نگاهی به:  شرح مثنوی

تالیف: محمّد نعیم

تصحیح و تحقیق: علی اوجبی

نشر: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

چاپ اوّل، 1387

650 ص.

                                                    

درآمد

اشعار مولانا ، چه در مثنوي و چه در غزليات شمس ، آكنده و آميخته با رموزات عرفاني و اسرار ملكوتي است و از همان آغاز تولد و سرايش افهام و اذهان بسياري از ياران و مريدان مولانا را به خود جلب كرد، و طبق آنچه از مكتوبات مولانا و فيه ما فيه او بر مي آيد ، و نيز آنچه افلاكي در مناقب العارفين بارها بدان اشاره كرده ، مولانا در زمان حيات پربركت خود ، آنچه اذهان و افهام كافة انام از اين رموزات دربهره اندوزي دچار مشكل مي شد ، با كلام جان بخش خويش كلام مثنوي را تفسير و تبيين مي نمود و ايشان بارها در فهم ابيات و معاني رمز آلود مثنوي به خود مولانا مراجعه و از او سؤال مي نمودند .1

به قول استاد فرزانه و دانشمند ، جناب آقاي دكتر شفيعي كدكني: « مثنوي معنوي جلال الدين مولوي، بزرگترين حماسة روحاني بشريّت است كه خداوند براي جاودانه كردن فرهنگ ايراني ، آن را به زبان پارسي هديه كرده است و هنوز بشريّت در نخستين پلّه هاي شناخت اين اثر ژرف و بي همتاست ». اگر در هر سالي شرحي جامع و كامل بر اين كتاب نوشته شود ، باز هم ميدان تحقيق ، همچنان باز است ، و تشنگان اين وادي ، جوياي گزارش هاي بيشتر و بيشترند .

آري ، تأليف صدها شرح و تلخيص و ترجمه به زبانهاي فارسي ، تركي، اردو و دهها زبان ديگر دنيا كه امروزه نسخ خطّي فراواني از آنها در كتابخانه هاي مختلف دنيا موجود است كه نمودار گوشه اي از عظمت اين كتاب عظيم و پر قدر است كه بحق ، لقب «قرآن فارسي» يافته است؛ و الحق که:

           گر شود بيشه قلم ، دريا مِديد                         مثنوي را نيست پاياني اميــد     (مثنوی 6/2247)

پس از مولانا و سلطان ولد كه در شرح مثنوي ، آثار و تقريراتي از خويش به يادگار نهاده اند ، قديمي ترين شرح درباره مثنوي ، شرح احمد رومي از مريدان سلطان ولد و فرزندش عارف چلبي است كه مرحوم فروزانفر از آن خبر داده و دو نسخه از آن را در دست داشته است .2  اين شرح كه به قول مرحوم زرين كوب شرح قابل ملاحظه اي نيست ،3  در سال 720 هـ . ق . تأليف شده است. بعد از اين شرح ، نشاني و اثري از شرح و تفسير در خور بر مثنوي تا حدود دو قرن به دست نيامده است .

پس از درگذشت مولانا ، توجّه به آثار او و كوشش در شناخت شخصيت معنوي و عرفاني او ، بخصوص در حوزة ياران مولانا در قونيه بيشتر شد؛ لذا نخستين كوشش ها نيز در همان قونيه صورت گرفت . فريدون سپهسالار (719- 629 ه. ق )كه به قول خود ، چهل سال به مولانا خدمت كرده بود ، در كتابي فارسي به ذكر مناقب و احوال مولانا پرداخت . افلاكي نيز حدود پنجاه سال بعد از مولانا (718 هـ . ق .) مناقب العارفين خود را در ذكر مناقب و احوال و كرامات مولانا از كودكي تا رحلت نگاشت . اين كتاب علي رغم حكايات مبالغه آميزي كه دارد ، در بين دوستداران مولانا محبوبيت و شهرت زيادي پيدا كرد . به طوري كه بارها از سوي پيروان مكتب مولانا تلخيص و ترجمه شده است . براي نمونه «صابوني » ، خلاصه اي از آن را به نام ثواقب المناقب به علاقه مندان عرضه كرده . محمود مثنوي خوان نيز ترجمه اي از آن به ثواقب صورت داده است كه به نام ثواقب محمود مثنوي خوان مشهور بوده است 4 .

قديمي ترين آثاري كه مي توان نامي از مولوي و يا اشعاري از او را در آنها يافت ، آثار مربوط به علاءالدولة سمناني (م.735 ه. ق .)و شيخ نصير الدّين چراغ دهلي (0م . 757 هـ. ق. ) و مير سيد علي همداني (م . 785 هـ.ق .) است . علاءالدولة سمناني در پاسخ شخصي كه از او پرسيده است : «مولاناي رومي چگونه كسي بوده ؟». گفته است : « من هرگز سخن او نشنودم كه وقت من خوش نشده است».5 دو بيت از مثنوي در ملفوظات شيخ نصير الدّين چراغ دهلي و چند بيت از غزل مولانا ، در ذخيره الملكوك مير سيد علي همداني نيز آمده است. 6 بيشترين علاقه را نسبت به مولانا و اشعار او در شعر و آثار بزرگان قرن نهم ، مانند قوام الدّين سنجابي (م . 820 هـ. ق .) ، شاه قاسم انوار ، خواجه ابوالوفا خوارزمي (م . 835 هــ .ق .) ، كمال الدّين (تاج الدّين ) حسين خوارزمي (م . 840 هـ. ق. )مي توان مشاهده كرد.1 

در حقيقت كوشش براي شرح مثنوي نيز از همين كمال الدين حسين خوارزمي شروع مي شود . دو شرح منظوم و منثور او بر مثنوي به نامهاي كنوز الحقائق و جواهر الاسرار و زواهرالانوار ، به اعتبار ي اوّلين شروح منظم و منسجم  بر مثنوي به حساب مي آيند . از كنوز الحقائق جز قسمتهايي بر جاي نمانده ، امّا جواهر الاسرار او منبع بسياري از شارحان و محقّقان مثنوي بوده است ، ولو آن كه شارح توانسته تنها سه دفتر را شرح كند .2 دربارة اين شروح به تفصيل سخن خواهد رفت .

به دنبال خوارزمي ، نظام الدّين محمود شيرازي ، معروف به شاه داعي ، شاعر و عارف بزرگ قرن نهم (810 870 ه. ق. ) حاشيه يا شرحي بر مثنوي نوشت كه علي رغم كاستي ها و نارسايي هايي كه در آن مشاهده مي شود ، قابل تحسين و در خور توجّه است . او نيز مانند خوارزمي پيرو مكتب محيي الدّين عربي است و از منظر آن عارف بزرگ به شرح پاره اي از مشكلات مثنوي پرداخته است 3 . شاه داعي نيز قبل از اين شرح ، هجده بيت از ابيات مثنوي را شرح ميكند و سپس آن را در ضمينة شرح خود مي آورد.

البته نمي توان از كوششهاي مولانا يعقوب چرخي (م.851 هـ. ق. )و مولانا عبدالّرحمن جامي (م .898 هـ. ق.) نيز در اين قرن چشم پوشي كرد. چرخي از مشايخ فرقة نقشبنديه است و مثنوي در ميان پيروان اين فرقه همواره به ديدة عظمت و احترام نگريسته مي شده است. او به خواهش بعضي از اصحاب خود ، به شرح ديباچة مثنوي و توضيح و تحليلي مختصر دربارة داستان پادشاه و كنيزك و شيخ دقوقي و قصة همشهري عارف خود ، شيخ محمد سررُزي مي پردازد. جامي كه خود از ارادتمندان مولاناست و دربارة ديدار او از قونيه و تربت مولانا نيز حكاياتي نقل شده است ،4 بر دو بيت آغازين مثنوي شرحي مبسوط به نظم و نثر مي نويسد كه بسياري از شارحان بعد از او ، بخصوص پيروان مكتب ابن عربي از اين شرح استفاده كرده اند.

اسيري لاهيجي و شيخ علاءالدين علي بن محمّد شاهرودي ، معروف به «مصنفك» از ديگر بزرگاني هستند كه نسبت به شرح بعضي از ابيات مثنوي و رفع دشواريهاي آن در قرن نهم كوشيده اند.5 ملاحسين كاشفي سبزواري (م . 910 هـ. ق.) واعظ مشهور و نويسندة پركار قرن نهم و دهم نيز تلاشهاي ارزنده اي دربارة مثنوي انجام داده است . او علاوه بر دو خلاصه از مثنوي به نام هاي لُبّ المعنوي و لُبّ لباب، ظاهراً شرح ديگري نيز بر مثنوي نوشته است كه بعضي از تذكره نويسان از آن خبر داده اند .

در شبه قارة هند نيز مثنوي محبوبيت فراواني پيدا كرده بود . به طوري كه از قرن دهم تا سيزدهم چند شرح بر مثنوي نوشته شد. در ميان سلسله هاي تصوّف در هند، طريقت چشتيه ، علاقه و توجه بيشتري نسبت به آثار مولانا از خود نشان داد و مثنوي يكي از اساسي ترين آثاري بوده كه در ميان پيروان اين فرقه خوانده مي شد. 1 مي گويند پيشواي اين طريقت ، نظام الدّين اولياء (م. 725 هـ. ق.) خود شرحي نيز بر مثنوي نوشته است كه قسمتي از آن در انجمن آسيايي بنگال نگه داري مي شود . اين شرح دومين شرح نوشته شده بر مثنوي ، بعد از شرح احمد رومي است .

به هر حال ، استقبال گرم حاكمان شبه قاره و مهاجرت شاعران و فعّاليت متصوّفان ايراني و غير ايراني، زمينة پيدايش دهها شرح ناقص و كامل بر مثنوي را در شبه قاره فراهم كرد كه از  مهمترين شروح بازمانده ، مي توان به موارد زير اشاره كرد:  لطائف المعنوي في حقائق المثنوي : عبداللطيف عباسي گجراتي (قرن يازدهم)؛  مكاشفات رضوي : مولوي محمدرضا ملتاني لاهوري (قرن يازدهم)؛ مخزن الاسرار : ولي محمد اكبر آبادي (قرن دوازدهم)؛  فتوحات معنوي : عبدالعلي محمد بن نظام الدين معروف به بحرالعلوم (قرن دوازدهم)؛  اسرار الغيوب : خواجه ايوب پارسا (قرن دوازدهم)؛ و از ميان اين پنج شرح ، شرح محمد اكبر آبادي كه كوشيده است مثنوي را بر اساس ديدگاههاي ابن عربي تفسير كند ، تأثير بيشتري بر شروح بعد از خود نهاده است.2

البته شروح و ترجمه هايي از مثنوي به زبانهاي ديگر صورت گرفته كه موفق تر از همه ، ترجمة مثنوي به زبان اردو، به نام پيراهن يوسفي كه مولانا محمد يوسف علي شاه چشتي نظامي در سال 1293  هـ. ق. از آن صورت داده و چندين بار به چاپ رسيده است . همچنين از شروح موفق ، شرح مفتاح العلوم از مولانا ميرزا محمد نذير عرشي نقشبندي (به اردو) و شرح پير امام شاه به زبان پنجابي و شرح عبدالجبار بنكش به زبان پشتو مي باشند.

در آسياي صغير نيز ، آثاري در اين زمينه به وجود آمد . گزيدة سيصد و شصت بيتي يوسف دده از مثنوي و شرح آن به قلم عبدالله بن محمد رئيس الكتاب العثماانيه و نوشتن شروح و تلخيصاتي ديگر بر اين منتخب ، او را در زمرة پژوهندگان و شارحان مثنوي نيز به شمار آورده است و مي توان گفت اقدام او در توجه شارحان ترك به شرح مثنوي در نيمة دوم قرن دهم و يازدهم مؤثّر بوده است، به طوري كه پس از او چندين شرح ناقص و كامل در قرن دهم بر مثنوي نوشته مي شود. ابراهيم بن صالح مغلوي ، معروف به شاهدي ، شرحي منظوم و خوب درباره مثنوي دارد . ظريفي حسن چلبي (942 هـ . ق. ) كاشف الأسرار و مطلع الانوار را در شرح بعضي از ابيات دفتر اول مثنوي مي نويسد . چند شرح ديگر و نه چندان مهم در همين قرن در آسياي صغير بر مثنوي نوشته مي شود . نخستين شرح منظّم و كامل را در تركيه مصلح الدين مصطفي بن شعبان معروف به «سروري» (م . 969 هـ .ق. ) بر مثنوي به فارسي مي نويسد و پس از آن «شمعي» در اواخر قرن دهم(995هـ .ق.) شرحي را بر مثنوي شروع مي كند و پس از گذشت چهارده سال موفق مي شود ، شش دفتر مثنوي را به تركي شرح كند . اين دو شرح ، قديمي ترين شروح كامل بر مثنوي در تركيه به حساب مي آيند . پس از آنها ، رسوخ الدين اسماعيل انقروي(1041 هـ . ق.) موفق  مي شود جامع ترين و ارزنده ترين شرح تركي را بر مثنوي بنويسد . بعد از انقروي شروح ديگري نيز بر مثنوي به وجود آمد كه مهم ترين آنها عبارتند از: جواهر بواهر: صاري عبدالله افندي (م . 1071 هـ.ق.). روح المثنوي: اسماعيل حقي (م . 1063هـ . ق. ). ترجمه و شرح مثنوي شريف : عابدين پاشا حكمران انقره(م.1259 هـ .ق.)1

در اين دوره در ايران نيز شروحي بر مثنوي به وجود آمدند؛ ملا محمّد صالح قزويني از علماي مشهور شيعي در عهد صفويه كه خود از شاگردان ميرداماد و هم عصران علامه مجلسي و شيخ حرّ عاملي بوده است ،‌شرحي بر ابيات دشوار مثنوي مي نويسد كه شرح دفتر چهارم آن به همراه دو صفحه از دفتر پنجم باقي مانده است .

شرح ناشناختة ديگر كه در كتابخانه آيت ا مرعشي نجفي نگهداري مي شود ، از قرن دهم هجري است كه تنها يك دفتر از آن باقي مانده و نام شارح نيز مشخص نيست . اما شارح مي نويسد كه حدود بيست سال از عمرش را صرف شرح مثنوي كرده است .2

قطب الدّين محمّد لاهيجي اشكوري (م . 1075 هـ . ق.) و علي فرزند شيخ فضل ا گيلاني فومني

 (م . 1018 هـ . ق.) و حاج ملا محمّد علي نوري (م. 1252 هـ. ق.) نيز ابياتي از مثنوي را شرح كرده اند. ميرزا حسن بن محمّد صادق خان كه خود از ملازمان شاه عبّاس اوّل بوده ، نيز شرحي بر مشكلات مثنوي نوشته است .

حكيم و عارف بزرگ قرن سيزدهم ، حاج ملا هادي سبزواري ، نيز با شرح ارزشمند خود بر مثنوي ، برگ زرّين ديگري به كارنامة درخشان خويش مي افزايد . او مي كوشد تا مثنوي را از ديدگاه حكمت و شريعت ، بخصوص آرا و عقايد صدرالدّين شيرازي شرح و تفسير كند . 1

در ميان غريبان نيز در قرون گذشته كوشش هايي در زمينة ترجمه و تفسير مثنوي شده است ، از جمله: ‌هامربورگشتال (م. 1856 م .) ديپلمات و خاورشناس اتريشي ، منتخبي از ابيات مثنوي را به زبان آلماني ترجمه كرد . سپس تورلوگ ، وزير پروتستان آلمان ، به تحقيق و معرفي مثنوي پرداخت . در انگليس نيز وين فيلد و ويلسون ترجمه هايي از مثنوي فراهم آوردند كه بعدها مورد پسند نيكلسون قرار گرفت. 2.

مرحوم گولپينارلي شروحي را كه خود ملاحظه نموده ، در كتاب مولويه بعد از مولانا معرفي مي كند. اين شروح كه اغلب به زبان تركي و برخي به فارسي است ، عبارتند است: شروح كمال الدين حسين بن حسن خوارزمي موسوم به كنوز الحقائق في رموز الدقائق ، و جواهر الاسرار و زواهر الانوار؛ شرح بحرالعلوم غبدالعلي محمّد لكهنوي؛ شرح سروري؛ شرح سودي ؛ شرح شمعي ؛ شرح انقروي؛ شرح عبدالمجيد سيواسي؛ شرح صارمي عبدالله موسوم به جواهر بواهر مثنوي ؛ شرح اسماعيل حقي بروسوي موسوم به روح المثنوي ؛ شرح شيخ مراد بخاري ؛ شرح عابدين پاشا ؛ شرح طاهر اولغون موسوم به درسهاي مثنوي ؛ شرح پيري پاشا؛ شرح هدايي عزيز محمود ؛ شرح حسن دده و 3 .

ترديد نيست كه در بين شارحان مثنوي ، كساني بودند كه به صرف داشتن علاقة جدي به مولانا و وابستگي به او به شرح مثنوي پرداخته اند. افرادي نبز به منظور داشتن اثر و شمرده شدن در عداد فضلا و كسب عنوان «شارح» و حتي به قصد خودنمايي و اظهار برتري ، كار شرح مثنوي را در پيش گرفته اند . در مشرق زمين ، شرح در اكثر موارد براي فهميدن ، توضيح و فهمانيدن مطلب نوشته نمي شد ، بلكه به آكندن اثر از اصطلاحات و تعقيد هر چه بيشتر متن منجر مي شد . شارح حتّي لزومي احساس نمي كرد كه دريابد غرض صاحب متن چيست ، هر چه خود دريافت يا به عبارت صحيح تر مذهب و مشرب و اعتقاد خود را اساس قرار مي داد و خواننده را شايد از مقصد صاحب متن به كلي دور مي كرد . هيچ شارحي آن گاه كه مثنوي را شرح مي كرده، ديگر آثار مولانا و آثار عمده و اصلي مربوط به حيات وي را مطالعه نمي كرده است . در حالي كه ديوان مولانا ، افكار مندرج در مثنوي و حتي محتواي حكايات آن را شرح مي دهد ؛ در فيه ما فيه وي فصلهايي هست كه به شرح ابيات مثنوي اختصاص دارد ؛ و مقالات شمس مهمترين مأخذ مثنوي است .

 

شرح مثنویِ محمّد نعیم:

اما یکی از شروح کاملی که بر ابیات مشکلۀ شش دفتر مثنوی ترتیب یافته، شرحی است از محمّد نعیم. همچنان که مصحّح محترم در مقدمۀ خود بر این کتاب اذعان داشته اند، مؤلّف این اثر در ترقیمۀ دستنویس شمارۀ 14239 کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، که به سال 1091 هجری قمری کتابت شده، خود را «محمد نعیم» معرفی نموده است. گویا اطلاعی از زندگی مؤلّف در دست نیست و آنچه از شخصی به نام محمد نعیم شاه جهان آبادی در تذکرۀ منتخب اللطایف، و نیز از محمد نعیم پنجابی در تذکرۀ مقالات الشعراء (میر علیشیر قانع تتوی) نام برده شده است، مقصود شارح مزبور نیست.

شرح محمد نعیم بر مثنوی صبغۀ عرفانی دارد، و او کوشیده است ابیاتی را که به نظرش دشوار بوده، در قالب تأویلات عرفانی و گاه با استناد به روایات و نیز اقوال مشایخ صوفیه و منابع عرفانی چون فتوحات ابن عربی تشریح کند و گاه تأویلات و تفسیرهایی خلاف تفسیرهای مشهور ارائه می کند.  

ویژگی دیگر این شرح آن است که ضبط ابیات مثنوی که شارح ارائه می کند، گاه بسیار متفاوت با ضبط مشهور است؛ و مهمترین ویژگی آن که شرحی است بر تمام ابیات مشکلۀ شش دفتر که به زبان فارسی است.

در تصحیح عالمانۀ این اثر ارزشمند از دو نسخۀ خطّی موجود استفاده شده است. نسخۀ اوّل در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی به شمارۀ 14239 موجود و مکتوب سال 1091 هجری است و نسخۀ دیگر مربوط به موزۀ بریتانیا به شمارۀ 370 مکتوب سال 1104 هجری می باشد. شیوۀ تصحیح التاطی است و افزوده های قیاسی مصحّح داخل [ ] مشخص شده است.

در پایان در کنار نمایه های فنّی، تعلیقاتی در توضیح نکات مبهم، مآخذ اقوال و منابع روایات افزوده شده است و جهت سهولت استفاده، واژه نامه ای نیز بر آن تنظیم شده است.

مقدمۀ مصحّح در نُه مبحث، بدین شرح است: دور نمایی از حیات مولانا، آثار مولانا، شکل گیری سرایش مثنوی و سبب تألیف آن، دورنمایه و ساختار مثنوی، منابع مثنوی، شروح مثنوی، دربارۀ شارح، ویژگی های این شرح، دستنوشتها و شیوۀ بازخوانی؛ که شصت صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است.

شیوۀ شارح چنین است که گاه بیت یا ابیاتی مرتبط به هم را می آورد، سپس به تأویل و تفسیر و شرح آن می پردازد. در گزینش ابیات مشکله، به ابیاتی پرداخته شده که قابل تأویل و تفسیر عرفانی است و به عبارتی صبغۀ عرفان در آن پررنگ تر است. هر جا که شارح مجال یافته، به طرح مباحث عرفانی از منظر عقاید ابن عربی پرداخته است؛ به گونه ای که این شیوه در جای جای کتاب کاملاً مشهود است و از یک شیوه پیروی می کند. شرح ابیات ،برخلاف اکثر شروح، طولانی و ملال آور نیست. هر جا که حق مطلب ادا شده، کلام به پایان رسیده و جانب ایجاز نگاه داشته شده است.

علاوه بر اهمیت خود شرح، بنا به ویژگی هایی که اجمالاً برشمردیم، تعلیقات بسیار سودمند و باارزشی است که مصحّح ارجمند بر آن افزوده اند. متن کتاب 376 صفحه می باشد. تعلیقات یکصد و چند صفحه ای آن زینت بخش این کتاب گشته و آن را برای هر مشتاق مثنوی دلنشین تر و سودمندتر کرده است. وی در تعلیقات به شرح برخی مبهمات متن، مراجع آیات و احادیث به تفصیل، مآخذ قصص و اقوال مشایخ و بزرگان، نکات و رویدادهای تاریخی، ذکر ابیات مشابه از مثنوی که بتواند به درک شرح بیت مزبور کمک کند، و ... پرداخته است.

استخراج نمایه در متون که اهمیت آن کمتر از تصحیح و تعلیق نیست، یکی دیگر از امتیازات این کتاب است. «آیات، احادیث و روایات و اقتباسات قرآنی، امثال و اقوال، اشعار فارسی و عربی، نامها، گروهها، جایها، کتابها، واژه نامه، اصطلاحنامه» نمایه های این کتاب را تشکیل می دهند و به سهولت استفاده از آن کمک می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

* * *

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ

1-  حسيني ، سيد احمد ، فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه آيت ا مرعشي نجفي ، ج 10 ، چاپ دوم ، قم، انتشارات ولايت ، بي تا.

2-   زرين كوب ، عبدالحسين ، سرّني ، چاپ چهارم ، تهران ، انتشارات علمي ، 1372.

3-  شجري ، رضا ، معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، چاپ اوّل تهران ، امير كبير ،1386 .

4-   شميل ، آن ماري ، شكوه شمس ، ترجمه حسن لاهوتي ،چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، 1367.

5-   صديق بهزادي ، ماندانا ، كتابنامة مولوي ، چاپ اوّل ، تهران ، مؤسسة تحقيقات و برنامه ريزي آموزشي ،1351.

6-    صديق بهزادي ، ماندانا ، كتابشناسي مولوي ، چاپ اوّل ، تهران ، مركزنشر دانشگاهي ، 1380 .

7-   صفا ، ذبيح الله ، تاريخ ادبيات در ايران ، ج 4 و5 ،چاپ چهارم ، تهران ، انتشارات فردوس ، 1366.

8-   فروزانفر ، بديع الزّمان ، شرح مثنوي  شريف ، سه جلد در يك مجلد ، چاپ چهارم ، تهران ، انتشارات زوّار ، 1367.

9-  گولپينارلي ، عبدالباقي ، نثروشرح مثنوي شريف ، ترجمة توفيق هـ . سبحاني ، چاپ اوّل تهران ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1371.

10- گولپينارلي ، عبدالباقي ، مولويه بعد از مولانا ، توفيق هـ . سبحاني ، چاپ اوّل ،تهران ، انتشارات كيهان ، 1366.

11- منزوي ، احمد ، فهرست مشترك نسخه هاي خطّي فارسي ، تهران ، مؤسسة فرهنگي منطقه اي ، بي تا.

12-      مولوي ، جلال الدّين محمد ، مثنوي معنوي ، تصحيح رينولد الن نيكلسون ، چاپ نهم تهران ، انتشارات اميركبير ،1366.

13-      مولوي، جلال الدّين محمد ، مقالات مولانا (فيه ما فيه ) ، ويرايش جعفر مدرس صادقي ، چاپ اوّل، تهران ، نشر مركز ، 1372.

14-           مولوي ، جلال الدّين محمد ، مجالس سبعه ، توفيق هـ . سبحاني ، چاپ اوّل ، تهران ، انتشارات كيهان ، 1365.

15-      نعیم، محمّد، شرح مثنوی، تصحیح و تحقیق علی اوجبی، چاپ اوّل، تهران، کتابخانه- موزه و مرکز سناد مجلس شورای اسلامی، 1387.



1 .رك : مكتوبات ، ص 7؛ فيه ما فيه ، ص 56 و 143 ؛ مجالس سبعه ، ص 77 و ؛ و نيز رك : معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، صص 26-29.

2 .رك : شرح مثنوي شريف ، مقدمه ، ص 10.

3 .رك : سّرني ، ص 770.

4 .رك : مولويه بعد از مولانا ، ص 24 ، تيز معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، ص29.

5  .سرّني ،ص 767.

6  .همان ، ص 767.

1 .همان ، ص 768.

2 .رك :معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ،صص30 و 120.

3 .رك: همان ، ص 82.

4 .رك :مولويه بعد از مولانا ،ص 272-273.

5 .رك :معرفي ونقد و تحليل شروح مثتوي ،ص 57.

1 .رك . شكوه شمس ، ص 523.

2 . معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، صص 33-34.    

1 .معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، صص36-37.

2 . رك : فهرست نسخه هاي خطي كتابخانة مرعشي ، ج3، ص 1028 .

1 .همان ، ص 38.

2. رك: معرفي و نقد و تحليل شروح مثنوي ، صص 40-42.

3 رك : مولويه بعد از مولانا ، صص 184-190.


/يوسف بيگ باباپور/