از پزشکی تا شاعری

(نگاهی به زندگی و آثار یوسفی هروی)

یوسف بیگ‌باباپور

درآمد:

بعد از ظهور اسلام وسيلۀ مهم روابط پزشكي بين هند اسلامي و ايران سلاطين و امرايي بودند كه در دربارهايشان، بنا به گفته نظامي عروضي سمرقندي(نک: چهار مقاله، ص18)، گذشته از دبيران و منجمان و شاعران وجود اطبا نيز لازم بود و اين پزشكان آوازۀ تشويق و ترغيب اين سلاطين را شنيده به دربار آنان مي‌رسيدند. تاريخ گواه است كه سلاطين و امراي هر دو كشور ايران و هند اسلامي نسبت به پزشكان رعايت كمال احترام را مي‌كرده‌اند. صلات گران و نعمتهاي جزيل و اموال كثيري كه اين شاهان و امرا در راه تشويق پزشكان صرف مي‌كرده‌اند، به حدّي بود كه آنان را به ثروت و تنعّم مي‌رساند. در ذكر احوال رشيدالدين فضل‌الله مي‌خوانيم كه وي بعلاوه پزشكان مصر و شام و چين، پزشكان هندي را هم در دربار خود گرد آورده بود و آنان را بر حسب مدارجشان مواجب و حقوق و نعمتهاي وافر مي‌بخشيد. از نامه‌هايي كه وي به طبيب خود محمود بن الياس نوشته، مستفاد مي‌شود كه مواجب ساليانۀ اين طبيب و پيشكش‌هاي خصوصي وي از محاصل دولت پرداخت مي‌شد و وي را بر مخارج بيمارستان و همۀ عايدات اوقاف تسلط كامل حاصل بود؛ و از نامۀ ديگري آشكار مي‌شود كه باري چون وي دانشمندان و فضلاي خود را بخششها مي‌نمود، محمود بن الياس را نيز هزار دينار نقد و يك جبۀ سنجاب و اسي همراه زين عطا كرد.صفويان هم براي احترام و قدرداني از پزشكان شهره هستند؛ مخصوصاً شاه طهماسب اوّل و شاه اسمعيل ثاني و شاه عباس كبير. مي‌گويند كه  وقتي در سال 1000 هـ كوكبۀ شاه عباس مي‌گذشت. در راه حكيم شفایي از مقابل مي‌آمد. شاه عباس خواست كه براي احترام او از اسب پياده شود، اما شفایي وي را از اين امر باز داشت. باز هم امرا و اعيان حكومت كه هم ركاب او بودند، از اسبهايشان پياده شده، به ادب ايستادند. صاحب شمع انجمن و مولف سرو آزاد هر دو اين حكايت را به تفصيل آورده‌اند؛ و باز به قول همينها شاه عباس اغلب به منزل حكيم ركناي‌ كاشي براي ملاقاتش مي‌رفته است.(نک: شبلی نعمانی، شعرالعجم، ج3، ص4)

در شيراز كريم خان زند پزشكان خود را خيلي محترم و معزز مي‌داشت. چنان كه مي‌گويند كه چند نفر نماينده از هند به اشارۀ بعضي اطباي آن كشور به حضور كريم خان رسيده كه يك كرور روپيه پيشكش مي‌كنيم، اگر ميرزا نصير حكيم را اذن عودت به هند بفرمايند. كريم خان لحظه‌اي فكر كرده، پاسخ داد كه «يك كرور براي خودتان و حكيمك ما براي خودمان».(میر، پزشکان نامی فارس، ص 195) در هند دورۀ اسلامي، بالاخص در دورۀ مغولان، رفتار سلاطين دهلي به پزشكان و خانواده‌هايشان اين قدر فياضانه بوده است كه مجلدات وقايع و سوانح مثل مآثرالكرام و مآثررحيمي و مآثرالامرا و توزك بابري و توزك جهانگيري و آئين اكبري و منتخب التواريخ و پادشاهنامه و سيرالمتاخرين و غيره از ذكر آن مشحون است. سلاطين هند اسلامي پزشكان را بر حسب مراتبشان مواجب هنگفت مي‌داده‌اند. مناصب پزشكان «ده هزاري» و «بيست هزاري» بوده است و در جشنهاي شاهانه هزاران هزار روپيه به عنوان انعام به آنان داده مي‌شده است. در اين باب نكتة قابل توجه اين است كه بسياري از پزشكان كه از ايران به هند اسلامي آمدند، همين جا متوطن گرديده و بعضي از ايشان كه به ميهن خود باز مي‌گرديده‌اند، مورد التفات قرار مي‌گرفته‌اند. يكي از آنان حكيم ركناي كاشي است كه وقت مراجعت خلعت و پنج هزار روپيه به عنوان انعام دريافت كرد، و بعد هم تا حيات داشته از فياضيهاي شاهانۀ شاهجهان تمتّع مي‌يافته است. در اين باب اسم حكيم داود هم مخصوصاً قابل ذكر است كه بنابر قول صاحب مطرح الانظار (ج1، ص363) از هندوستان چندين مال و مكنت حاصل كرد و در مراجعت به اصفهان مسجد جامعي بنام «مسجد حكيم» بنا كرد كه تا امروز از آثار عاليه به شمار مي‌رود. سلاطين هند اسلامي كه نسبت به پزشكان اين قدر رعايت احترام را مي‌كردند، غالب آنان خود آشنایي با طب داشته بودند و حتي با پزشكان شخصي خود راجع به مسايل پزشكي مباحثه داشته، و گاهي نيز معالجه مي‌كرده‌اند و كتابهايي طبي مي‌نوشتند يا ديكته مي‌نمودند و به تأسيس بيمارستانها و مراكز ديگر پزشكي توجه كاملي مبذول مي‌داشتند. نخستين پزشكي كه به كشور هند آمد، ابوريحان البيروني، پزشك شخصي محمود غزنوي و معاصر بوعلي سينا و مؤلف كتاب الصيدله بود. وي وقتي وارد هند گرديد كه به علت لشكركشيهاي پي هم سلطان محمود غزنوي، هندوان دربارة مسلمين احساس دشمني و نفرت مي‌كردند. ولي بيروني باز به سبب استعداهاي خداداد خود از قدرداني اعيان و رايان هند بهره‌مند شد و چندي در هند به سر برده، علوم پزشكي را به اهل هند تعليم نمود و هم از دانش و هنرهاي آنان بهره اندوز گرديد. مبادلة علوم و دانش و هنرهاي اسلامي به خصوص علوم پزشكي بين شبه قارة هند و ايران از قرن چهارم هجري با سفر ابوريحان البيروني به هند آغاز شد، و اهميت زيادي دارد. پس از آن چون در غزنه سلطنت آل سبكتگين با جهانسوزي علاءالدين جهانسوز از هم گسيخت و آخرين تاجدار اين خانواده خسرو ملك پسر خسرو شاه در 1160 ميلادي لاهور را دارالسلطنة خود قرار داده، سرير آراي سلطنت شد، ضياءالدين عبدالرافع هروي طبيب شخصي او بود و به قول مؤلف مآثر لاهور، بعد از وي تا وقتي كه زمام سلطنت به دست معزالدين غوري معروف به شهاب الدين غوري بود، در اين جا در پزشكي مقام شامخي را داشت.(واسطی، تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان، صص 9-12)  

پزشكان ايرانی در هند دورۀ اسلامي: خانواده‌هاي پزشكاني كه از ايران به هند اسلامي وارد و طرح اقامت افكندند، در استحكام و گسترش روابط و مناسبات ايران و پاكستان و هند سهم بزرگي دارند. آنان يك سلسله تأليفات پزشكي را انجام دادند و به وسيلة درس و تدريس سبب انتشار و اشاعت علم پزشكي شده، اين فن را رواج دادند و به وسيلة معالجه و درمان خلق خدا را بهره‌مند مي‌ساختند. داستانهاي پزشكان دانشمند و حاذقي كه از ايران وارد هند اسلامي گرديدند و به تشويق و پشتيباني سلاطين هند اسلامي خدمات بزرگ پزشكي انجام دادند، همه جا در تاريخ و تذكره‌ها به نظر مي‌رسد. در قرنهاي دهم و يازدهم هجری كه آفتاب اقبال دولت صفوي بر نصف النهار بود، گيلان و تبريز و مشهد و اصفهان و شيراز و سمرقند و بخارا بزرگترين مراكز علم و دانش بودند و اساتيد بزرگ دانش و هنر آن نقاط ايران در مطبهاي خود داد حذاقت مي‌دادند و مسندهاي بزرگ و رفيع آراسته بودند، مثل حكيم عمادالدين محمود شيرازي و حكيم غياث‌الدين منصور شيرازي و حكيم فخرالدين معروف به ميرزا محمد جمال‌الدين محمود و حكيم ملاجان شيرازي كه به سبب كارهاي شايان خود شهرت بسيار داشتند. مرحوم محمدتقی میر  مي‌نويسد كه عمادالدين محمود بن مسعود شيرازي از پزشكان حاذق و مؤلفين شهير قرن دهم هجري است.(میر، پزشکان نامی فارس، ص 127 – 134)

بنا به گفتة صاحب هفت اقليم حكيم مزبور در اقسام فضايل و كمالات بهره‌مند بود، به خصوص در طب، ثاني بطليموس و فيثاغورث يوناني است. شاه طهماسب وي را به مشهد احضار كرد. وي در رشتة پزشكي كتابهاي خوبي تأليف نمود، مثل رسالۀ افيونيه و كتاب التشريح و مفرّح ياقوتي و رساله در بيان جدوار و رساله در دفع آتشك و غيره. دربارهاي سلاطين و اعيان دهلي از ارباب دانش و هنر روشن بود. درست مثل اين كه دربار بغداد در دورة خلفاي بني عباس مركز فضل و كمال گشته بود؛ و اين ارباب دانش بيشتر از مراكز دانش ايران به اين جا آمده بودند، مانند ملا ميرزاجان شيرازي و كمال‌الدين حسين شيرازي و مير قابل تبريزي و حكيم فتح الله شيرازي شاگرد مير غياث‌الدين شيرازي و حكیم صدرا آقازادة علامة زمان فخرالدين معروف به ميرزا محمد. آنان مجالس دانش و حكمت را زينتي بخشيدند و سپس اين سلسله به ويژه از دورة ظهيرالدين بابر تا اواخر ادامه داشت. وقتي كه بابر در 932 هـجری بر هند تسلط كافي يافت، در حضورش به علاوه عمادالدين دولت و مشيران سلطنت و غيره گروهي از پزشكان هم بودند، مانند مير نظام‌الدين علي خليفه و حكيم ابوالبقا و يوسف بن محمد بن يوسف الهروي معروف به مولانا يوسفي كه شهرت دانش پروري بابر را شنيده، از خراسان و هرات و نقاط ديگر ايران به اينجا رسيدند. حكيم ابوالبقا در زمان هايون هم پزشك معتمد عليه بزرگ بود. وي همراه بابر از خراسان به آگره آمد و همان جا متوطن گرديد. همين طور خواجه خاوند محمود از سمرقند به هند اسلامي وارد شد. يوسف بن محمد بن يوسف الهروي معروف به يوسفي پزشك نامي و مؤلف بلند پاية كتب پزشكي بود. در دورة بابريان وي اوّل كسي بود كه وسيلة گسترش روابط و دوستي از راه پزشكي بين اهل فارس و هند اسلامي گرديد. يوسفي در هند در خدمت بابر و همايون بوده است. قبل از آن تا اواخر دورة مغولان پزشكان متعددي از كشور ايران (هرات و گيلان و شيراز و اصفهان و تبريز) به هند اسلامي آمد و شد داشته و به واسطة پزشكي وسيلة تحكيم و استواري روابط هر دو كشور گرديدند. در عهد مغولان هند اوّل كسي كه سلسلة تصنيف و تأليف را آغاز كرد يوسفي بود. وي تأليفات مفيد و پر ارزشي نمود. بنا به گفتة دکتر الگود، اوّلين تأليف تحقيقي وي جامع الفوايد است كه در هرات به منصة شهود آمد. سپس كتاب ديگري به نام فوايد الاخيار و بعد از آن رسالة منظومي دربارة حفظ الصحه و كتابي در علم بلاغت و انشاء به نام بدايع الانشاء و كتاب رياض الادويه و طب يوسفي و غيره را تأليف نموده دارد. چنان که پس از این هم بدان خواهیم پرداخت، يوسفي رياض الادويه را به نام همايون معنون نموده است. در شبه قاره، معروفترين كتب يوسفي رباعيات يوسفي است كه به شرح حكيم محمد عبدالعليم و دپتي (Deputy) نصرالله خورجوي در ماه مارس 1913 ميلادي در چاپخانة نولكشور لكهنو چاپ گرديد. بدايع الانشاء را يوسفي براي پسر خود رفيع‌الدين حسن نوشته. پدرش محمد بن يوسف الهروي كه پزشك و دانشمندی از هرات بود، كتابي در علم لغت موسوم به بحرالجواهر به امر امير بيگ وزير نوشت. اين كتاب در پاكستان و هند خيلي معروف و در 1872 ميلادي در چاپخانة علوي لكهنو چاپ گرديده است. عهد جلال‌الدين محمد اكبر از جهت قيوميت و سرپرستي پزشكان شهرت بسيار دارد، چه دانش پروري و قدرداني وي دربارة پزشكان و دانشمندان زياد بود و داستانهاي بخشش و سخاوت وي اينان را از ايران و توران در دهلي گرد مي‌آورده. ابوالفضل در اكبرنامه (ج1، ص234) بيست و نه پزشك مسلمان و هندوي دربار اكبر را نامبرده كه از خزانة شاهي حقوق مي‌گرفتند. مثل حكيم مصري و حكيم الملك و ملا مير طبيب هروي و حكيم علي گيلاني و حكيم ابوالفتح گيلاني و حكيم زنبيل بيگ و حكيم و حسن گيلاني و حكيم ارسطو و حكيم فتح الله و حكيم مسيح الملك و حكيم جلال‌الدين مظفر و حكيم لطف الله و حكيم سيف الملك لنگ و حكيم همام و حكيم عين‌الملك و حكيم شفایي و حكيم نعمت الله و حكيم دوایي و حكيم طالب علي و حكيم عبدالرحيم و حكيم روح الله و حكيم فخرالدين و حكيم اسحق و حكيم شيخ حسن پاني پتي و حكيم مينا و مهاديو و بهيم ناته و نارائن و شيوجي. بيشتر اين پزشكان بزرگ از ايران به هند اسلامي آمده و سكني گزيده بودند. پزشكاني كه در عهد جهانگير وارد هند گرديده، سكونت اختيار كردند از اين قرارند: حكيم ركناي كاشي و حكيم صدرا ملقب به مسيح الزمان و ابوالقاسم گيلاني ملقب به حكيم الملك و حكيم موسوي شيرازي و حكيم روح الله كابلي و مقيم بيد گجراتي و حكيم تقي گجراتي. در دورة شاه جهان حكيم محمد شيخ شيرازي برادر حكيم فتح الله شيرازي و حكيم داود تقربخان قرب سلطاني داشتند. در اين ضمن اسم مسيح الزمان مير محمد هاشم گيلاني به ويژه قابل ذكر است. وي عهده‌دار نظارت بيمارستان احمدآباد بوده و اخلاف و احفادش تا امروز در جيپور (بهارت) زندگي مي‌كنند. در زمان اورنگزيب عالمگير، حكيم محمد امين شيرازي و حكيم محمد صالح شيرازي و حكيم مير مهدي اردستاني و حكيم مقيم برادر شمساي كاشي از پزشكان برجستة اين دوره بودند. در دورة صفويان ايران مركز بزرگ اهل فضل و كمال و دانش بود. به خصوص گيلان و شيراز بزرگترين مراكز علوم معقول و منقول به ويژه علوم پزشكي ايران، و همپايۀ بغداد و دمشق بوده. در اين دوره در هند اسلامي دولت، مغولان هند محكم و استوار بود. بعضي از پزشكان و خانواده‌هاي پزشكي از ايران به اين كشور مسافرت و مهاجرت نموده سكني گزيدند.(نک: واسطی، تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان، صص 31-37) پزشكي و داروشناسي و دانشهاي طبيعي ديگر در اين عهد، در آغاز هنوز بازمانده‌يي از جريانهاي عهد تيموري و حوزه‌هاي تربيتي دانشمندان آن روزگار د ايران ديده مي‌شود، و آن به تدريج از ميان مي‌رود و به انحطاط مي‌گرايد. اين خاصيت عمومي عهدي است كه دربارة آن مطالعه مي‌كنيم. همة دانشها در از هنوز بازمانده‌يي از توش و توان خود داشتند و سپس اندك اندك از نيروي آنها كاسته شد، خاصّه كه ر گير و دار نشر تشيّع بعضي از پزشكان حاذق كه شيعي نبوده و يا به پذيرفتن اين مذهب تن ر نمي‌دادند به قلمرو دولت عثماني و يا به سرزمين هند و يا به فرارود نزد ازبكان و اميران سني مذهب آن ديار رفتند چون حكيم عين الملك دوايي شيرازي كه از جانب مادر نوادة علامه جلال دواني بود. وي در لاهور زيست و در پايان سدة دهم هجري در ديار هند بدرود زندگاني گفت. گروهي نيز كه در ايران سامان اقامت نمي‌ديده و عرصة رفاه را بر خود تنگ مي‌بافته‌‌اند همچون حكيم ابوالفتح گيلاني و برادرانش نورالدين محمد و حكيم همام عزم ديار هند مي‌كردند و همان جا مي‌ماندند. اين هر سه معاصر جلال‌الدين اكبر بوده‌اند و از ميان آنان حكيم ابوالفتح نفوذ بسيار داشته و در حمايت و تربيت شاعران و عالماني ايراني كه به هند مي‌رفتند مي‌كوشيده است.   الف) زندگی یوسفی تولد، زادگاه و حیات او: يكي از مشاهیر پزشكان و کاتبان معروف قرن نهم هجری در ایران بوده (نک: تهامی، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج2، ص2165) كه از پايان عهد تيموري باقي مانده و در آغاز اين عهد (صفويه) چند اثر فارسي در طب از خود به جا نهاده، يوسف بن محمد بن يوسف طبيب هروي مشهور به «يوسفي» است.(نک: نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ج1، ص282) وي اصلاً از اهل خواف بود. خواف، ناحیتی است در خراسان، مشهور و متصل است از شرق به باخرز، از غرب به قهستان، از شمال به زاوه و اعمال نیشابور، و از جنوب به بیابانی که میان قهستان و فراه و سیستان است.(نک: قزوینی، ج2، ص118-119؛ اسفزاری، روضات الجنات، ج1، ص189) در جنوب باختری باخرز، ناحیۀ خواف (خواب قدیم) است که کرسی آن به همین نام می باشد و شهر سلموک در زمانهای قدیم بزرگترین شهرهای آن ناحیه بوده است.(نک: لسترنج، جغرافیای تاریخی، ص383) یوسفی قسمت عمده‌اي از دوران حياتش را در هرات گذراند و گفته اند که در اواخر زندگاني خود ظاهراً از بيم سرخ كلاهان به هند رفت و در دربار ظهيرالدين بابر (بابور) (937- 912 هـ. ق) و همايون (963- 937 هـ. ق) به سر مي‌برد و به نام آن دو چند كتاب تأليف كرده و مدتی در همان ديار بود. یوسفی ظاهراً اشعاری نیز در مدح بابرشاه و دیگران سروده است. چنان که در خصوص جلوس بابر شاه آورده است: ب

ابر شه داد کیش دادار پرست                   آن شاه همایون که در ظلم ببست

در نهصد و سی و هفت ناگه ز قضا             آن شد ز جهان و این به جایش بنشست

(طباطبایی مجد، تعلیقات اکبرنامه، ج1، ص573)

بنا به روایت صاحب اکبرنامه، یوسفی را به خاطر فضل و دانشی که بالاخص در پزشکی و کتابت داشت، او را از خراسان طلب کردند و به دیار هند به دربار بابرشاه بردند.(ناگوری، اکبرنامه، ج1، ص187) اهميت وي به ويژه در آن است كه براي آسان كردن دانش پزشكي چند منظومه در اين فن سروده است. وي علاوه بر اشعار طبي در مضامين ديگری نيز شعر مي‌گفت و «يوسفي» تخلص مي‌كرد. وی بیشتر مطالب پرکاربرد طب را به شعر درآورده است. از این رو آثار او بسیار معروف و از قدیم الایام مردم آن را حفظ می کردند.(نک: نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ج1، ص282) اگرچه يوسفي در زماني بود كه سلسلۀ صفويه مي‌رفت تا قدرتي به دست بياورد، امّا در تمام دوران حكمراني صفويه از آن چنان شهرتي برخوردار بود كه به حق بايد او را بزرگترين نويسنده مطالب پزشكي دورۀ مزبور محسوب داشت.(صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 1/5، ص 356-357) يوسفي سالهای زیادی از عمرش را در هرات گذراند و در ماوراءالنهر (فرارود) دانش آموخت و در سال 918 هـ. ق در شهر هرات كتابي در پزشكي به نام جامع‌الفوائد يا طب يوسفي تاليف كرد.(نوایی، اثرآفرینان، ج6، ص168) اهميت یوسفی به ويژه در آن است كه براي آسان كردن دانش پزشكي چندین منظومه در اين فن سرود.(صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص356)  

پدر او:

پدرش محمد پسر يوسف طبيب هروي، از مشاهير پزشكان قرن نهم هجري است. او در هرات مي‌زيسته و در پايان زندگي همراه ظهيرالدين بابر نخست، پادشاه مغول، به هندوستان رفته و رسالۀ غرايب و عجايب هندوستان را در آنجا تأليف كرده است.(نک: نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ج1، ص282)  وي آثار خود را فقط به نثر مي‌نوشت.(الگود، طب در دورۀ صفویه، ص135) رساله‌اي دربارۀ امور پزشكي تأليف و آن را به نام ظهيرالدين محمد ارمك، كه از وزاي دربار هرات بود، تقديم كرد. اما معروفيت او بيشتر به خاطر تاليف دو كتاب لغت است كه يكي جواهراللغات و ديگري بحرالجواهر است. تا سال‌هاي متمادي چنين تصور مي‌شد كه اين دو كتاب يكي هستند و فقط اسمشان با هم فرق دارد. اما دکتر اسکندر در طی تحقیقاتی که انجام داد، توانست ثابت کند که دو کتاب مزبور کاملاً جدا و متفاوت از هم می باشند.(همانجا) بحرالجواهر، فرهنگ واژه‌هاي پزشكي و زندگي نامۀ برخي پزشكان و فرزانگان است. اين كتاب كه به نام جلال‌الدين ملك دينار شده است. در سال 1246 هجري در كلكته و در سال 1288 هجري در تهران و در سال 1330 هجري در دهلي چاپ سنگي شده است و چندان قطور نيست و با وجود اين برخي از لغات آن داراي توضيح مختصر طبي مي‌باشد. در اين كتاب به پزشك شاعر ديگري به نام اسماعيل هروي كه مي‌گويد از اطباي تراز اوّل است و ديوان‌هاي متعدد شعر دارد، نيز اشاره شده است و ما فقط به همين دليل با نام او آشنايي پيدا كرده‌ايم؛ چه هيچ كتاب يا نوشته‌اي از او در دست نيست. بحرالجواهر قسمتي به عربي و قسمتي به فارسي است. او این کتاب را نخست به نام جلال الدین ملک دینار، از امرای زمان خود تالیف کرده و سپس روایت دیگری از آن انتشار داده است. (نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران، ج1، ص282)

يوسفي همراه با پدرش به هند رفت، و چنان كه ذكر شد، در شمار پزشكان و دبيران دربار بابر (932- 937 هـ. ق) و سپس پسرش همايون گوركاني (937- 963 هـ. ق) درآمد و چندين اثر به نام آن دو تاليف كرد.(گلچین معانی، کاروان هند، ص1558؛ دانشنامۀ ادب فارسی، ج23، بخش 2، ص1128)   شخصیت علمی او: یوسفی در تمام دوران حکمرانی صفویه، از آن چنان شهرتی برخوردار بود که بحق باید او را بزرگترین نویسندۀ مطالب پزشکی دورۀ مزبور محسوب داشت.(الگود، طب در دورۀ صفویه، ص135) چنان که گذشت، وی در شعر «یوسفی» تخلص می کرد. امیر علیشیر نوایی او را در ضمن شعرا آورده و گوید که مردی خوش خلق و جهانگشته بود و شعرش را پاکیزه دانسته است و این بیت را ذکر کرده است:

سپهر لاف ز رفعت به کوی                  او شد آفتاب گرم و برآمدی به روی

(نوایی، مجالس النفایس، ص156)

ابوالفضل ناگوری، یوسفی را در شمار اصحاب قرب و ارباب کمال زمان ظهیرالدین بابر آورده و در این باره گوید: «مولانا یوسفی طبیب...، در مکارم اخلاق، میمنت دست و مزید توجه ممتاز بود.»(ناگوری، اکبرنامه، ج1، ص187) سام میرزا در تذکرۀ خود از او به جلال و بزرگی یاد کرده و گوید: «... در علم طب سرآمد اقران، رساله ای در علم طب نظم کرده و شعر او خالی از اندک لطافتی نیست. این مطلع از جمله اشعار اوست:

فکر سامان دارم و از یار دور افتاده ام          من کجا، سامان کجا، بسیار دور افتاده ام»

(سام میرزا، تذکرۀ تحفۀ سامی، ص290)

وی پس از کسب تجارب در فن طب، اصولی را که طب ایران بر آن مبتنی است، یعنی درمان بیماری ها از راه معالجه به ضد و پیشگیری از بیماری ها از راه معالجه بمثل شرح می دهد و به عبارت دیگر می گوید: یک بیماری با ماهیت گرم را می توان با یک داروی سرد درمان کرد. اما پیشگیری آن باید با داروی گرم صورت گیرد و در این باره می گوید:

یاد گیر از من اگر که می خواهی               یا کنی در علاج نشو و نما

دفع هر علتی به ضد می کن                 حفظ صحت بمثل می فرما

و بالاخره در آخر بخش حفظ الصحه به این رباعی بر می خوریم که:

گر دماغ خویش را خواهی سلامت گوش دار    نکته ای از من که خوشتر باشد از خوشاب

محترز باش از غذاهایی که انگیزد بخار              شب مبر بسیار بیداری، مکن در روز خواب

او در کتاب طب یوسفی خود، در بخش دارو درمانی مطلب را بسیار مفصل شرح کرده است و طی آن بیماری های متعددی را تشریح می نماید و در حقیقت تعمام بیماری هایی که یک نفر می تواند بدون مراجعه به پزشک شخصاً به درمان آنها بپردازد، توصیف گردیده است. طبیعی است که در بخشی از این کتاب به بیماری های پوست نیز توجه زیادی مبذول شده است و مخصوصاً دربارۀ سیفلیس به چهار مصرع شعر مخصوص برخورد می کنیم. جالب است به این نکته توجه کنیم که در آن ایام در شهر مشهد یعنی نزدیکترین شهر به هرات، عمادالدین طبیب زندگی می کرد که متخصص درمان این بیماری از راه به کار بردن جیوه بود. یوسفی میز بر این نهج بود:

در آبلۀ فرنگ و دردش                  بهر تو که آمدی از احباب

نزد یک معالج مجرب                   بهتر نبود به ز حب سیماب

همچنین یوسفی در این کتاب، در آخرین بخش آن، اشعاری می آورد که دربارۀ ناراحتی هایی است که معمولاً در منزل پیش می آیند؛ مثل سوختگی، زود سفید شدن موها، و سایر عوارض مو، و میزان مصرف روزانۀ تریاک صرفاً جهت کاربد دارویی و در عین حال ذم تریاک، و سرانجام شعری دربارۀ بانوان سروده و طی آن اظهار می دارد که:

چو از تخمه، کارت به محنت کشید              ازو رغبت کاذب آمد پدید

نمی بایدت هیچ خورد آن زمان                  که ضعفت مضاعف شود بی گمان

وگر رغبت صادق آید تو را                      غذا ساختن لایق آید تو را

از میان آثار یوسفی، کتاب طب یوسفی او بدون شبهه یک کتاب بسیار رایج بوده است. زیرا نسخ خطی فراوانی از آن وجود دارد.(الگود، طب در دورۀ صفویه، ص137-138)  


وفات او:

وفات يوسفي را برخي 950 هـ. ق ياد كرده‌اند و صاحب هديه‌العارفين (ج2، ص 564) مرگ وي را به سال 966 هـ. ق ذكر كرده (نوایی، اثرآفرینان، ج6، ص168) كه به احتمال زياد نادرست است.   ب) آثار یوسفی از آثارش مي‌توان چنين ياد كرد: 1- رياض‌الادويه که مهمترین اثر یوسفی در مفردات ادویه محسوب می شود. مفردات در اصطلاح دواهایی است که در آن ترکیب صناعی نباشد. مفردات یا نباتی است و آن میوه ها و تخم ها، گلها، برگها، شاخه ها، ریشه ها، پوستها، عصاره ها، شیره های نباتی و صمغ ها باشد؛ و یا این که حیوانی است، مانند ذرایح، و اعضای حیوانات و احشای آنها، زهره شان؛ و یا معدنی است و آن نیز خود حجری است، مانند گل ارمنی؛ و یا از چیزهایی است که از زمین بجوشد، مانند قیر و نفت و امثال آن.(دهخدا، لغتنامه، ذیل: «مفردات») این کتاب در بيان مراتب كيفيات ادويه در يك مقدمه و دو باب (الف- ادويۀ مفرده به ترتيب حروف تهجي، ب- ادويۀ مركبه به ترتيب حروف تهجي) و خاتمه‌اي در «امتحان جودت و ردائت ترياق و جز آن. اين كتاب در 946 ق، به نام همايون نوشته شده در هند به چاپ رسيده است. اين كتاب یکی از آثار مهم و ارزندۀ طبّی دورۀ صفویه است که در شبه قاره به زبان فارسی نوشته شده و علی رغم آثار طبی دیگر یوسفی، صرفاً به نثر است. با توجه به اهميت اين كتاب، برای پرداختن به جنبه‌های مختلف این کتاب، آن را در ذیل چند عنوان اجمالاً بررسی خواهیم کرد: رياض‌الادويه در يك مقدّمه و دو باب و خاتمه‌اي ترتیب یافته است: مقدمه در بیان تحمید و تقدیم کتاب به همایون شاه و منظومه ای در مدح وی و مباحث کلی در خواص و امزجه و نظایر آن است. باب اوّل در ادويۀ مفرده به ترتيب حروف تهجي؛ و باب دوم در ادويۀ مركّبه به ترتيب حروف تهجي؛ و خاتمۀ مختصری در «امتحان جودت و ردائت ترياق و جز آن». سال تألیف این کتاب سنۀ 946 هجری قمری است. البته در ترتیب اسامی داروها در هر بخش صرفاً به حرف اوّل آن توجه شده و همچون فرهنگهای واژگانی به ترتیب حروف دوم و سوم و غیرۀ کلمات توجه نشده است. این گونه کتابها، در اصطلاح علم طبّ، قرابادین یا قراباذین نامیده می شود و جمع آن قراباذینات است. برخی این واژه را یونانی دانسته اند و معنای آن را «نسخه» و «صورت» یا «سیاهه» دانسته اند که طی آن یک طبیب برای بیمار دارو تجویز می کند. کتابهای بسیار زیادی با عناوین مستقیم و غیرمستقیم و یا ساختاری به شکل قرابادین نوشته شده و موجود است.  یکی از امتیازات مهم این کتاب، پیش از هر چیز، ضبط واژگان غیرفارسی (متداول عامّه) اسامی داروهاست که از بسیاری جهات مهم و قابل توجه است. اغلب واژگان معادل داروهای ذکر شده در این کتاب، به ترتیب بسامدی: هندی، شیرازی، عربی، ترکی، یونانی و گاه به ندرت سریانی و عبری و نبطی است. او با صرافت تمام، گاه معادلهای گوناگون یک واژه را یاد می کند و گاه دیده می‌شود که برای یک واژه دو و گاه سه معادل هندی می‌آورد. این امر به خاطر اقامت یوسفی در هند و آشنایی او با زبان هندی بسیار مهم است. گاه واژگان هندیی را ضبط می کند که در منابع دیگر دیده نمی‌شود. همگی خواص مزاجی داروها به دقّت تمام ذکر شده و مضرّات، مُصلحات و بدلیّات هر یک با دقّت تمام، به ترتیب آورده شده است. یوسفی در ضمن این کتاب به برخی اطبّا و کتابهای طبّی اشاره کرده و از آنها نقل قول نموده است. او از کتابهایی چون المنهاج ابن جزله، قانون ابن سینا نقل قول کرده است. درست است که از منابعی نیز که مورد استفادۀ وی بوده، یاد نکرده، امّا کاملاً تأثیر این آثار بر این کتاب مشهود است. یکی از این آثار اختیارات بدیعی حاجی زین العطار است که تمام اصطلاحات پزشکی شیرازی از آن نقل قول شده است. البته از آثار مشابهی چون قرابادین شاپور بن سهل و مفردات ادویه ای که در ذخیرۀ خوارزمشاهی جرجانی و کتب نظیر آن آمده، غافل نبوده و تقریباً اکثر منابع مهم ادویۀ مفرده و مرکّبه را دیده است.(نک: ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص159-160؛ گلچین معانی، کاروان هند، ج2، ص1559) به گفتۀ حجتی این اثر به نام شاه طهماسب صفوی نوشته شده است.(حجتی، «ریاض ائدویۀ یوسفی هروی»، در: نامۀ مینوی، ص124) 2- علاج‌الامراض كه منظومه‌اي به فارسی شامل 289 رباعي در نشانه‌هاي بيماري و درمان آنهاست و در 914 ق. سروده شده است. از این اثر نسخه هایی در دانشگاه تهران، کتابخانۀ ملی، و غیره موجود است. 3- جامع الفوايد یا طب يوسفي در شرح علاج‌الامراض كه در پنج مقاله می باشد و تاریخ تألیف آن 917ق. است. حکیم عبدالعلیم نصرالله خان احمدی این اثر را در کتابی به نام «المعالجه الموربه بالنسخ المجربه» شرح کرده که در هند چاپ شده است. همچنین دکتر لیشت وارد، پاره ای از این اثر را به انگلیسی ترجمه و در «وقایع تاریخ پزشکی» چاپ نموده است. یوسفی در تاریخ فراغت از تالیف این اثر چنین گفته:

به روز هجده ماه مبارک رمضان                   به سال نهصد و هفده ز هجرت نبوی

این کتاب در برخی نسخ آن، بیست و هفت باب است و هر باب در چند فصل. نخست نام بیماری، سپس تعریف کوتاه آن، آن گاه «رباعی» آورده شده است. آغاز آن چنین است: حمدنا محدود حکیمی را که به قانون حکمت کامله ... اما بعد چنین گوید... نسخه هایی از این اثر در کتابخانه های ملی، مجلس، دانشگاه تهران، مرعشی و غیره موجود است که از این شمار نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ ملی تبریز از همه کهن تر و تاریخ کتابت آن 1002 ق. است.(منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص536؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص82؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج5، ص68 و ج9، ص1321؛ مشار، مولفین کتب فارسی و عربی، ص904) 4- قصيده در حفظ‌الصحه كه به نظم فارسی سروده شده در حفظ سلامتی بدن انسان و چند قصیده در مسائل عمومی پزشکی و تندرستی و بهداشتی مانند خوردنی ها، آشامیدنی ها، جنبش و آرامش، خواب و بیداری، آب و هوا، استفراغ و جز آن که در 937 ق. به نام ظهیرالدین بابر سروده شده است. وی دو گفتار در این باره دارد: یکی ستۀ ضروریه به نثر، و این یکی به نظم که چند قصیده است در موضوعات مذکور. آغاز آن چنین است:

بعد از حمد حکیم دانا و تحیت زبدۀ رسل و انبیا ...

ای که خواهی (داری) تندرستی از در حکمت درآ          تا به علتهای گوناگون نگردی مبتلا

نسخه هایی از این اثر در کتابخانه های ملی، ملک، دهخدا، گلپایگانی، ملی تبریز، و مرعشی و غیره موجود است که نسخۀ کتابخانۀ ملی تبریز به تاریخ کتابت 1002 ق. از همه کهن تر می باشد.(منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص545؛ گلچین معانی، کاروان هند، ج2، ص1558؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص107) 5- دلايل النبض رساله ای بسیار مختصر است در شناخت بيماري‌ها به دلالت نبض كه در 942 ق تاليف شده است. این رساله برای طالبان این فن در ده جنس از انواع نبض، نوشته شده است: جنس اول: مقدار انبساط که ده است؛ دوم، قرع نبض؛ سوم، زمان حرکت، چهارم، زمان سکون؛ پنجم، قوام تپش؛ ششم، کیفیت جسم عرق؛ هفتم، رطوبت مافی العروق؛ هشتم، استوا و اختلاف در احوال نبض؛ نهم، انتظام و عدم انتظام؛ دهم، وزن. آغاز آن چنین است: الحمد لله النافع الحکیم العلام ... و بعد پوشیده نماند که این سطری چند است از صناعت طب در ادلۀ نبض... .  نسخه هایی از آن در دانشگاه تهران، کتابخانۀ اصغر مهدوی، مجلس، ملک، و مرعشی و غیره موجود است که نسخۀ مجلس در 1050ق. کتابت شده و قدیمی تر از نسخ دیگر است.(ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص127؛ منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص575 و فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص537؛ مشار، مولفین کتب چاپی فارسی و عربی، ص904) 6- دلايل البول دربارۀ شناخت بيماري‌ها با رؤیت وآزمایش کردن پيشاب در هفت نوع: يعني لون بول، قوام بول، صفا و كدورت بول، رايحۀ بول، زبد (كف) در بول، رسوب آن، مقدار بول، اين اثر در 942 هجری نوشته شده است. یوسفی این اثر را پس از تالیف «دلایل النبض» به خواهش برخی از دوستان و بزرگان نوشت. این رساله در هفت نوع یا جنس تنظیم شده است: 1- لون بول، در پنج اصل؛ 2- قوام بول؛ 3- صفا و کدورت بول؛ 4- رایحۀ بول؛ 5- زبد در بول؛ 6- رسوب آن؛ 7- مقدار بول. آغاز آن چنین است: بعد از سپاس حکیم مطلق جل ذکره و پس از درود... مخفی نماند که چون رسالۀ دلایل النبض به اختام انجامید، به خاطر عاطر... . از این اثر نسخه هایی در دانشگاه تهران، دهخدا، مرعشی و کتابخانۀ خصوصی اصغر مهدوی و غیره موجود است که نسخۀ مهدوی در 1057ق. کتابت شده و قدیمی تر از نسخ دیگر است.(ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص126-127؛ منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص572-573 و فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص536؛ گلچین معانی، کاروان هند، ج2، ص1559) 7- ستۀ ضروريه، این اثر مجموعه ای از دستورهاي كوتاه پزشكي است دربارۀ شش چيز ضروري حفظ تندرستي (هوا، خوردني و نوشيدني، حركت  و سكون بدني، حركت و سكون نفساني/ آرامش خاطر، خواب و بيداري، استفراغ). اين كتاب در 944 ق تاليف شده است. یوسفی در آغاز این رساله همایون پادشاه را در چند بیت مثنوی ستایش کرده است. چند نسخه از آن در کتابخانۀ مرعشی، دانشگاه تهران و ملک موجود می باشد.(منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص596 و فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص550؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص166) 8- قصيده در لغت هندي یا  لغت يوسفي یا فرهنگ یوسفی یا قصیده در اسمای اجناس ادویه که به صورت فرهنگی است که واژه های پزشکی هندی را به فارسی به نظم گزارش کرده است و در سال 917 ق. سروده شده است. در پاره ای از مآخذ این اثر را دو اثر به نامهای لغات یوسفی و لغت یوسفی دانسته اند. این منظومه در قافيه «ر» است و بيشتر واژه‌هاي پزشكي هندی مستعمل در متون پزشکی فارسی و عربی را دارد.(منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص573؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص217) 9- منظومۀ فرهنگ يوسفي یا اسماء اجناس ادويه كه واژه‌هاي پزشكي است در قافيه «ن». 10- منظومۀ فوايد الاخیار یا  فوايد يوسفيه، که منظومه ای به فارسی است و در آن هر مسئلۀ پزشکی را در یک قطعه یا در دو یا سه بیت و گاه در شش بیت شرح داده است. این منظومه را در سال 913ق. سروده نام کتاب با حساب جمل (ابجد) همان تاریخ است و در واقع راهنمایی برای درمان و بهداشت است. چنین آغاز می شود: غرض از طب دو چیز آمده است                   بشنو از یوسفی به سمع رضا و چنین پایان می یابد: قوت از وی به قوی و ارواح                    ضعف دل هم شودش دفع و رسد و در انتهای نسخۀ دیگری از آن به روایت آقابزرگ چنین آمده است: تا که اخیار از آن شوند مفید                        نام این شد «فوائد الاخیار» از این اثر نسخه های خطی پراکنده ای در دانشگاه تهران، مجلس، آستانۀ قم، ملک، مدرسۀ سپهسالار، دهخدا و مرعشی و غیره موجود است.(مشار، مولفین کتب چاپی فارسی و عربی، ص904؛ منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص575؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص1088؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج5، ص68 و ج9، ص1321 و ج16، ص363؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص357) 11- رسالۀ منظوم مأكول و مشروب، منظومه ای است به فارسی در قالب مثنوی، در بحر متقارب، در خواص خوراكي‌ها و نوشيدني‌ها. تعداد ابیات این رساله در نسخۀ مجلس، 32 بیت است. سه بیت اول که نام رساله و شاعر هم در آن آمده است، بدین قرارند: زبان را چو در اول این کلام                  ز حمد و تحیت رساندی به کام بدان ای خردمند روشن ضمیر               که گوید چنین «یوسفی» حقیر که این نسخه بهر تو کردم رقم                ز تدبیر «مأکول و مشروب» هم اما ابیات این رساله بیشتر از آن تعداد است؛ چرا که در نسخه ای که در کتابخانۀ آستان قدس به شمارۀ 5/10311 نگهداری می شود که در چهار برگ سه ستونی نوشته شده است.(خزانه دارلو، منظومه های فارسی، ص630) همچنین نسخه هایی از این اثر در دانشگاه تهران، سپهسالار، ملک، مرعشی، مجلس، ملی، و غیره موجود است.(منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص592؛ ارجح و دیگران، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، ص253-254؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص357) 12- مناجات منظوم که مثنوي عرفاني دربارۀ عشق صوفيانه است. 13- نصيحت نامه که مثنوي اخلاقي در سرزنش بخل و بخيل در 31 بيت است. 14- بدايع الانشاء که در 940 ق براي پسرش رفيع‌الدين حسن نوشته و مجموعه‌اي از نامه‌ها و توقيعات و محاورات است (چاپ سنگی، دهلي، 1870 و 1871 م) 15- انوار حكمت یا  كلمات يوسفي یا  نصايح يوسفي که در سال 919ق. تألیف شده و در دستورهاي اخلاقي و سخنان پند آموز صوفيانه است و نسخه ای از آن در کتابخانۀ دانشگاه تهران موجود می باشد.(دانشنامه در ادب فارسی، ج3، ص 1128-1129؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ص1486) 16- بهداشت منظوم که برای ظهیرالدین بابر ساخته شده است.(آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج9، 1321) 17- فرهنگ عربی به فارسی. 18- بدایع الانشاء، که آن را در 940ق. برای پسرش رفیع الدین حسن نوشته است. نامه هایی به فارسی به عنوان سرمشق برای مردم از مرتبه ها و مقامهای گوناگون نوشته و مرتب کرده است.(گلچین معانی، کاروان هند، ج2، ص1559؛ الگود، تاریخ پزشکی ایران، ص425؛ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ص406) 19- کلیات یوسفی، که گویا مجموعه ای از آثار اوست و نسخه ای از آن در کتابخانۀ ملی تبریز موجود است که در سال 917ق. نوشته شده است.(منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، ص588) 20- رسالۀ کوتاهی به نظم در یازده بیت، به نام رسالۀ شناختن قاروره نیز از وی در دست هست که همراه قصیدۀ یوسفی در 942 ق. سروده که جز رسالۀ دلایل النبض اوست.(منزوی، فهرست مشترک، ج1، ص575) 21- همچنین منزوی در فهرست مشترک (ج7، ص679) مناجات منظومی به او نسبت می دهد که مثنوی عرفانی حاکی از عشق صوفیانه است و با این ابیات آغاز می شود: ای خدا تا به کی چو مرده دلان                   باشم از زمرۀ فسرده دلان جگرم از فسردگی خون است                حال زین قصه ام دگرگون است و در پایان گوید: یوسفی را به سان پیمانه                   راه ده ... درون خمخانه (نک: خزانه دارلو، منظومه های فارسی، ص631) چنان كه مي‌بينيم، يوسفي يك نويسنده پركار بود و بر خلاف پدر به تأليفات معدود قناعت نكرد. او صرفاً به فارسي شعر مي‌سرود و چنان كه ذكر شد، قديمي‌ترين كتابي كه از او به دست ما رسيده فوايدالاخيار نام دارد كه در سال 912 هجري قمري تصنيف يافته است و شامل 128 بيت شعر مربوط به  داروهاست. البته كتابهای غير پزشكي ديگري هم از وي باقي مانده كه از جملۀ آنها بدايع الانشاء نام دارد. بسياري از اشعار يوسفي به صورت قصيده هستند و در بين اين قصايد سلسله اشعاري وجود دارد كه با اين مطلع شروع مي‌شوند: نام هر چيزي به هندي بشنو از من اي پسر!         خاصه نام هر دوايي، نفع برداري مگر اين كتاب در واقع نوعي فرهنگ فارسي به هندي است. از او همچنين اشعاري دربارۀ اطعمه و اشربه و اسم داروهاي مختلف وجود دارد. چنان كه ذكر شد، يوسفي همچنين دو كتاب كوچك ديگر در زمان همايون شاه تصنيف كرد كه يكي دلايل البول و ديگري دلايل النبض نام دارد. اين دو كتاب در سال 941 هجري قمري نوشته شده‌اند و هر دو نيز به زبان اردو ترجمه شده‌اند. قسمت اعظم اشعار يوسفي به صورت دو بيتي است و مهم‌ترين مجموعه رباعيات او طبّ يوسفي نام دارد كه اگر آن را در جوار كتاب ديگر وي به نام جامع الفوايد قرار دهيم، يك مجموعه بهداشتي كامل و يك راهنماي خوب فيزيولوژي و درمان شناسي مي‌شود. «طب يوسفي» با اين اشعار شروع مي‌شود: بدان، چون كه گفتي سپاس و درود     كـه در علم طب است اين قطعه‌ها   فوايد شـدش نـام هـر حــرف از او       ز دريـاي حـكمـت دُري بـي‌بـهـا... يوسفي رسالۀ ديگري هم دارد به نام ماكول و مشروب كه با اين ابيات شروع مي‌شود: زبـان را چـو در اوّل اين كلام         ز حمد و تحيّت رساندي به كام بدان، اي خردمند روشن ضمير!     كـه گـويد چـنين يـوسـفي حقير... گفتیم که جامع‌الفوايد در سال 934 هجري در هرات نوشته شده است. اين كتاب براي كساني كه بخواهند مطالعات بيشتري در زمينه طبّ عمومي داشته باشند، به آساني قابل حصول است. يوسفي در دوران حكومت جانشين بابر يعني سلطان همايون (963- 937 هـ. ق) به سمت وزارت برگزيده شد و انشا و كتابت دربار نيز به دست وي انجام مي‌گرفت و علاوه بر آن پزشك دربار نيز بود و اين حاكي از اهميت و منزلت والاي اطبا در نزد سلاطين بوده، خاصه طبيبي چون يوسفي كه طبع شعر نيكويي داشت و مديحه نيز مي‌گفت. و گفتیم که در ميان آثار غير طبي يوسفي، از همه معروف‌تر بدايع الانشاء است كه براي فرزند خويش نوشته است. اين كتاب در سال 940 هجري در هند تأليف يافت. از اين مجموعه كه حاوي نمونه‌هاي نامه‌ها و توقيع‌ها و محاورات است، نسخه‌هايي در كتابخانه ديوان هند و كتابخانه موزۀ ملي پاكستان و جز آنها موجود است. يك نسخه از چاپ سنگي اين كتاب نيز در كتابخانه سنا به شماره (59 و 631 r) موجود است.   ج) کتابشناسی یوسفی کتابشناسی زندگی و آثار يوسفي: تاريخ نهضتهاي فكري ايرانيان (از مولوي تا جامي)، بخش دوم، ص 1027؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 121- 124 و 131- 133؛ تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، نفيسي، ص 282 و 398- 399 و 808؛ كشف‌الظنون، ستون 567؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، دانش‌پژوه، ص 744 و 754 و 793 و 796 و 797 و 804؛ تاريخ ادبيات در ايران، صفا، ج5، ص 356- 358 و 1486 و 1595؛ تحفه سامي، ص 290؛ الذريعه، ج 9، ص 1321، ج 16، ص 322 و 364؛ ريحانه الادب، ج 6، ص 403؛ صبح گلشن، ص 619؛ فرهنگ سخنوران، ص 1020؛ فهرست كتابهاي چاپي فارسي، ج 1، ص 373 و 999 و 1447 و 1448، ج 2، ص 2254، 2329 و 2476؛ كاروان هند، ج 2، ص 1558- 1560؛ لغتنامه دهخدا، ذيل «يوسفي»؛ مجالس النفائس، ص 156؛ معجم‌المؤلفين، ج 13، ص 334؛ منظومه‌هاي فارسي، ص 630- 631؛ مؤلفين كتب چاپي، ج 6، ص 903- 904؛ هديه‌العارفين، ج 2، ص 564؛ اثر آفرينان، ج 6، ص 168؛ فرهنگ اعلام تاريخ اسلام، ج 2، ص 2165؛ دانشنامه ادب فارسي، ج 3، ص 1128؛ احياءالداثر، ص 278؛ اكبرنامه، ج 1، ص 187 و 572؛ تاريخ ادبيات مسلمانان پاكستان و هند، ج 2، ص 714- 715؛ تاريخ پزشكي ايران، ص 425- 426؛ تاريخ شعر و سخنوران فارسي در لاهور، ص 178؛ فهرست مشترك نسخه‌هاي خطي فارسي پاكستان، ج 1، ص 536 و 545 و 572 و 575 و 588 و 596 و 650 و 661 و 663 و 691 و 712، ج 4، ص 2243 و 2416، ج 7، ص 677- 679؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي، منزوي، ص 513 و 523 و 536 و 545 و 550 و 575 و 592 و 2039 و 2086 و 2772 و 3032 و 3116 و 3140 و 3233؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه بريتانيايي، ج 2، ص 475؛ كتاب شناسي نسخ خطي پزشكي ايران، زير كتابهاي ياد شده؛ نامه مينوي، ص 123- 131؛ عبدالحي حبيبي، «حكيم يوسفي هروي»، مجله آريانا، سال هفتم، شماره 3، صص 1- 4 و... .   نشر آثار یوسفی: علاج الامراض یوسفی در سال 1285ق. به صورت چاپ سنگی در تهران منتشر شده است. جامع الفوائد یوسفی به صورت چاپ سنگی در تهران به سال 1285 ق.، 1294 ق.، و 1318ق. و در گانپور هند به سال 1322ق. منتشر شده است. قصيده در حفظ‌الصحه که به صورت چاپ سنگی در لاهور به سال 1924 ق. منتشر شده است. دلايل البول در كانپور به سال 1291 ق. و در لاهور به سال 1934 م. منتشر شده است. دلايل النبض به صورت چاپ سنگی در كانپور به سال 1291 ق. و در لاهور به سال 1924م. منتشر شده است. ستۀ ضروريه، در هند به همراه علاج الامراض (بی تا) و نیز در لاهور به سال 1924 م. به صورت سنگی به چاپ رسیده است. فوائد الاخیار در سال 1285 ق. به اهتمام عبدالمطلب کاشانی در تهران و بار دیگر در 1318ق. به کوشش محمد حسین بن محمد کاشانی به چاپ رسیده است. منظومۀ مأکول و مشروب به صورت چاپ سنگی در لاهور به سال 1924 م. منتشر شده است. بدایع الانشاء او در سال 1870م. به نام «بادی الانشاء» به جای بدایع الانشاء و بار دیگر به نام انشای یوسفی در دهلی چاپ شده است. ریاض الادویۀ یوسفی توسط نگارندۀ این سطور بر اساس نسخ موجود از آن تصحیح و در سال 1390 منتشر شده است. همچنین طب یوسفی، برای اولین بار در سال 1299ق. در لاهور و پس از در سال 1348ق. در همراه با رسالۀ عبدالعلیم خورجوی در لکنهو به چاپ رسید. ور د سال 1331ق. نیز برخی از اشعار آن به ضمیمۀ علاج الامراض حکیم محمدشریف چاپ شد.   منابع و مآخذ آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، 1403-1406ق. ارجح، اکرم، فریده هادیان، صدیقه سلطانی فر، زهرا چهرخند، کتابشناسی نسخ خطی پزشکی ایران، زیر نظر رضا خانی چزنی، تهران، 1371. اسفزاری، محمّد، روضات‌الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، به کوشش محمّدکاظم امام، تهران، اسلامیه، 1339. اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، امیرکبیر، چ2، 1350. الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر، چ2، 1371. ----------، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، دانشگاه تهران، 1357. پناهی سمنانی، شاه عباس کبیر: مرد هزار چهره، نشر کتاب نمونه، تهران، چ5، 1371. تهامی، غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج2، تهران، شرکت سهامی انتشار، چ1، 1385. حجتی، سیدمحمدباقر، «ریاض ادویه یوسفی هروی»، در : نامۀ مینوی، زیر نظر حبیب یغمایی و ایرج افشار، با همکاری محمد روشن، تهران، چ2، بی تا. خزانه دارلو، محمدعلی، منظومه های فارسی، تهران، روزنه، چ1، 1375.دانشنامه ادب فارسي، ج 3: ادب فارسی در افغانستان، به سرپرستی حسن انوشه، تهران، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، چ2، 1375. سام میرزا صفوی، تذکرۀ تحفۀ سامی، تصحیح رکن الدین همایون فرخ، تهران، علمی، بی تا. شبلی نعماني. شعرالعجم. ترجمه محمد فخر داعي گيلاني. تهران، دنياي كتاب، 1363. شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، (ج1)، تهران، قومس، چ1، 1373. شمیم، علی اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران، 1379. صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج5، تهران، فردوس، 1363. طباطبایی مجد، غلامرضا، مقدمه و تعلیقات اکبرنامه و تاریخ گورکانیان هند، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ2، 1372. عودی، ستار، سرگذشت شاه عباس دوم، تهران، اهل قلم، چ1، 1384. فاضل، احمد، شاه عباس دوم و زمان او، تهران، موسسۀ فرهنگی و هنری ضریح، تهران، چ1، 1376. فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، علمی، چ6، 1375. فیلسوف الدوله عبدالحسین زنوزی تبریزی، مطرح الانظار فی تراجم اطباء الاعصار و فلاسفه الامصار، چاپ سنگی، تبریز، بی نا، 1335ق. قدیانی، عباس، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران، تهران، فرهنگ مکتوب، بی تا. قزوینی، زکریا، آثارالبلاد و اخبار العباد، ترجمه فارسی از محمدمراد بن عبدالرحمان، تصحیح، دکتر سید محمد شاهمرادی، تهران، دانشگاه تهران، 1373. 2ج. گلچین معانی، احمد، کاروان هند، مشهد، 1369. (2ج) لاکهارت، لارنس، انقراض سلسلۀ صفویه، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنگاه ترجمه، 1344. لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، علمی و فرهنگی، چ2، 1364. لوفت، پاول، ایران در عهد شاه عباس دوم، ترجمۀ کیکاوس جهانداری، تهران، وزارت امور خارجه، چ1، 1380. مجابی، حسن، بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، کرمانشاه، دانشگاه رازی، چ1، 1385. محمود سيدفياض و عابدي، سيدوزيرالحسن، تاريخ ادبيات فارسي در شبه قارة هند، ترجمة مريم ناطق شريف، تهران، نشر رهنمون، 1380. مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1344. ----------، فهرست نسخه های خطی فارسی، ج1، تهران، موسسۀ فرهنگی منطقه ای، 1348. منزوی، علینقی، فرهنگنامۀ عربی به فارسی، تهران، 1337. میر، محمدتقی، پزشکان نامی فارس، شیراز، انتشارات دانشگاه پهلوی شیراز، بی تا. حکیم میسری، دانشنامه در علم پزشکی، به کوشش دکتر برات زنجانی، تهران، دانشگاه تهران، 1373. ناگوری، شیخ ابوالفضل مبارک، اکبرنامه و تاریخ گورکانیان هند، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ2، 1372. نژاد اکبری مهربان، مریم، شاه عباس کبیر، تهران، شرکت مطالعات و نشر کتاب پارسه، چ2، 1388. نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، کتابفروشی فروغی، 1344. نوایی، عبدالحسین، اثرآفرینان، ج6، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چ1، 1380. ------------، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، تهران، 1366. نوایی، علیشیر، مجالس النفایس، تصحیح علی اصغر حکمت، تهران، 1363. واسطی، نیر، تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان،اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران پاکستان، 1353.