريد فرو می ريزد. روش ديگر را كه مخصوص هنديان است، «خام سنب» می‌نامد كه با كمی تفاوت همان روش اهل عراق است. اما روش سوم كه جرجانی مطرح كرده، همان روشی است كه «زهراوی» مطرح كرده بود با اين تفاوت كه وی اين عمل را مخصوص روميان می‌داند، در حالی كه «زهراوی» آن را رد كرده است. جرجانی اين عمل را توسط «مِهَتِّ مجوّف» (سوزن يا نشتر توخالی) كه نوك آن را وارد چشم علت دار می كردند و از سر آن می‌مكيدند، مطرح كرده است. 17
در ميان كتابهای اصلی عربی دربارۀ بيماريهاي چشم، كه از گزند زمان محفوظ مانده‌اند، از همه قديمی تر كتاب ماسويۀ اكبر يعني يوحنا بن ماسويه18 است، با عنوان دغل العين كه در قرن سوم هجری به زبان عربی نوشته شده و بسياری از اصطلاحات و عناوين يونانی، سريانی و فارسی در آن وارد شده است. 19
هم زمان با اين كتاب، نوشتۀ مهمتر ديگری در اين زمينه به نام العشر مقالات فی العين از حنين بن اسحق عبادی20 (متوفی 264 هـ.ق.) به وجود آمد. این کتاب، نخستين کتاب کلاسيک در زمینۀ چشم پزشکي محسوب می شود. وی تمام مطالبی را كه جالينوس در كتب و رسالات مختلف خود دربارۀ چشم و چشم پزشكی نوشته بود، برای مأمون ترجمه کرد و همراه با دانش خود، همه را يكجا در همين كتاب گردآوری كرد.
حنین، فقط مترجم کتابهای پزشکی نبود، بلکه وی پزشکی ماهر نیز بود. مهارت حنين در پزشکي سبب شد که در زمان متوکّل به رياست پزشکان بغداد برگزيده شود. در آن زمان، چشم درد شایع بود و بسیاری از مردم فقیر سالخورده، از آن می بردند؛ بدین جهت، حنین کتابی نوشت شامل ده گفتار دربارۀ چشم و طریقۀ درمان چشم درد.
عبدالله دفاع، به نقل از توفیق طویل، در کتاب العرب و العلم فی عصر الاسلام الذهبی و دراسات علمیة اخری می گوید: «حنین بن اسحاق، نخستین کسی بود که دربارۀ چشم درد، یک شیوۀ علمی به زبان عربی ارایه کرد. کتاب او (العشر مقالات فی العین) نخستین کتابی است که در چشم پزشکی، با شیوۀ علمی نوشته شد. این کتاب با شکل های جالب همراه است. این اشکال اولین و دقیق ترین شکل هایی بود که در کالبدشکافی چشم شناخته شده بود».21
ابن ابی اصیبعه، بسیاری از اطلاعات مشروح دربارۀ کتابهایی که حنین بن اسحق ترجمه یا تألیف کرده، آورده است. وی اظهار داشته كه مقالۀ يازدهمی هم از حنين می شناسد كه دربارۀ درمان به وسيلۀ جراحی است.22 اين نكته كه زمانی چنين مقاله ای وجود داشته با اين حقيقت تأیيد می شود كه رازی در كتاب «الحاوی» خود از آن نقل قول می كند.23
كتاب العشر مقالات فی العين، در ده مقاله به شرح زیر است : گفتار اوّل: دربارۀ طبیعت چشم و ترکیبات آن. گفتار دوم: دربارۀ طبیعت مغز و فواید آن. گفتار سوم: دربارۀ عصب بینایی. گفتار چهارم: دربارۀ حفظ بهداشت و مراحل گوناگون آن. گفتار پنجم: دربارۀ عوامل عارضه هایی که در چشم پدید می‌آید. گفتار ششم: دربارۀ علائم بیماریهای چشم. گفتار هفتم: دربارۀ داروهای عمومی. گفتار هشتم: دربارۀ انواع داروهای چشم. گفتار نهم: دربارۀ درمان بیماریهای چشم. گفتار دهم: دربارۀ داروهای ترکیبی مناسب برای درمان بیماریهای چشم.
حنين مقالۀ ديگری هم دربارۀ چشم پزشكی برای پسرانش داود و اسحق نوشته و نام آن را كتاب المسائل فی العين نهاده است. اين رساله به صورت سؤال و جواب و دربارۀ فيزيولوژی و آسيب شناسی چشم است و تقريباً مقدمۀ همان كاری بود كه ابوروح جرجانی در نورالعيون بعد ها، به صورتی مفصّل تر انجام داد.
علاوه بر کتاب یاد شده، در میان آثار حنین که بیش از یکصد عنوان کتاب ترجمه و تألیف وی است، کتابهای دیگری نیز در زمینۀ چشم پزشکی به چشم می خورد که برخی از آنها که ابن ابی اصیبعه به آنها اشاره کرده است، به شرح زیر است: کتاب فی العین علی طریقة السوال و الجواب؛ کتاب فی ترکیب العین؛ کتاب فی الرمد و ... .
به نظر می رسد با انتشار كتابهای حنين، توجه به چشم پزشكی بيشتر شده؛ زيرا به طوری كه ديده می شود در تمام كتابهای طبّی درسی بعد از آن زمان بخش بزرگی به بحث دربارۀ بيماريهای چشم اختصاص يافته است.
در ميان اين كتابها فردوس الحكمه علي بن ربن طبری، الحاوی رازی، القانون ابن سينا، كتاب الملكی علی بن عباس را بايد ذكر كرد. علی بن سهل بن ربن طبری25 كه شاگرد حنين بود، در باب اوّل مقالت سوم26 كتاب فردوس الحكمه به تشريح عين پرداخته است. پس از علی بن ربن طبری، شاگرد  وی، محمّد بن زكريای رازی (متوفی حوالی313 هـ.ق.) در كتاب الحاوی تشريح عين و مطلق تشريح را عنوان كرده است. همچنین بخشهايی از كتاب القانون و الملكی هم دربارۀ چشم و بيماری ها و روشهای درمان امراض مختلف چشم است.
پس از گذشت يك قرن از زمان حنين بين اسحق، چشم پزشكی در جهان اسلام به سرعت پيشرفت كرد و در عرض اين مدّت، به مقام والايی دست يافت و در اواخر قرن چهارم هجری به اوج اعتلای خود رسيد كه يكی علی بن عيسی27 (متوفی حدود 279 هـ.ق.)، چشم پزشك عيسوی بغداد و شاگرد ابوالفرج بن الطيب بود، و ديگری عمّار بن علی موصلی (متوفي حدود 411 هـ.ق.) نام داشت. علی بن عيسی مؤلف كتاب «تذكره الكحّالين» می باشد. اين كتاب در سه مقالت است و هر مقالت آن در چند باب از باب ششم تا باب بيستم مقالت نخستين آن در تشريح جهاز چشم و بيان طبقات و رطوبات آن است . باب ششم آن در تشريح طبقات هفتگانۀ چشم است. اين كتاب بدون هيچ شك و ترديدی بهترين و كاملترين كتابی است كه در دورۀ خلفا راجع به چشم پزشكی نوشته شده است، زيرا حاوی مجموعۀ اطلاعات يونانيان از اين علم و مقادير زيادی اطلاعات و معلومات خود او كه به مراتب جديدتر، دقيق تر و صحيح تر بودند، می باشد. اين كتاب در سه قسمت تأليف گرديده: قسمت اوّل آن اختصاص به تشريح دارد، قسمت دوم مربوط به بيماری های خارجی چشم است و قسمت سوم از بيماری های داخلی چشم كه در معاينه قابل رؤيت نيستند، گفتگو می‌كند. قسمت اخير شايد از لحاظ نظريات جديد بيش از قسمت های ديگر جالب توجه باشد، زيرا مرزهای چشم پزشكی يونانی و عربی را به طور قطعی نشان می‌دهد. وقتی علی بن عيسی از بيماری های داخلی چشم صحبت مي كند، منظورش بيماری هايی است كه محدود به چشم نيستند، زيرا تصور نمی‌شود تشخيص بيماری قند، بيماری كليه و غدۀ مغزی در مطبّ چشم پزشكان آن روزگار امكان پذير بوده باشد. طبق نظريات جديد هر بيماری چشم نموداری از يك بيماری عمومی محسوب می شود. در اين كتاب هم در يك مورد توجه طبيب به اين حقيقت معطوف گرديده است. نقص و اختلال در بينایی همچنان كه ممكن است در اثر يك «آب مرواريد» ابتدايی به وجود آيد، احتمال دارد از يك بيماری معدی يا مغزی نيز ناشی شود. اين نزديك ترين نظريه ای است كه علی بن عيسی در كتاب خود نسبت به نظريۀ جديد پيش كشيده و بدين ترتيب موضوع را پايان داده است. 30

تصویری از تذکره الکحالین، عمل قدح یک کحّال استاد را نشان می دهد
(از نسخۀ مجلس (سنا) : مجموعۀ «مجمع النفایس» ش 360)

سه چشم پزشك ديگر با علی بن عيسی معاصر بودند و كتابهای قابل توجّهی تأليف نمودند. يكی از آنها جبرئيل بن عبيدالله، از خاندان بزرگ بختيشوع و چشم پزشك عضدالدوله بود و كتابی تحت عنوان «طب العين» به رشتۀ تحرير در آورد. دومی، عمّار بن علی موصلی بود كه به طور غير عادلانه ای تحت الشّعاع معاصر خود، علی بن عيسی كه معروفتر، ولی كمتر عميق بود، قرار گرفت. عمار ابتدا در عراق و بعد در مصر می‌زيست.اين شخص به سفرهای بسياری  مبادرت ورزيد و از خراسان و فلسطين بازديد كرد و در تمام اين سفر ها به طبابت و اعمال جراحی پرداخت. در مصر بود كه اثر مهم خود «كتاب المنتخب فی علاج العين» را نوشت. عمار اين كتاب را با مقدمه ای دربارۀ داستان تأليف كتاب آغاز می‌كند و بعد به تشريح چشم و بيان بيماري های آن می‌پردازد. نويسنده در طی قسمتهای گوناگون كتاب، شش مورد عمل آب مرواريد را شرح می‌دهد. نفر سوم، يك ايرانی به نام ابوالحسن احمد بن محمد الطبری است و به طوری كه در كتاب خود تحت عنوان «كتاب المعالجات البقراطيّه» نوشته، رسالۀ مفصّل مخصوصی دربارۀ بيماری های چشم نگاشته است، ولی اين رساله امروز ناشناس است و اثری از آن نيست.
چنان كه ذكر شد، شايد بتوان گفت كه منشأ چشم پزشكی به طور كلّی به صورت ساده و ابتدايی، يونان بوده كه اطبای اسلامی از جمله حنين بن اسحق، علی بن عيسی، رازی، ابن سينا و حتی ابوروح جرجانی هم از آثار اطبايی چون بقراط (هيپوكرات)، جالينوس، پاولوس و ديگران اقتباس كرده‌اند. امّا صرف نظر از برخی نقل قولها و تقليد و اقتباسها، نوآوري و ابداعاتی هم در سير تكامل چشم پزشكی در ميان اطبای اسلامی بوده است كه نمونۀ بارز آن در بخش جراحی چشم در مقالت هفتم از كتاب «نورالعيون» ابوروح جرجانی است؛ یا مباحثی كه ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی در كتاب التّصريف لمن عجز عن التأليف در بخش جراحی و ابزارهای آن، دربارۀ شيوه های جراحی برخی امراض چشمی ارائه داده است. تعداد ادوات و ابزارهاي تخصصي که چشم پزشکان درجراحي هاي خود به کار مي گرفتند، بالغ بر بيست ابزار بود؛. چنان که پیش از این اشاره شد، يکي ازاين ادوات که در حقيقت مقدمۀ سرنگ تزريقي به شمار مي رود، سوزن تو خالي بوده کهبه وسيلۀ عمار بن علي موصلي براي خارج کردن آب مرواريدهاي نرم از راه مکيدناختراع شده است. همچنین ابوروح جرجانی در مقالت هفتم از کتاب خود، به چند ابزار اشاره کرده و ابزاری را که خود ابداع کرده بود، توصیف می کند و چنان که ذکر شد، کتاب التصریف زهراوی بهترین نمونۀ تصویری ابزار و آلات جرّاحی است.

تصویر صفحه ای از التصریف زهراوی:

امّا دکتر زیگرید هونکه، در کتاب ارزشمند خود، فرهنگ اسلام در اروپا، می نویسد: «قابل ملاحظه ترین مورد پیشرفت پزشکان اسلامی نسبت به یونانیان، چشم پزشکی بود. به این بخش طب توجه بخصوصی داشتند و آن خوشبختانه با تأیید کشفیات فیزیکدانان پیشقدم اسلامی دربارۀ نور و عدسی، به آنجا رسید که تقریباً اختراع عربی شناخته می شود. در اصل، اولین کتاب دربارۀ چشم پزشکی را حنین بن اسحق نوشت. این کتاب به همراهی اثر مهم علی بن عیسی و عمار الموصلی، مأخذ اصلی پایۀ چشم پزشکی اروپا شدند و تا آخر قرن هیجدهم همچنان استحکام خود را حفظ کردند».33
مطلب ديگری كه ذكر آن در اينجا خالی از فايده نیست، اين است كه در برخي كتب و رسالات طب عمومی هم دربارۀ تشريح يا برخی امراض چشم سخن رفته است، از جمله «حكيم ميسری» در دانشنامۀ منظوم خويش كه كهن ترين اثر طبّ منظوم فارسی است، به مداوای بيماری های چشم پرداخته و بخشی تحت عنوان «كحل» دارد كه صرفاً در زمنيۀ چشم پزشكی است و طريقۀ مداوای بيماری های گوناگون چشم.
منصوربن محمد بن احمد بن يوسف بن فقيه الياس، در كتاب تشريح خود، با عنوان تشريح الأبدان چشم را تشريح كرده و در توصيف چشم گفته: «چشم از اعضای شريفه است و مركّب از سه رطوبت و هفت طبقه است و در او اعصاب و أورده و شرايين متفرق گشته و نسبت او با بدن، نسبت طليعه است، بنابراين در اعلای بدن مخلوق گشته ...». سپس آن دو بيت معروف «هفت پردۀ چشم» را آورده، كه چنين است:
كرد آفـريـدگار تعـالی بـه صنعِ خــويـش* چـشمت بـه هـفـت پـرده و سه آب مـنقسـم
صلب و مشيمه ، شبكه ، زجاجی پس جلـيد*پـس عنكبوت و بيض و عنب ، قرن و ملتحم
اين دو بيت در کتب و رسالات پزشكی ديگری همچون زبده قوانين العلاج فی جميع الامراض از هبت الله سبزواری نيز در قسمت تشريح چشم آمده است، همچنين در بديعات اختياری كه شرح لغات طبّی كتاب اختيارات بديعی است، با كمی تفاوت ديده می‌شود.
«هفت پردۀ چشم» در ادبيات فارسی نيز وارد شده و شواهد شعری زيادی می‌توان بر آن يافت، به عنوان نمونه خواجه حافظ شيرازی گويد:
اشـك حـرم نـشيـن نهـانخانۀ مـرا             زان سوی هفت پرده به بازار می‌كشی 
امّا راجع به تکنیک هایی که چشم پزشکان در قدیم برای جرّاحی چشم به کار می‌بردند، چهار کتاب مهم می‌توان نام برد: اوّلی کتاب حنین بن اسحق است که مطالب آن در کتاب علی بن عیسی نیز آمده است؛ دومی کتاب ابوروح جرجانی است که ذیلاً به تفصیل آن خواهیم پرداخت؛ سومی باب چشم پزشکی ذخیرۀ خوارزمشاهی سید اسماعیل جرجانی است؛ و کتاب چهارم که از همه مؤخّرتر است، جمع الطبّ است که توسط حکیم مهدی و حکیم جعفر نوشته شده است. در این کتاب علاوه بر این که پاتولوژی آب مروارید را به گونه‌ای عالی شرح شده است، حاوی بخش هایی دربارۀ تکنیک های جرّاحی چشم نیز می‌باشد. این کتاب به مهاراجه رانویر سینگ که بین سال های 1245 تا 1303 هجری زندگی می کرد، تقدیم شده است.
امّا نخستين اثر موجود در زمينۀ چشم پزشكی كه به زبان فارسی نوشته شده است، توسط يك پزشك ايرانی به نام ابو روح محمد (محمدربيع) بن منصور بن ابي عبدالله جرجانی يمانی، مشهور به «زرّين دست» است. نام كتاب «نورالعيون» است و در سال 480 هجری قمری به پايان رسيده و به پیشگاه سلطان ملكشاه سلجوقی كه بين سالهای 465 تا 485 هجری سلطنت می كرد، اهدا شده است. طرز تنظيم مطالب اين كتاب مثل  «تذكره الكحّالين» علی بن عيسی است، ولی وجه امتياز آن يك فصل (مقالت هفتم) است كه از روش های مختلف جرّاحی چشم گفتگو می كند. كتاب مزبور به ده مقالت تقسيم گرديده و نویسنده طی اين ابواب (مقالات)، ابتدا ساختمان و تشريح چشم را شرح داده و سپس به توضيح بيماريهای چشم پرداخته است و يك مقالت دربارۀ بيماريهايی است كه قابل رؤيت هستند و يك مقالت هم دربارۀ بيماريهايی است كه قابل رؤيت نمی‌باشند، آن گاه دو فصل را به جنبه های ديگر بيماريهای چشم اختصاص داده و اين بار بيماريها را به دو دستۀ قابل علاج و غير قابل علاج تقسيم نموده است. با مقالات ششم توضيحات مربوط به درمان شروع می گردد و فصل بعد از آن (مقالت هفتم) كه خود از سی سؤال و جواب تشكيل گرديده است، منحصراً به جراحی چشم اختصاص داده شده است. مقالت هشتم دربارۀ انواع كوری ها و حیله گری های کحّالان دروغینی که با معالجات نادرستی باعث کوری یا ازدیاد درد در چشم بیمار می‌شوند، می‌باشد؛ و بالاخره در دو فصل آخر از انواع داروهايی كه در چشم پزشكی به كار برده می شوند، اسم برده شده است. فصل دهم در داروهای مركّب چشم و در بيست و يك باب نگاشته شده است.
با وجود آنكه نويسندۀ متذكّر شده است كه در تأليف كتاب خود از العشر مقالات فی العين حنين استفاده كرده است، قسمت اعظم مطالب آن بديع و بی سابقه می باشد و مطالب بسياری در آن ذكر شده است كه در كتاب حنين اصلاً وجود ندارد، از جمله مقالت هفتم كتاب كه در نوع خود بی نظير و تازه و بديع می باشد. در اين مقالت، كه همچون مقالت ديگر كتاب به صورت سؤال و جواب طرح ريزی شده، جرجانی شيوه‌های جراحی (دستكاری) انواع بيماريها را مطرح می‌كند كه شامل سی سؤال و سی جواب است.






دو تصویر از تشریح چشم، از رسالۀ «فی تشریح العین» نجیب الدین سمرقندی
كيفيّت تشريح چشم در کتب تشریح عمومی:
منصور بن محمّد بن الیاس شیرازی، صاحب تشريح الأبدان، در قسمت اعضای مركّب ذيل واژۀ «چشم» به تشريح آن پرداخته و آن را در سه رطوبت و هفت طبقه شرح داده است. نظريه‌ای كه منصور در كيفيت ديد أشيا مطرح كرده قابل تأمل است كه «از رائی شیء به مرئيی متعلق می شود يا از مرئی خطی راجع رائی می شود، و أصح اوّل است»، يعنی نور از چشم به شیء می‌رسد و شیء را تشخيص می‌دهد. در حالی كه طبق نظريۀ امروز نور از اشيای كثيف (در مقابل لطيف) به چشم می‌رسد و به عبارت ديگر، انعكاس می‌يابد و در نتيجۀ انعكاس آن، چشم قادر به تشخيص اشياء می‌شود. منصور تشريح چشم را از پردۀ خارجی (ملتحمه) آغاز كرده گويد: «طبقۀ اوّل را كه مماس هواست، ملتحمه گويند و جوهر آن لحم دسم است كه مخالط جميع اجزای عين است و مجموع بدو مستور است و آن را بياض عين گويند. و طبقۀ دوم را قرنيه گويند و آن جسمي صلب شفاف است و بر عنبيه محيط شده و منفعت او حفظ ساير طبقات است بر اوضاع خود. و طبقۀ سيم را عنبيّه گويند و لون او مختلف بود . در بعضی اشخاص سياه و در بعضی اشهل و در بعضی ازرق، و بعد از اين طبقه ، رطوبت بيضی است و او را رطوبتی سفيد شفاف بود. طبقۀ چهارم را عنكبوتيه خوانند و آن را غشايی رقيق است مانند نسج عنكبوت و او ميان بيضی و جليدی بود و او از اطراف طبقۀ شبكيّه رسته است؛ و بعد از او رطوبت جليدی بود و آن جسمی است مانند جليد به غايت شفاف و طرف ظاهر او پهن است جهت انطباع مرئيات و طرف باطن او مخروط است تا در ثقبۀ عصبۀ مجوّفه كه حسّ ابصار بدان بود، مركوز گردد و محل او وسط طبقات است كه آن مركز است و ابصار بدو حاصل می شود؛ و دوم رطوبت زجاجی است كه آن شبيه باشد به آبگينۀ گداخته. و طبقۀ پنجم را شبكيّه گويند و او از عصبۀ مخروقه متخلّق است تأديۀ وسع بصر كند و بر طبيعت جليدی پيوسته است و از ورای زجاجی بود. و طبقۀ ششم را مشيميه خوانند و او به حقيقت از اجزای غشای رقيق است و او همچون غشايی است كه بر مجموع محتوی شده. طبقۀ هفتم را صلب گويند و آن غشای غليظ بود كه ملاقی عظم عين گردد؛ و به حقيقت ابصار به رطوبت جليدی حاصل می‌شود، باقی آلات و معدات اويند؛ چه، رطوبت بيضی حافظ اوست تا به واسطۀ او اشعه دفعتاً در جليدی منطبع نگردد كه موجب اضطرار او شود و زجاجی مغذی اوست و طبقات از قدام و خلف همچون وقايۀ اويند». اين نظريه ای است كه منصور در تشريح كلّی چشم بيان داشته كه صرف نظر از برخی كاستی ها، با تشريح امروزی چندان تفاوتی ندارد.
منصور در قسمت تشريح اعصاب (مقالت دوم) در تقسيم بندی اعصاب دِماغی (مغزی) كه كاملاً با تشريح امروزی متفاوت است ، اعصاب بينايی (باصره) و اعصاب محرك چشم را به ترتيب در زوج دوم و اوّل تقسيم بندی كرده است. عصب باصره كه امروزه با اصطلاح علمی «Opticus Nerves» شناخته شده و در زوج دوم اعصاب دماغی قرار دارد، به نظر منصور در زوج اوّل و دوم كه عصب شامه هم از آن منشعب می شود، مشترك است، و عصب محرك چشم كه امروزه با اصطلاح علمی«Oculomotorius» شناخته شده و در زوج سوم می باشد، در تقسيم بندی منصور در زوج اوّل و دوم كه اعصاب اشتياقی هم از آن منشعب می‌شود، قرار دارد. لازم به ذكر است كه مبدأ عصب محرّك چشم مغز وسطی است. جهت مزيد فايده نظريۀ تقسيم بندی اعصاب از ديدگاه اطبای قدیم با تقسيم بندی های تشريح امروزی در ضمن جدولی ذكر می‌شود:

زوج       نام اعصاب دماغی  ( مغزی )
Cranial  Nerves    مبدأ    تقسيم بندی اطبای قدیم
اوّل     عصب شامه
N.  Olfactorius    لوب قدامی مغز     زوج اوّل
زوج دوم
دوم*    عصب باصره
N.  Opticus    لوب قدامی مغز    
سوم*     عصب محرك چشم
N.  Oculomotorius    مغز وسطی     زوج اوّل
زوج دوم
چهارم     عصب تروكلار( اشتياقی )
N.  Trochlearis    مغز وسطی    
پنجم     عصب سه قلو يا سه شاخه
N.  Trigeminus    مغزوسطي ، پل دماغی ، بصل النخاع و ريشه های اولين تا سومين نخاع گردنی    زوج سوم
زوج چهارم
ششم*     عصب برون گردانندۀ چشم
N.  Abducens    پل مغزی    زوج دوم
هفتم     عصب صورتی
N.  Facialis    پل مغزي     زوج سوم
زوج پنجم
هشتم     عصب شنوايی – تعادلی
N.  Vestibulocochlearis    پل مغزی     زوج پنجم
نهم     عصب زبانی – حلقی
N.  Glossopharyngeus    بصل النخاع    زوج ششم
دهم    عصب ريوی – مغزی ( واگ )
N.  Vagus    بصل النخاع     زوج سوم
زوج ششم
يازدهم     عصب اسپینال یا شوکی (فرعی)
N.  Accessorius    نخاع    زوج ششم

دوازدهم    عصب زير زبانی
 N.  Hypoglossus        بصل النخاع    زوج هفتم
*اعصاب مربوط به چشم .

        در این تصویر، منصور به تشریح اعصاب بدن با ترسیم رنگهای مختلف پرداخته است و اعصاب چشم را نیز که از مغز رسته است ، نشان می‌دهد:

 

تشريح چشم و اعصاب مربوط بدان در آثار اطبای ديگر، همچون القانون ابن سينا، ذخيرۀ خوارزمشاهی جرجانی، الحاوی رازی و ... نيز آمده است كه غالباً تمام مباحث كتب مذكور تفاوت چندانی با هم ندارند.
در تشريح چشم نيز تصوير جدّی در كتب فارسی طبّی قديم دیده نمی‌شود. تنها تصویری که به صورت ابتدایی در کتاب «بدیعات اختیاری» آمده و محل انشعاب اعصاب دِماغی بصری و طبقات و رطوبات چشم را نشان می‌دهد، چنین است:

 

امّا تنها شكلی كه در كتاب ابوروح جرجانی آمده، يك شكل مربع به صورت كاملاً ابتدايی است كه آن هم «هفت علّت روح باصره» را نشان می‌دهد؛ نظیر همین تصویر در تذکره الکحّالین نیز به چشم می‌خورد:

 
تصویری از نورالعیون جرجانی
( متعلق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران – ش 309 )
غير از اثر جرجانی (نورالعيون)، كتاب مستقل و مستدل و كاملی در اين زمينه به زبان فارسی وجود ندارد و اگر هم باشد صرفاً در حجم يك رسالۀ بسيار كوچك يا در ضمن كتب طبّی يا تشريح عمومی، با تكرار آنچه گذشتگان گفته‌اند، می‌باشد. جای شگفتی است كه می‌بينيم طی دو نسل متوالی از شهر جرجان (گنبد قابوس فعلی) دو طبيب عاليقدر و نامدار برخاسته اند كه هر دو تأليف خود را به زبان فارسی نوشته اند، يكی سيّد اسماعيل جرجانی و ديگری همين ابوروح محمّد بن منصور جرجانی است.
بعد از اين مردان بزرگ كه نامشان برده شد، كسی را نمی‌توان يافت كه اثری مختصّ دربارۀ چشم نوشته و يا كار تازه ای در اين رشتۀ تخصصی انجام داده باشد. «ابن العبری» از شخصي به نام « نظام الدين قزوينی» گفتگو می‌كند كه در پايان قرن هفتم هجری ظهور كرده، منطق دان معروفی بوده و كتابی تحت عنوان « العين » نوشته است.
اثر فارسی ديگری نيز موجود است كه نامش «علم حكمت عين» است و توسط شخصی به نام «محمّد بن محمّد عرب» تأليف گرديده است. تاريخ اين کتاب كه به ابوسعيد ايلخان اهدا شده مربوط به نيمۀ اوّل قرن هشتم هجری (حدود سال 737 هـ.ق.) است؛ زيرا در اين سال ايلخان وفات يافته است.
دکتر سیریل الگود از کتاب تازه ای منسوب به ابن النّفیس یاد می کند و می نویسد: «من به خاطر دارم که در یکی از شماره های «Jurnal of American Medieal Association »، مربوط به سال 1935م. (1354 هـ.ق.)، صفحۀ 2122، به مقاله ای برخوردم که در آن نوشته بود: در کتابخانۀ واتیکان، کتاب فوق العاده ارزشمند و منحصر به فردی به نام کتاب المهذب فی طبّ العین وجود دارد که در آن شرحی بر چشم حیوانات و مطالبی در باب انواع و رنگهای چشم انسان نوشته شده است. از تاریخ تحریر این کتاب من اطلاعی ندارم؛ امّا در مقالۀ مورد بحث، تالیف آن به ابن النفیس که به سال 687 هجری وفات یافته است، نسبت داده شده است. از آنجا که ابن النفیس آدم فوق العاده دقیق و موشکافی بوده است – و هم اوست که گردش خون کوچک را کشف کرد – کتاب مزبور باید دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد و معلوم شود که آیا حاوی مطلبی بیش از آن که «زرّین دست» نوشته است می‌باشد یا نه ؛ زیرا پس از او هیچ پیشرفتی در این زمینه وجود نداشته است. جای تعجّب است که به رغم مقالۀ مندرج در «The American Medieal Association » هیچ یک از مورّخین پزشکی از این کتاب اطلاعی ندارند. خوانندگان متوجّه شده اند که حنین، که من او را بنیانگذار علم چشم پزشکی در جهان اسلام معرفی کرده ام، کار خود را با ترجمه آغاز کرد. کتاب او در واقع مجموعه ای از اطلاعات کحّالان یونانی و جالینوس است؛ اگرچه بعدها عده ای از کحّالان دنیای اسلام نوشته هایی به این کتاب اضافه کردند، امّا حقیقت این است مطلب مهم جدیدی به مطالب اصلی افزوده نشد».

تصاویر صفحاتی از  کتاب المهذّب ابن نفیس که نسخۀ عکسی آن در مرکز احیای میراث اسلامی موجود است:
         

در دوره‌های بعد نیز پیشرفت چشم گیری در این زمینه دیده نمی شود. کحّالان و چشم پزشکان دورۀ بعد، بالاخص دورۀ صفویه، را در سه دسته و درجه می توان مطرح کرد. بنا به گفتۀ دکتر سیریل الگود، اگر یکی از مردم دورۀ صفویه به نوعی بیماری چشم مبتلا می‌شد، برای درمان می‌توانست به سه نوع پزشک مراجعه کند: اگر از مال دنیا هیچ نداشت و یا از رعایا بود، به احتمال قوی به یکی از کسانی که در کوچه و بازار می گشتند و ادعای کحالی می کردند، مراجعه می کردند و این شخص در همان محلی که بیمار به وی مراجعه کرده بود، به تشخیص و درمان بیماری می‌پرداخت . یک چنین کحالان و اطبایی، عنوان پر طمطراق «حکیم» را یدک می‌کشیدند. اکثر این افراد اشخاص شیادی بودند که هیچ نوع اطلاعی از امر پزشکی نداشتند که در سراسر تاریخ پزشکی به آنها بر می‌خوریم؛ از جمله در فصل هشتم از کتاب نورالعیون، جرجانی به تبیین شیوۀ زرق ایشان پرداخته تا خوانندگان را از حیله گری ایشان در درمان چشم بیاگاهاند که غالبا چنین شیوه‌ای منجر به کوری بیمار می‌شد. رازی و ابن الاخوه نیز از حیله گری این گروه به تفصیل سخن گفته‌اند.
گروه دومی که یک نفر مبتلی به چشم درد می توانست به آنها مراجعه کند، پزشکی بود که در آن دوره خود را «طبیب» می‌نامید. او ضمن تحصیلات پزشکی خود، مطالبی نیز راجع به چشم پزشکی می‌آموخت و می‌توانست جرّاحیهای کوچک را هم روی چشم انجام دهد. طبیب را باید معادل پزشک عمومی زمان حاضر به حساب آورد. او همچنین می توانست مرهم، قطره و گرد نیز درست کند و قادر بود که بیماری های معمولی چشم را تشخیص داده و درمان نماید؛ به عنوان نمونه، طبق نوشته های بهاءالدوله ترشتی نوربخش رازی (926 هـ.ق.)، صاحب خلاصة التجارب، یک نوع ورم ملتحمۀ حادّ وجود داشت که درمان آن اختصاصا در حیطۀ شایستگی طبیب قرار می گرفت، که او آن را وردینج نامیده است، می‌نویسد: «... و چون از مادۀ گرم افتاده باشد، در خون بیرون کردن باید کوشید به فصد قیفال و حجامت نقرۀ پس سر، چنان که تیغ دراز زدن بیشتر فرو برند از قاعده یا ماده بیشتر کشیده شود به حجامت هر دو کتف، و علق افکندن بر پیشانی و فصد شریان صدغی و بریدن آن و داغ کردن بس نافع آید و طریق آن، آن است که پوست را از بالای آن شقّ کنند و دو طرف شریان را از محل قطع با ابریشم باریک محکم ببندند و میانگاه را قطع کنند و ضماد گشنیز سبز و زردۀ تخم مرغ و اندک زعفران جمله به هم ساییده و به آتش گرم کرده نهادن مفید باشد و اگر عنب الثعلب داخل سازند، انفع باشد و موش شب را شکم شکافته گرم بر آن بستن نافع آید». این راهی است که بهاءالدوله پیشنهاد می کند، راهی که برای درمان ورم ملتحمه قدری شدید و حادّ به نظر می آید و انجام آن برای یک طبیب معمولی چندان آسان نمی باشد.
و بالاخره گروه سوم، یعنی بیماران ثروتمند و یا خوش اقبال می‌توانستند برای درمان چشم بیمار خود به متخصص رجوع کنند. پزشکی که اوقات خود را فقط صرف درمان بیماریهای چشم می نمود، در کار خود تبحر داشت و در انجام حرفۀ خویش تخصّص پیدا کرده بود.
قوانین پزشکی در این دوره مقرر کرده بود که هر کس می‌خواهد به کحالی بپردازد، باید مطالب کتاب العشر مقالات فی العین حنین را به خوبی بداند و آن را امتحان بدهد. این کتاب – چنان که گفته شد - شامل بخش مختصری دربارۀ تشریح و ساختمان و بخشهای مفصل تری در زمینۀ تشخیص بیماری های چشم و نحوۀ درمان آنهاست.
با این وجود، کتب مهم و چشم گیری در این زمینه در دوره های متاخّر، بالاخص در دورۀ صفویه ، غیر از چند کتاب که در منابع تاریخ پزشکی بدانها اشاره شده ، به وجود نیامد. به چند مورد از کتب مزبو اشاره می شود:
 دکتر سیریل الگود، شفاء العین شمس الدین محمد الحسن الکمال بن جمال الدین را مربوط به این دوره می داند که به احتمال در دورۀ شاه عباس کبیر تالیف یافته است.
 همچنین کتاب دیگری به نام شرایط جراحی از ابوزین کحّال، که گویا مربوط به دورۀ شاه طهماسب است.
 و نیز رسالۀ کحّالی، موسوم به ضیاءالعیون یا عینیّه در پنج باب از محمّدباقر بن عماد الدین که در لشکرکشی شاه عباس به تبریز همراه وی بوده است.
در اواخر صفویه نیز کتاب کوچک دیگری به نام آیینۀ سکندر تالیف گردیده که بر مبنای نظریات جالینوس و حنین نوشته شده است . مولف و تاریخ تالیف آن نامشخص است. امّا گویا به دستور سلطان سکندر بهادر خان – احتمالا برادر ناتنی کریم خان زند – به سال 1160 هجری تالیف یافته است . در این کتاب مباحثی دربارۀ چشم پزشکی وجود دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، کتب و رسایل دیگری نیز در کحالی و چشم پزشکی هست که از حیث اهمیت چندان مورد توجه نمی‌باشند؛ یا اینکه تکرار مباحث گذشتگان است و یا در حد یک رسالۀ کوچک بوده، یا در ضمن یک کتاب طبّ عمومی مباحثی در کحّالی به چشم می‌خورد.
معرفی مجموعۀ  نفیس چشم پزشکی:
نسخه‌ای بسیار نفیس در کتابخانۀ تیمورپاشای قاهره، به شمارۀ 100 از مجموعۀ طبّی، نگهداری می‌شود که شامل هشت کتاب بسیار مهم عربی در زمینۀ چشم پزشکی است. تاریخ کتابت نسخه، سنۀ 592 هجری قمری و کاتب آن عبدالرحیم بن یونس بن ابی الحسن الانصاری است. در چند جا کاتب نام خود را ذکر کرده و صراحتاً اذعان داشته که نسخه را از روی «نسخه بخط معلمی الحکیم عبدالرحمن بن ابراهیم بن سالم بن عماد المقدسی الانصاری» استنساخ کرده که «تاریخها یوم الجمعه 17 من ربیع الثانی سنه 539 [و یک جا 540] للهجره و هو الیوم من ایلون سنه 457 لذی القرنین الاسکندر الرومی الیونانی» می‌باشد.
این نسخۀ نفیس، قدیمی ترین نسخۀ موجود از آثار مندرج در این مجموعه است که به خط نسخ قدیم نگارش یافته و تصاویر بسیار نفیس و زیبایی در تشریح چشم دارد که از نظر مطالعات تاریخ چشم پزشکی بسیار حایز اهمیت و در نوع خود بی نظیر هستند.
ذیلاً ضمن معرفی اجمالی آثار هشت گانۀ این مجموعه و مؤلفین آنها به ترتیب، به اهمیّت نسخۀ مزبور، در مقایسه با نسخه های موجود دیگر از این آثار خواهیم پرداخت:
1. جوامع کتاب جالینوس فی الامراض الحادثه فی العین، از: جالینوس
وی با نام معرّب خود، یعنی «جالینوس»، در کنار ارسطو، یکی از نام آورترین دانشمندان عهد باستان در جهان علم عرب است. اسم اشرافی او، یعنی «کلودیوس» به حدس قریب به یقین چیزی نیست جز اختراعی از دورۀ رنسانس. وی حدود 70 سال زیسته و در سال 200 م. درگذشته است. از این روایت هم که جالینوس از هم عصران حضرت مسیح (ع) بوده و با وی مکاتبه داشته، در نوشته های عربی آثاری برجای مانده است.
ابن ابی اصیبعه (ج1، ص71 - 103) کلیۀ اخبار مربوط به جالینوس را گرد آورده است که ضمن آن در برخی موارد از منابع پزشکی از دست رفته بهره می‌گیرد و اطلاعاتی مربوط به زندگی او از نوشته های پزشکی استخراج می‌کند.
از حنین بن اسحق رساله ای باقی مانده که آن را به علی بن یحیی نوشته و در آن آثار جالینوس را که به زبان سریانی و عربی ترجمه شده، یاد کرده است. این رساله قدیمترین فهرست اسلامی موجود و در عین حال نخستین کتابی است که اسلوب و روش ترجمه در اسلام در آن به طور دقیق و علمی ثبت و ضبط شده است. حنین در رسالۀ مزبور به دو کتاب جالینوس در زمینۀ چشم پزشکی اشاره کرده است که یکی «فی تشریح العین» است که دارای یک مقاله و جزو آثار منسوب به جالینوس محسوب می‌شود؛ و دیگری «فی دلائل علل العین» (در نشانه های بیماری های چشم) که آن هم در یک مقاله است و جالینوس آن را در روزگار جوانی برای یک پسر کحّالی نوشته و طی آن بیماریهایی که در هر یک از طبقات چشم است، خلاصه کرده و نشانه های آن را توصیف کرده است.
امّا کتاب جوامع جالینوس فی الأمراض الحادثه فی العین غیر از دو کتاب مزبور است که حنین بدان اشاره ای نکرده است. این کتاب اصلاً ویرایشی است بدون نامِ مؤلّف که به دست ما رسیده و شاید حاوی قسمت بزرگی از این اثر باشد.
نسخه های از آن در چستربیتی (ش 3452، گ 141 - 156، کتابت 834 هـ.) موجود است؛ امّا قدیمیترین نسخۀ آن، همین نسخۀ تیمور پاشای قاهره است.
2 و 3. کتاب معرفه محنه الکحّالین و کتاب العین، المعروف بدغل العین؛ هر دو از: یوحنّا (یحیی) ابن ماسویه المتطبّب
ابوزکریا یوحنا (یحیی) ابن ماسویه، از خانواده ای از پزشکان سریانی زبان جندی شاپور، به احتمال بسیار در حدود 160 هـ./ 776 م. در جندی شاپور متولد شد و با پدرش به بغداد آمد، و در نهایت، در سال 241هـ./ 857 م. در سامره درگذشت.
ابن ماسویه مؤلفی بود پرکار. ابن ابی اصیبعه از وی 42 اثر پزشکی ذکر می‌کند. امّا در میان نوشته‌هایی که مورد استفادۀ رازی بوده، کتابهایی چند دیده می شوند که ابن ابی اصیبعه آنها را ذکر نکرده است. هنوز تحقیقی اساسی دربارۀ اهمیّت پزشکی آثار ابن ماسویه بر مبنای آثار و نقل قولهای به جای مانده از او انجام نپذیرفته است. ابن ماسویه در پزشکی عملی چندان برجسته نبوده است. وی در هر دو کتاب خود دربارۀ چشم پزشکی، از بقراط، جالینوس، آهرون، اراسیستراتوس، مارسلوس امپیریکوس، اشلیمن سوری و کنکۀ هندی نقل قول می‌کند.
از ابن ماسویه، آثار زیادی در طب بر جای مانده، و در زمینۀ چشم پزشکی، غیر از چند رسالۀ کوچک، این دو کتاب از او به یادگار مانده است.
از دغل العین، غیر از این نسخه، نسخه ای در حلب (فهرس، 1/19، ش97) و گویا نسخه ای در ایران موجود است؛ امّا نسخۀ تیمور پاشای قاهره قدیمیتر از آنهاست.
از کتاب معرفه محنه الکحّالین نیز نسخه ای در لنینگراد، کتابخانۀ گرگوار چهارم، موجود است؛ و به احتمال نسخۀ تیمور پاشای قاهره از آن اقدم است.
به قول دکتر سیریل الگود، دغل العین او، قدیمیترین اثر عربی در بیماریهای چشم است که امروز در دسترس است.
4.  کتاب تشریح العین و اشکالها و مداواه اعلالها؛ از: علی بن ابراهیم بن بختیشوع المطبّب الکفرطابی
احتمالاً از نوادگان بختیشوع بزرگ و فرزند ابراهیم از پسران بختیشوع، خاندان معروفی که اطبای بزرگی از آن برخاسته‌اند. آلِ بُختیشوع، نامی که بر خاندانی از پزشکان مسیحی نسطوری اطلاق شده است. افرادنامی این خاندان از سده 2 تا اواسط سدهق/ 8 تا 11م می‎زیسته‎اند. تلفظ و ریشه کلمۀ بختیشوع مورد بحث دانشمندان بوده است. معروفترین افراد این خاندان عبارتند از: بختیشوع (اوّل)، جِبرائیل (اوّل)، جرجیس، بختیشوع (دوم)، جبرائیل (دوم)، بختیشوع (سوم)، عبیدالله (اوّل)، جبرائیل (سوم)، عبیدالله (دوم)، از نخستین و دومین پزشک اینسلسله هیچ اطلاعی در دست نیست و شهرت خاندان، با نفر سوم (جورجیس) آغاز می‎شود. تبارنامهخاندان بختیشوع پس از عبیدالله چندان مورد اعتماد نیست، هرچند که ابن‎ابی اصیبعه (2ج، ص72)از جبرائیل (سوم) که از قول پسرش، که او هم عبیدالله نام داشت، یادمی‎کند، ولی در همین دوران، 2 پزشک دیگر به نامهای یوحنا بن ‎بختیشوع‎ بن‎ یوحنا می‎شناسیم که تعلق آنها به خاندان مورد بحث ما مسلم نیست.
این کتاب شامل یک مقدّمه و سپس شرح چند مرض از امراض چشم (از جمله: مرض الماقین، امراض الملتحمه، امراض القرنیه، امراض العنبیه امراض الرطوبه البیضیه امراض الجلیدیه، امراض البیضیه، امراض الرطوبه الزجاجیه، امراض الروح الباصره) و ادویۀ عین (در هفت جنس)، همچنین: امراض الاجفان: (الجرب، الخشونه، الدمل، الشرناق، التوثه)؛ امراض الماقات: (الغده، السیلان، انتشار الهدب، القمل، الوردینج، السلاق، الحکه، الطرفه، الغرب)؛ امراض الملتحمه: (الرمد، الحکه، السبل، الودقه، الدمعه، الظفره، الانتفاخ، الجسا، البثر، الاثر، السلخ، السرطان)؛ امراض الطبقه القرنیه: (القروح، الانتشار، الاتساع، الحفر، استحاله لون القرنیه)؛ امراض العنبیه: (النتو، الانحراف، ضیق ثقب العنبیه، الاتساع) و در نهایت صفات الشیافات و صفات الاکحال) می باشد.
دربارۀ فرد مورد بحث ما نیز اطلاعی به دست نیامد. از پسوند نام وی (کفرطابی)، این احتمال به دست می آید که وی از اهالی کفرطابی (به احتمال منطقۀ کَفرَتوسه، که در حوالی بغداد است) بود.
به احتمال زیاد، نسخۀ تیمور پاشا، نسخۀ منحصر به فرد از این اثر است.
5.  تذکره الکحّالین؛ از: علی بن عیسی
علی بن عیسی، طبیبی مسیحی، در بیمارستانی که عضدالدوله در بغداد تأسیس کرده بود، تدریس می کرد. وی را اغلب با عیسی بن علی، طبیب متوکّل خلیفه اشتباه کرده اند. حتی ابن قفطی در تاریخ الحکماء (ص 247) دچار چنین اشتباهی شده است. وی به دنبال مشاجره با جاثلیق یوهانس (1001م.) از کلیسای نسطوری روی گرداند و به کلیسای ملکایی پیوست. در نیمۀ اوّل قرن 5 هـ./ 11م. درگذشت. آن طور که از لقب وی «الکحّال» برمی‌آید، او اصولاً بیشتر به چشم پزشکی می پرداخته است. بدون شک وی یکی از بزرگترین چشم پزشکان عرب بوده است. اثر وی در حکم کتاب قانون چشم پزشکی عربها بود. علی بن عیسی با فصول بیشتر و توصیفهای مشروح ترِ اثرش، پزشک معاصر خود، عمّار بن علی موصلی را که با استعدادتر و از نظر پزشک متفکر امروزی، پُرمایه تر بوده، تحت الشعاع قرار داد.
به قول فؤاد سزگین، هیرشبرگ عقیده دارد که جرّاحی با بی حسّی عمومی از جمله کارهای اساسی و اصیل عملی در کتاب علی بن عیسی است. این چیز تازه ای در جرّاحی است، ولی او در هیچ کجا نگفته که خود آن را کشف یا ابداع کرده است. هیرشبرگ در مقایسۀ علی بن عیسی با حنین بن اسحق، پیشرفت فوق العاده‌ای می بیند. شاید بتوان مدّعی شد که طی 800 سال پس از آن به ندرت کتابی درسی در زمینۀ چشم پزشکی نوشته شده که با کتاب او برابر باشد، یا از آن فراتر رفته باشد.
کتاب تذکره الکحّالین، از سه کتاب یا 122 فصل تشکیل شده است: در کتاب اوّل بحث از تشریح چشم است. موضوع کتاب دوم بیماری های چشم است؛ و کتاب سوم مربوط است به بیماری های غیر قابل احساس چشم. در این کتاب 80 نسخه از داروهای مرکّب چشم وجود دارد.
از تذکره الکحّالین نسخه هایی در کتابخانه‌های ایاصوفیا، نور عثمانیه، بریتانیا، برلین، چستربیتی، بانکی پور، رامپور، مجلس شورا و غیره وجود دارد که به احتمال زیاد، قدیمیترین نسخۀ موجود آن در دنیا، همین نسخۀ تیمور پاشا می‌باشد.
تذکره، یک بار در حیدرآباد به سال 1964م. توسط غوث محیی الدین قادری چاپ شده است و ترجمه‌هایی از آن به زبانهای لاتینی و آلمانی و انگلیسی و ترکی ترتیب یافته است. یک بار نیز توسط فردی به نام دانیال بن شعیا شرح شده است.

6. کتاب المنتخب فی علم العین و عللها و مداواتها بالادویه و الحدید؛ از: عمّار بن علی الموصلی المتطبّب
ابوالقاسم عمّار بن علی موصلی در موصل به دنیا آمده و بعد در مصر مقیم شد. وی در کار طبابت در رشتۀ چشم پزشکی تخصّص داشت. به گفتۀ ابن ابی اصیبعه (ج2، ص89): «او در چشم پزشکی مشهور و معالجی نامدار بود. در مداوای بیماریهای چشم با دارو و تجربه و در جرّاحی مهارت داشت». در آثار مربوط به چشم پزشکی عربی از عمّار در کنار علی بن عیسی به عنوان مهمترین مرجع نام می‌برند. اهمیّت وی در تاریخ چشم پزشکی از جانب هیرشبرگ نشان داده شد. در مقایسه‌ای بین عمّار و سایر دانشمندان عرب، وی بر این عقیده است که عمّار با استعدادتر و به هر حال از نظر طبیب امروزی، پُرمایه تر از معاصرش علی بن عیسی است؛ ولی علی بن عیسی از دیدۀ عربها او را تحت الشعاع قرار داده است. شاید عنوان اثر عمّار، یعنی «المنتخب» (گزیده) و به همان نسبت ایجاز وی در شرح و بیان، در این باره سهمی داشته باشد. در مقایسه ای که هیرشبرگ بین آثار این دو پزشک انجام می دهد، به این نتیجه می رسد که مطالب دو کتاب از نظر ترتیب ذکر و همچنین نحوۀ ارائۀ هریک از بیماریهای چشم با هم تطبیق می کند، هرچند نه به طور کامل، و در بین آنها چنان تفاوتهایی هست که نمی‌توان تصوّر کرد یکی از دیگری استفاده کرده است. عمّار موضوعات مورد بررسی را بر مبنای تجربیات شخصی خود اختیار کرده و عرضه داشته، در حالی که علی بن عیسی فقط اندکی از تجربیات شخصی را بدان افزوده است. از آن گذشته، هیرشبرگ دربارۀ دستاورد عمّار عقیده دارد که طرفه ترین موضوع کتاب عمّار ماجرای شش عمل آب مروارید است که با چنان روشنی و گیرایی توصیف شده اند که حتی برای خوانندۀ امروزی نیز بسیار جذّاب جلوه می کند. در آثار یونانی هیچ چیز مشابه با آن برای ما به جا نمانده است.
مهمترین نکته دربارۀ عمّار، عمل اساسی آب مروارید خفیف است که به کمک مکیدن آن توسط سوزنی فلزی و مجوّف که خود او اختراع کرده بوده است. از آن گذشته، در  کتاب عمّار، برداشتن پیش آمدگی عنبیّه است با حفظ قدرت دید چشم؛ در حالی که پیش از وی، یونانیان مانند عربها این عمل را فقط برای اصلاح وضع ظاهر انجام می دادند، نه برای اصلاح دید. عمل گل مژه که او انجام داد، همچون شاهکاری در نظر ما جلوه‌گر می‌شود. آزمایش عکس العمل مردمک در برابر نور، گرچه ابتکار او نیست، در عمل مهم به نظر می رسد. این کار بسیار فراتر از نشانه های جالینوس است. معاصران او، علی بن عیسی و ابن سینا، فقط به تکرار آن می پرداختند. نظریۀ جالینوس این است که به هنگام بسته شدن یک چشم، مردمک چشم دیگر اندکی گشاد می‌شود.
کتاب عمّار، بیش از هر کتاب درسی عربی دیگر دربارۀ چشم پزشکی و بیش از هر کتاب دیگر تا عصر جدید، معرّف آن است. از کتاب وی شخصیتی نیرومند و خودآگاه بیرون می‌آید. وی کاملاً از اهمیّت اقدامی که در زمینۀ جرّاحی انجام داده، آگاه است. با اعتماد به نفس، به جرّاحی بدشکلی پلک می‌پردازد. در جرّاحی بیرون آمدگی پلک از جاری شدن خون نمی‌ترسد و این به علّت تجربه‌ای است که دارد. وی تمام داروهایی را که در فصل مهم التهاب چشم ذکر می‌کند، شخصاً در طبابت دراز مدّت خود آزموده و مفید دیده است؛ و چنین است تجویز توتیا برای درمان قرحه های قرنیه، او به جای بسیاری از داروهای مشکوک، یک دارو پیشنهاد می‌کند که با آن و پس از آن به مصرف هیچ داروی دیگری احتیاج نیست.
به هر حال، فقط حدود 48 بیماری عمدۀ چشم با درمان برگزیدۀ آنها در اثر عمّار با دقّت بیشتر به وصف در می‌آیند، که این خود علی رغم معرفی کوتاه آنها برای طبیب آن عهد و روزگار کاملاً قابل درک است. در عوض تذکره الکحّالین علی بن عیسی، حدود 130 بیماری چشم را در بر دارد که اغلب آنها با تعریف مفصّل و ذکر کامل درمان توأم است. از آن گذشته، فصلهایی مشروح دربارۀ درمان عمومی ناراحتیهای چشم و فهرست مفصّلی از داروهای ساده برای آنها ذکر شده است. پس این امر مفهوم است که عربهایی که محسور کمال ظاهری  هستند، اثر علی بن عیسی را به عنوان مبنای طبابت بپذیرند و آن را بر کتاب عمّار ترجیح دهند.
از کتاب «المنتخب» نسخه‌هایی در اسکوریال، دارالکتب قاهره، طلعت، رباط، لنینگراد، حلب و غیره موجود است؛ و گویا قدیمیترین نسخۀ کامل موجود، همین نسخۀ تیمورپاشای قاهره است.

7. کتاب فی ترکیب العین و عللها و علاجها علی رأی ابقراط و جالینوس، و هی عشر مقالات؛ از: حنین بن اسحق
حنین بن اسحق (194 - 260 هـ./ 809 - 873م.) بزرگترین مترجم کتب یونانی به عربی بود و از پرکارترین پزشکان قدیم عرب در آفرینش اثر به شمار می‌رود. از آثار پزشکی وی که به دست ما رسیده، تا به حال بیشتر کتابهای مربوط به چشم پزشکی مورد تحقیق قرار گرفته‌اند. به گمان هیرشبرگ، حنین در این است که رشتۀ تخصصی چشم پزشکی را در زبان عربی برای نخستین بار در کتابی درسی ارائه داده است. ابن ابی اصیبعه (ج1، ص198) به ناهمگونی مقالات و کوتاهی برخی از آنها و طول و تفصیل غیر لازم در برخی دیگر اشاره می‌کند و دربارۀ علّت این ناهمگونی توضیح می‌دهد که مقالات یاد شده طی مدّت درازی با فواصل دراز از یکدیگر، و هر یک به منظور ویژه ای نوشته شده‌اند. به گفتۀ مؤلّف، این مقالات طی مدّت سی و چند سال فراهم آمده‌اند. بنابر قضاوت ابن ابی اصیبعه، جنبۀ نظری آن بیش از اندازه طولانی و جنبۀ عملی آن بیش از اندازه کوتاه است و این دو از یکدیگر جدا افتاده‌اند. حدود 150 سال بعد، علی بن عیسی نظر حنین را مبنی بر این که آب مروارید غلیظ شدن رطوبت سفیده‌ای تخم مرغی است، خطا دانست.
علّت این که حنین به پزشکی روی آورد، در وهلۀ اوّل آن بود که پیشۀ مترجمی داشت و این خود نکته‌ای است که در ارزیابی کار او باید به حساب آورده شود. آشکار است که هدف اصلی حنین این بود که آثار پزشکان یونانی را تا حدّ امکان به روشنی به عربی برگرداند و حتی‌المقدور آنها را مفهوم سازد. وی در کنار ترجمۀ آثار اصلی از تفسیرها و ویرایشهای آثار ترجمه شده کمک می‌گرفت. برای تحقّق منظور خویش، آثاری را هم که خود او ترجمه یا تهذیب کرده بود، عوام فهم می کرد؛ بدین ترتیب که آنها را به صورت پرسش و پاسخ در می‌آورد.
از حنین، آثار زیادی بر جای مانده؛ امّا مهمترین اثر وی دربارۀ چشم پزشکی، صرف نظر از رسایل کوتاه وی، در کنار کتاب «المسائل فی العین» او، همین «عشر مقالات فی العین» اوست که به نام «کتاب فی ترکیب العین و عللها و علاجها علی رأی ابقراط و جالینوس» موسوم گشته است. این کتاب عبارت است از «ماهیّت چشم، ماهیّت مغز، عصب بینایی و بینایی، بهداشت، علل سوانح مربوط به چشم، نشانه های شناسایی بیماری های چشم، قدرت داروها، داروهای چشم، درمان بیماریهای چشم، داروهای مرکّب برای چشم، و نسخه ها».
نسخه‌هایی از آن در دارالکتب قاهره (عکسی)، حلب و لنینگراد موجود است؛ و از قراین، قدیمیترین نسخۀ موجود از آن همین نسخۀ تیمورپاشای قاهره است.

8. کتاب البصر و البصیره فی علم العین و عللها و مداواتها؛ از: ثابت بن قُرّه الحرّانی
ثابت بن قُرّۀ حرّانی (221 - 288 هـ./ 836 - 901 م.)، به عقیدۀ ابن جُلجُل (ج1، ص75)، مورّخ طب، که در حدود یک قرن پس از ثابت می‌زیست، ثابت بن قُرّه را باید بیشتر فیلسوف شمرد تا طبیب. امّا ابن ابی اصیبعه (ج1، ص 215) داوری دیگری دارد و وی را هم در عرصۀ طب و هم در قلمرو سایر علوم طبیعی و نیز در فلسفه، «در عصر خود بی نظیر» می‌خواند. از آثار طبّی وی که به دست ما رسیده، تنها کتاب الذخیره فی الطّبّ چاپ انتقادی شده است. به احتمال زیاد، ثابت نیز هم چون حنین بن اسحق، خود را ویرایشگر و مفسّر طبّ جالینوسی می‌دانست. ولی، در هر حال، وی بر خلاف حنین به سایر پزشکان پیش از اسلام و مسلمان نیز استناد می‌جست.
از ثابت آثار زیادی برجای مانده است. فؤاد سزگین ضمن برشمردن آثار طبّی او، به برخی نسخ خطّی موجود از آنها در کتابخانه های دنیا اشاره کرده است؛ و از کتاب «فی علم العین و عللها و مداواتها» صرفاً به نسخۀ حلب، بازیل (سباط، فهرس، 1/93، ش792) اشاره کرده است؛ و احتمال این که نسخۀ تیمورپاشای قاهره قدیمیترین نسخۀ موجود از این اثر باشد، به قوّۀ خود باقی است.

منتخب تصاویر مجموعه (از جوامع جالینوس و مقالات حنین):

                         

             

         


پی نوشت ها:
1. الگود، سيريل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، ترجمۀ دكتر باهر فرقانی، تهران، اميركبير، چ2، 1371، ص161.
2.  عبدالله دفاع، علی، پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامی، ترجمۀ علی احمدی بهنام، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، چ1، 1382، ص51.
3.  همان، ص 52.
4.  نقل از: همان، ص 54.
5. ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، منشورات دار المكتبه الحياه، بيروت، 1964م.، ج1، ص 333.
6. نک: عبدالله دفاع، علی، پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامی، صص 51 - 54؛ و نیز: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی ، صص 162 - 163.
7. نک: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، ص 162.
8.  Retina.
9. Cataract .
10. نک: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، ص 161-162.
11.  .
12. Suffusio .
13. نقل از: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، ص 163.
14. زهراوی، ابوالقاسم خلف بن عباس، التّصريف لمن عجز عن التأليف (بخش جراحی و ابزارهای آن)، ترجمۀ احمد آرام و دكتر مهدی محقّق، دانشگاه تهران و مك گيل (سازمان مطالعات اسلامی)، چ1، 1374، ص 77 – 78 .
15. همان، ص 78.
16. همان، ص 79.
17. زرین دست، ابی روح جرجانی، نورالعيون (نسخۀ خطّی مکتوب سدۀ 7)، متعلّق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شمارۀ 309، مقالت هفتم، سؤال بيست و ششم.
18. دربارۀ وی بنگرید به: قفطی، تاريخ الحكماء (ترجمۀ فارسی از قرن يازدهم)، به كوشش بهين دارائی، تهران، دانشگاه تهران، چ2، 1371، صص 513 – 528.
19. رک: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی ، ص 165.
20. دربارۀ وی بنگريد به: شهرزوری، شمس الدين محمّد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاريخ الحكماء)، ترجمۀ مقصود علی تبريزی، به كوشش محمد تقی دانش پژوه و محمد سرور مولايی، علمی و فرهنگی، تهران، چ1، 1365، ص 351 .
21. عبدالله دفاع، علی، پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامی ، ص 55؛ نمونه ای از تصاویر مقالات حنین در آخر همین مقاله درج شده است.
22. رك: ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 199.
23. رك: رازی، ابی بکر محمد بن زکریا، الحاوی فی الطبّ، صحّح محمد عبدالمعید خان، الطبعه الاولی، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه بحیدرآباد الدکن الهند، 1374-1390ق.(22ج)، ج 2، ص 208.
24. رك: ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، ج 1، ص 200.
25. دربارۀ وی بنگريد به: قفطی، تاريخ الحكماء، ص 320- 321، و نيز: شهرزوری، شمس الدين محمّد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاريخ الحكماء)، ص 359.
26. ربن طبری، ابی الحسن علی بن سهل، فردوس الحكمه فی الطّبّ، تصحيح زبير الصديقی، اوقاف ئي. جي. غب، مطبع آفتاب، برلن، 1928 م.، صص 159 به بعد.
27. دربارۀ وی بنگريد به: قفطی، تاريخ الحكماء، ص 340.
28. دربارۀ وی بنگريد به: قفطی، تاريخ الحكماء، ص 310؛ اين كه قفطی، علی بن عيسی را شاگرد حنين می داند از لحاظ زمانی نمی تواند درست باشد.(رك: ص 310 )
29. دربارۀ وی بنگريد به: ابن جُلجُل، سليمان بن حسان الاندلسی، طبقات الاطباء و الحكماء، ترجمۀ سيد محمد كاظم امام، انتشارات دانشگاه، تهران، 1349،ج 2، ص 89؛ كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين و تراجم مصنفی الكتب العربيه، اثنی عشر الجزوات داراحياء العربی، بيروت، 1989 – 1991 م.، ج 7، ص268؛ نیز: ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، ج 2، ص 89.
30. برای اطلاع بيشتر، رك: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، صص 167 – 168.
31. برای اطلاع بيشتر، رك: همان، صص 168.
32. رك: زهراوی، ابوالقاسم خلف بن عباس، التّصريف لمن عجز عن التأليف (بخش جراحی و ابزارهای آن)، صص 16-22 و 56 و 58 – 74 و 75 – 77.
33. هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمۀ مرتضی رهبانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا، ص 280–281.
34. رك: حکیم میسری، دانشنامه در علم پزشکی، به اهتمام برات زنجانی، تهران، دانشگاه تهران، چ1، 1373، صص 70 به بعد.
35. رک: منصور بن محمد بن احمد، تشریح الابدان، تصحیح و تعلیق یوسف بیگ باباپور، مجمع ذخائر اسلامی، قم، چ1، 1386، صص173-75.
36. صاحب زبده قوانين العلاج اين دو بيت را از شخصی به نام حكيم عزيز الله دره ای دانسته است. صاحب تشريح الأبدان هم نامی از ناظم ابيات نياروده است؛ گویا این ابیات از خواجۀ طوس (خواجه نصیر) است. هر دو رسالۀ مذکور توسّط نگارنده تصحیح و تعلیق گردیده و زبده قوانين العلاج در گنجینۀ بهارستان (پزشکی-1) به سال 1386 در مرکز پژوهشی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی و تشريح الأبدان توسّط مجمع ذخائر اسلامی (قم) به سال 1386 به چاپ رسیده است.
37. رک: الگود، سيريل، طبّ در دورۀ صفويّه، ترجمۀ محسن جاويدان، تهران، دانشگاه تهران، چ1، 1357، صص 77 – 78.
38. جهت اطلاع بيشتر در اين باره، رك: حاجی خليفه، مصطفی بن عبدالله، كشف الظّنون عن اسامی الكتب و الفنون، تصحيح قاسم محمد الرجب، منشورات مكتبه المثنی، بغداد، بی تا، ج 2، ص 1983؛ منزوي، احمد، فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي (ج1)، تهران، مؤسسة فرهنگي منطقه‌اي ج1، 1348، ج 1، صص 607 – 608.
39. وی طبيب دربار پير محمد بهادرخان بوده كه از نوادگان تيمور و از آخرين پادشاهان دورۀ تيموريان محسوب می شد. منصور، نامی بر كتاب خود نگزيده، اما از آنجايی كه كتاب تشريح وی مصور است آن را تشريح بالتّصوير يا تشريح الأبدان ناميده اند و تالیف آن در سال 798 هـ.ق. به پايان رسيده است.
40. در تشريح امروزی كرۀ چشم را به سه پرده تقسيم می كنند كه محتويات آن را در بر می گيرد. اين پرده ها از خارج به داخل عبارتند از:
الف – پردۀ ليفي كه خود شامل: صلبيه (Sclera) در عقب و قرنيه (Cornea) در جلو است. ب – پردۀ عروقی و رنگدانه ای يا «Uveal  tract» كه از عقب به جلو شامل: مشيميه (Choroid)، جسم مژگانی (Ciliarybody) و عنبيه (Iris) است. ج .پردۀ عصبی يا شبكيه (Retina). (مبانی چشم پزشكی، ص17)
41. رک:  ابن العبری، غريغوريوس ابوالفرج اهرون، تاريخ مختصر الدول، ترجمۀ محمد علي تاج پور و حشمت الله رياضي، اطلاعات، تهران، چاپ اول 1364، ص 358.
42. الگود، سيريل، طبّ در دورۀ صفويّه، ترجمۀ محسن جاويدان، دانشگاه تهران، تهران، چ1، 1357، ص 70.
43.  مثلا رازی می گوید: «دارو فروشان دغلباز و پزشکان حیله گر آنقدر در کار خود ریا و تزویر به کار می برند که اگر من بخواهم همۀ آنها را بنویسم، موفق نمی شوم ... برخی ادعا می کنند که قادرند لک چشم را از داخل آن بیرون بکشند و قبل از آنکه اقدام به این کار کنند ، خاشاکی را با چیره دستی فراوان و بدون آنکه کسی متوجه شود ، به داخل چشم می اندازند و بعد آن را بیرون آورده و به همه نشان می دهند که چه کار خارق العاده ای انجام داده اند»، به نقل از: طب در دورۀ صفویه، ص 74؛ و ابن الاخوه در محکوم ساختن این دغلکاران از رازی پیشی می گیرد و می نویسد: «به اکثر کحالان دوره گرد نباید اعتماد کرد؛ زیرا در کار ایشان هیچ نوع صداقتی وجود ندارد و شحنه ها باید از سلاخی ایشان بر روی چشم انسان با قیچی و چاقو جلوگیری کنند و مانع از آن بشوند که آنها خود را کحّال بنامند؛ چه ایشان هیچ علم و اطلاعی از چشم، ضعف و بیماری آن ندارند. هیچ فردی نباید درمان چشم خود را به دست این افراد بسپارد و داروها و مرهمهایی را که می دهند، به کار ببرد . آنها برخی از مرهمهای خود را از نشاسته و انگم درست می کنند و بعد آنها را با استفاده از مواد مختلف، به رنگهای گوناگون در می آورند؛ مثلا با زدن شنگرف آن را قرمز ، با اضافه کردن زردچوبه و نیل آن را سبز، با زدن شیرۀ تخم اقاقیا سیاه و یا با اضافه کردن رنگ گل آن را زرد می نمایند. برخی هم با استفاده از قوزۀ خشخاش و اضافه کردن آن با فلفل ضمادی جهت درمان می سازند . هیچ یک از رفتار پست ایشان منطبق با کار کحّالی نیست»، نقل از: منبع پیشین.
44. این عارضه، امروز با اصطلاح «Chimosis» معروف است.
45. خلاصه التجارب، نسخۀ خطی متعلق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شمارۀ 2677 (نک: دانش پژوه، منوچهر، فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران، 1360، ج 10، ص 1568).
46. رک: الگود، سيريل، طبّ در دورۀ صفويّه، صص 68 - 84.
47. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، ترجمه و تدوین مؤسسۀ نشر فهرستگان، به اهتمام خانۀ کتاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ج 3، ص 108 به بعد.
48. این رسالۀ ارزشمند، از روی یگانه نسخۀ موجود آن در کتابخانۀ ایاصوفیا، به شمارۀ 3631، توسط استاد فرزانه دکتر مهدی محقّق تصحیح و ترجمه و در سال 1379 در تهران به چاپ رسیده است.
49. محقّق، مهدی (به اهتمام)، رسالۀ حنین بن اسحق الی علی بن یحیی فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، تهران، مؤسسۀ مطالعات اسلامی، 1379، صص 96 – 97.
50. همان، ص 104.
51. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، ص 150.
52. رک: ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، ج1، ص 190 به بعد.
53. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی ، ج3، صص 302 – 310.
54. رک: الگود، سیریل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی، ص 114.
55. رک: موسوی بجنوردی، کاظم (زیر نظر)، دائره المعارف بزرگ اسلامی (ج1)، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چ5، 1383، ذیل «آل بختیشوع».
56. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، صص 475 – 478.
57. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، صص 466 – 470.
58. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، صص 328 - 345.
59. رک: سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، صص 350 - 355.
*   *   *
فهرست منابع و مآخذ (منابع مستقیم و غیرمستقیم)
- آملی حسن زاده، طبّ و طبيب و تشريح، نشر الف. لام. ميم، قم، چ1، 1381.
- ا. رنان، گالين، تاريخ علم كمبريج، ترجمة حسن افشار،  نشر مركز، ج3، 1382.
- ابن نديم، الفهرست، ترجمة محمدرضا تجدّد، تهران، اساطير و مركز بين المللي گفتگوي تمدنها، ج1، 1381.
- ابن ابی اصيبعه، عيون الانباء فی طبقات الأطباء، منشورات دار المكتبة الحياه، بيروت، 1964م.
- ابن جُلجُل، سليمان بن حسان الاندلسی، طبقات الاطباء و الحكماء، ترجمۀ سيد محمد كاظم امام، انتشارات دانشگاه، تهران، 1349.
-  الگود، سيريل، تاريخ پزشكی ايران و سرزمينهای خلافت شرقی ، ترجمۀ دكتر باهر فرقانی، تهران، امير كبير ، چ2، 1371.
- الگود، سيريل، طبّ در دورۀ صفويّه، ترجمۀ محسن جاويدان، دانشگاه تهران، تهران، چ1، 1357.
- حاجی خليفه، مصطفی بن عبدالله، كشف الظّنون عن اسامی الكتب و الفنون، تصحيح قاسم محمد الرجب، منشورات مكتبه المثنی، بغداد، بی تا
- حکیم میسری، دانشنامه در علم پزشکی، به اهتمام برات زنجانی، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
- دانش پژوه، منوچهر، فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران (ج10)، تهران، دانشگاه تهران، 1360.
- دهخدا، علی اكبر، لغت نامه، دانشگاه تهران، تهران، چاپ دوم، (دورۀ جديد 15 جلدی)، 1375.
- رازی، ابی بکر محمد بن زکریا، الحاوی فی الطبّ، صحّح محمد عبدالمعید خان، الطبعه الاولی، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه بحیدرآباد الدکن الهند، 1374-1390ق.(22ج)
- ربن طبری، ابی الحسن علی بن سهل، فردوس الحكمه فی الطّبّ، تصحيح زبير الصديقی، اوقاف ئي. جي. غب، مطبع آفتاب، برلن، 1928 م.
- زرین دست، ابی روح جرجانی، نورالعيون (نسخۀ خطّی مکتوب سدۀ 7)، متعلّق به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شمارۀ 309.
- زهراوی، ابوالقاسم خلف بن عباس، التّصريف لمن عجز عن التأليف (بخش جراحی و ابزارهای آن)، ترجمۀ احمد آرام و دكتر مهدی محقّق، دانشگاه تهران و مك گيل (سازمان مطالعات اسلامی)، چ1، 1374.
- سزگین، فؤاد، تاریخ نگارشهای عربی، ج3، ترجمه و تدوین مؤسسۀ نشر فهرستگان، به اهتمام خانۀ کتاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
- شهرزوری، شمس الدين محمّد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاريخ الحكماء)، ترجمۀ مقصود علی تبريزی، به كوشش محمد تقی دانش پژوه و محمد سرور مولايی، علمی و فرهنگی، تهران، چ1، 1365.
-  علی بن عيسی، تذكره الكحّالين، طبع حيدرآباد دكن، چاپ سنگي، 1383ق.
- عبدالله دفاع، علی، پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامی، ترجمۀ علی احمدی بهنام، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، چ1، 1382.
- قفطی، تاريخ الحكماء (ترجمۀ فارسی از قرن يازدهم)، به كوشش بهين دارائی، تهران، دانشگاه تهران ، چ2، 1371.
- كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين و تراجم مصنفی الكتب العربيه، اثنی عشر الجزوات داراحياء العربی، بيروت، 1989 – 1991 م.
- محقّق، مهدی (به اهتمام)، رسالۀ حنین بن اسحق الی علی بن یحیی فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، تهران، مؤسسۀ مطالعات اسلامی، 1379.
- منزوي، احمد، فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي (ج1)، تهران، مؤسسة فرهنگي منطقه‌اي ج1، 1348.
- منزوي، احمد، فهرستوارة كتابهاي فارسي (ج4)، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ج1، 1378.
-  منصور بن محمد بن احمد، تشریح الابدان، تصحیح و تعلیق یوسف بیگ باباپور، مجمع ذخائر اسلامی، قم، چ1، 1386.
- موسوی بجنوردی، کاظم (زیر نظر)، دائره المعارف بزرگ اسلامی (ج1)، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چ5، 1383.
- نجم آبادی، محمود، تاريخ طب در ايران پس از اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1375.
-  هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمۀ مرتضی رهبانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا.
- یارشاطر، احسان (زیر نظر)، دانشنامۀ ایران و اسلام، ج 7 ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1356.
----- گنجینۀ بهارستان (علوم و فنون – پزشکی 1)، (شامل سه رساله در پزشکی)، به کوشش مرکز پژوهشی مجلس شورای اسلامی، تهران، چاپ اوّل، 1386.
----- گنجینۀ بهارستان (علوم و فنون – پزشکی 2)، (شامل سه رساله در پزشکی)، به کوشش مرکز پژوهشی مجلس شورای اسلامی، تهران، چاپ اوّل، 1386.
----- مجموعۀ خطّی پزشكی (شامل پنج رساله)، مكتوب سنوات 1042 تا 1110 هـ.ق، متعلق به نگارنده (اهدايی به كتابخانۀ مجلس شورای اسلامی).