ریاض الادویۀ یوسفی هروی

یوسف بیگباباپور*

درآمد

از زمان فتح ايران توسط اعراب در قرن اوّل هجری به بعد ايرانيان در شاخه‌هايي از علوم كه براي مطالعۀ اعراب نامناسب تلقي مي‌شد، برتري يافته بودند: فلسفه، منطق، پزشكي، رياضيات، اخترشناسي، طالع بيني، موسيقي، مكانيك و شيمي.

در دورۀ صفويه چون ديگر دوران پزشكان منزلت والايي داشتند، در حالي كه هم يونانيان و هم رومي‌ها مقام اجتماعي بالايي براي اطباي خود قائل نمي‌شدند. ايرانيان از قديم‌الايّام پزشكان را محترم مي‌داشتند و پزشكان اغلب مشاوران شاه بودند و گاه به مقام بالاي وزارت مي‌رسيدند در زمان صفويه حكيم باشي (پزشك ارشد) مقام مهمي در دربار بود. اما وضع پزشكي در دورۀ صفويه چگونه بود؟ قانون ابن سينا هنوز يكي از دو كتاب درسي عمده‌اي بود كه دانشجويان پزشكي مطالعه مي‌كردند. از آنجا كه قانون به عربي نوشته شده بود و اغلب دانشجويان پزشكي دورۀ صفوي با اين زبان آشنايي نداشتند، شرح‌هاي زيادي بر قانون به زبان فارسي وجود داشت. فيزيولوژي هنوز بر پايۀ اخلاط چهارگانۀ (خون، بلغم، سودا، و صفرا) پزشكي قديم و قرون وسطي قرار داشت و تجويز فصد و مسهل هنوز اَشكال عمده درمان بودند.

جراحي‌هاي گوناگون بسياري انجام مي‌شد؛ امّا مراقبت‌هاي قبل از عمل ناشناخته بود. در واقع بر لزوم مراقبت جرّاح براي حفاظت خودش در برابر آلودگي‌هاي ناشي از زخم‌هاي عفوني تأكيد بيشتري مي‌شد تا سلامت بيمار. تهيّۀ دستكش جراحي ابتدايي‌اي كه از پوستۀ مخاطي بيضۀ گوسفند درست مي‌شد، در بازار امكان پذير بود. تك جراحي تقريباً ناشناخته بود و نود درصد اعمال جراحي در ارتباط با تصادفات و زخم‌هاي ناشي از جنگ بود. بيهوشي عبارت بود از هوشبري توسط مواد مخدر گوناگون.

از ميان همۀ شاخه‌هاي پزشكي در اسلام، داروسازي بيش از بقيه به حيات خود ادامه داد. ايرانيان هميشه در رشتۀ داروسازي پيشتاز بوده‌اند. كتاب قرابادین شاپور بن سهل در قرن سوم هجری و ترياق‌ها اثر ابن الترمذي در قرن ششم هجری اساس همۀ كتب ديگر داروسازي و فهرست‌هاي گياهان طبي را كه بعدها نوشته شد، تشكيل مي‌داد.

اگر قرار بود يك پزشك عهد صفوي جهان پزشكي امروز را ببيند كمترين تغيير را در بخشي مي‌ديد كه در ارتباط با بيمار و داروهاي اوست. بيمارستان‌ها داروخانه‌هاي مرتّبي داشتند و براي بيماران اطبايي كه در خارج از بيمارستان‌ها به طبابت اشتغال داشتند، درمانگاه‌هاي خصوصي وجود داشت.

آشكار است كه در ايران عهد صفوي باور و عمل به تعليمات پزشكي قرون وسطي در مقياسي وسيع ادامه داشت و اين امر حتی تا دورۀ قاجار و تا قرن سيزدهم هجری نيز همچنان دوام داشت. 

ظاهرا در داروسازي علمي كه ايرانيان همواره در آن برتري داشتند، پيشرفتي در این دوره حاصل شد. يك كتاب قرابادین به نام طبّ شفايي كه در  963 هجری تدوين شده است، اساس كتاب داروسازي ايران اثر پدر آنگلوس (آنجلو) را تشكيل داد كه در 1681م./ 1092 هجری در فرانسه به طبع رسيد. ليكن به رغم آنكه طي قرون شانزدهم و هفدهم میلادی همچنان راهنماهاي پزشكي بسيار خوبي نوشته مي‌شد، به طور كلّي مي‌توان گفت كه محتواي اين كتاب‌ها بيان مجدد يا تركيب دوباره معلومات از قبل موجود بود و هيچ مطلب جديد قابل ملاحظه‌اي در بر نداشت.1

دورۀ صفويه، عهد انحطاط دانشهاي عقلي در ايران و انتقال آنها به كشورهاي مجاور و دوران ترقي و توسعۀ نهايي دانشهاي مذهبي دوازده اماميان در قلمرو دولت صفوي است. هنگامي كه شاه اسمعيل اوّل در رسمي كردن عقيدۀ مذهبي خود كوشش مي‌كرد، جمعي از دانشمندان ايراني كه ميراث‌دار دانشهاي عقلي باز مانده از دوران تيموري و بايندري بودند و حاضر به ترك اعتقاد مذهبي خود نمي‌شدند، به قتل رسيدند و دستۀ كوچكي به دگرگونگي اعتقاد مذهبي تن درداده، در ايران باقي ماندند و گروه بزرگي از آنان از بيم جان از ايران گريختند؛ چنان كه دانشمندان خراسان به فرارود و به سرزمين هند پناه بردند و عالمان آذربايجان به خاك عثماني و بسي از دانايان فارس و كرمان و خوزستان به عربستان. به همين سبب است كه در سدۀ دهم هجري شاهد وجود بسياري از فرهيختگان ايراني در كشورهاي یاد شده كه همگي با زن و فرزند جلاي وطن كرده و در آن سرزمينها مانده‌اند و اين مسلماً يكي از بزرگترين اثرهاي نامطلوبي بود كه رفتار شاه اسمعيل و سرخ كلاهان در محيط علمي ايران بر جاي گذارد.

اگر عهد صفوي براي جبران چنين زيان بزرگي مساعد مي‌بود، مي‌توانست هم جاي دانشمنداني را كه ايران در آغاز سدۀ دهم از دست داده بود، پُر كند، و هم كاروان دانش را در فرصتي طولاني و مغتنم از مراحل تكامل بگذراند. امّا چنين نشد و پادشاهان صفوي در دوران ممتد قدرتشان سعي خود را منحصر به تشويق و تربيت عالمان دين كردند و محيطي در ايران به وجود آوردند كه توانست فقط آماده براي تكامل سريع دانشهاي مذهبي شيعه باشد.

   ويژگي چنين «علم» اتكای آن است بر گذشته و آنچه از «سَلَفِ صالح» باز مانده باشد. در اين گونه دانشها هر گونه استدلال و اثبات بر گرد محور نقل دور مي‌زند، نه استناد بر عقل و پيداست كه در چنين عوالمي از قاعده‌هاي مسلم دانشهاي تجربي و اثباتي كه بنياد همۀ پيشرفتهاي جهان نوين است، خبري نيست.

چند انديشه‌مند فاضل هم كه در اين دوره ظهور كردند و نامها و اثرهايشان را به جای مانده، همه با اين روش كار خود را آغاز نموده و سپس در دنبال انديشه‌هاي خود به فراخناي «عقل» و دانشهاي عقل وارد شدند. در حالي كه خُرده ريگ پيشين را با خود داشتند و از قبول تأثيرهاي آن دست برنداشتند و اگر روشنتر بگوييم متفكراني بودند در خدمت اعتقادات ديني خويش نه عالماني به معني جهاني خود.

پس دوره مورد مطالعه ما از حيث علوم به هيچ روي نمي‌توانست نظير دوراني باشد كه بزرگان علم را در ايران مانند محمد بن موسي خوازمي و رازي و ابوالوفاء بوزجاني و ابوريحان بيروني و همانندگان آنان پرورش داد. عهدي كه آن مردان بلند مرتبه را تربيت مي‌كرد، هنوز در دنبال نهضت علمي اواخر عصر ساساني و امتداد آن در اوايل عهد اسلامي ايران سير مي‌كرد؛ و دورۀ صفویه نهضت فكري اسلامي خاصي را كه از قرن پنجم و ششم هجري در ايران آغاز شده بود، ادامه مي‌داد و از اين روي عهد توقف در انديشه‌هاي پيشينيان و عدول نكردن از آن مقوله‌ها بود، و اگر بحثي درمي‌گرفت در نحوۀ تلقي آن مقولات بود، نه از باب شك و ترديد در آنها يا قبول و انكار آنها به صرافت طبع.

زبان اصلي اين عهد در دانشهاي شرعي عربي بود و فارسي. در اين مورد عنوان زبان درجۀ دوم داشت. تقريباً تمام كتابهاي اصلي كه در همه دانشهاي شرعي مگر تفسير قرآن نوشته شده و يا كتابهاي اساسي حكمت به تازي است و آنچه در اين رشته‌ها به زبان فارسي نوشته‌اند، اگرچه كم نيست، ليكن هميشه در شمار كتابها و رساله‌هاي درجۀ دوم و سوم است و يا ترجمه‌هايي است از كتابهاي اساسي شيعه براي آنكه عامۀ اهل ايران را به كار آيد و به ندرت كتابي مشهور مثل جامع عباسي به فارسي تدوين شده است.

در پاره‌اي از دانشها مانند رياضيات و هيئت و نجوم و پزشكي و داروشناسي غلبه با كتابهاي فارسي است؛ چنان كه مي‌توان در اين گونه علوم زبان فارسي را مقدّم بر زبان عربي دانست و البته اين نهضتي است كه از دوران پيش به عهد صفوي انتقال يافت؛ و اين نكته هم نبايد فراموش شود كه به اقتضاي عهد هيچ يك از اين دسته كتابها در مقام و مرتبۀ كتابهاي معتبر قديم كه به همين زبان نوشته شده باشد، مانند دانشنامه و ذخيره يا اثرهاي مشهور افضل‌الدين كاشاني و نظاير آنها نيست.2

 

روابط پزشکی ایران و شبه قارۀ هند در این دوره:

بعد از ظهور اسلام وسيلۀ مهم روابط پزشكي بين هند اسلامي و ايران سلاطين و امرايي بودند كه در دربارهايشان، بنا به گفته نظامي عروضي سمرقندي3، گذشته از دبيران و منجمان و شاعران وجود اطبا نيز لازم بود و اين پزشكان آوازۀ تشويق و ترغيب اين سلاطين را شنيده به دربار آنان مي‌رسيدند.

تاريخ گواه است كه سلاطين و امراي هر دو كشور ايران و هند اسلامي نسبت به پزشكان رعايت كمال احترام را مي‌كرده‌اند. صلات گران و نعمتهاي جزيل و اموال كثيري كه اين شاهان و امرا در راه تشويق پزشكان صرف مي‌كرده‌اند، به حدّي بود كه آنان را به ثروت و تنعّم مي‌رساند.

در ذكر احوال رشيدالدين فضل‌الله مي‌خوانيم كه وي بعلاوه پزشكان مصر و شام و چين، پزشكان هندي را هم در دربار خود گرد آورده بود و آنان را بر حسب مدارجشان مواجب و حقوق و نعمتهاي وافر مي‌بخشيد. از نامه‌هايي كه وي به طبيب خود محمود بن الياس نوشته، مستفاد مي‌شود كه مواجب ساليانۀ اين طبيب و پيشكش‌هاي خصوصي وي از محاصل دولت پرداخت مي‌شد و وي را بر مخارج بيمارستان و همۀ عايدات اوقاف تسلط كامل حاصل بود؛4 و از نامۀ ديگري آشكار مي‌شود كه باري چون وي دانشمندان و فضلاي خود را بخششها مي‌نمود، محمود بن الياس را نيز هزار دينار نقد و يك جبۀ سنجاب و اسي همراه زين عطا كرد.5

صفويان هم براي احترام و قدرداني از پزشكان شهره هستند؛ مخصوصاً شاه طهماسب اوّل و شاه اسمعيل ثاني و شاه عباس كبير. مي‌گويند كه  وقتي در سال 1000 هـ كوكبۀ شاه عباس مي‌گذشت. در راه حكيم شفایي از مقابل مي‌آمد. شاه عباس خواست كه براي احترام او از اسب پياده شود، اما شفایي وي را از اين امر باز داشت. باز هم امرا و اعيان حكومت كه هم ركاب او بودند، از اسبهايشان پياده شده، به ادب ايستادند. صاحب شمع انجمن و مولف سرو آزاد هر دو اين حكايت را به تفصيل آورده‌اند؛6 و باز به قول همينها شاه عباس اغلب به منزل حكيم ركناي‌ كاشي براي ملاقاتش مي‌رفته است.7

در شيراز كريم خان زند پزشكان خود را خيلي محترم و معزز مي‌داشت. چنان كه مي‌گويند كه چند نفر نماينده از هند به اشارۀ بعضي اطباي آن كشور به حضور كريم خان رسيده كه يك كرور روپيه پيشكش مي‌كنيم، اگر ميرزا نصير حكيم را اذن عودت به هند بفرمايند. كريم خان لحظه‌اي فكر كرده، پاسخ داد كه «يك كرور براي خودتان و حكيمك ما براي خودمان».8

در هند دورۀ اسلامي، بالاخص در دورۀ مغولان، رفتار سلاطين دهلي به پزشكان و خانواده‌هايشان اين قدر فياضانه بوده است كه مجلدات وقايع و سوانح مثل مآثرالكرام و مآثررحيمي و مآثرالامرا و توزك بابري و توزك جهانگيري و آئين اكبري و منتخب التواريخ و پادشاهنامه و سيرالمتاخرين و غيره از ذكر آن مشحون است. سلاطين هند اسلامي پزشكان را بر حسب مراتبشان مواجب هنگفت مي‌داده‌اند. مناصب پزشكان «ده هزاري» و «بيست هزاري» بوده است و در جشنهاي شاهانه هزاران هزار روپيه به عنوان انعام به آنان داده مي‌شده است. در اين باب نكتة قابل توجه اين است كه بسياري از پزشكان كه از ايران به هند اسلامي آمدند، همين جا متوطن گرديده و بعضي از ايشان كه به ميهن خود باز مي‌گرديده‌اند، مورد التفات قرار مي‌گرفته‌اند. يكي از آنان حكيم ركناي كاشي است كه وقت مراجعت خلعت و پنج هزار روپيه به عنوان انعام دريافت كرد، و بعد هم تا حيات داشته از فياضيهاي شاهانۀ شاهجهان تمتّع مي‌يافته است.

در اين باب اسم حكيم داود هم مخصوصاً قابل ذكر است كه بنابر قول صاحب مطرح الانظار9 از هندوستان چندين مال و مكنت حاصل كرد و در مراجعت به اصفهان مسجد جامعي بنام «مسجد حكيم» بنا كرد كه تا امروز از آثار عاليه به شمار مي‌رود.

سلاطين هند اسلامي كه نسبت به پزشكان اين قدر رعايت احترام را مي‌كردند، غالب آنان خود آشنایي با طب داشته بودند و حتي با پزشكان شخصي خود راجع به مسايل پزشكي مباحثه داشته، و گاهي نيز معالجه مي‌كرده‌اند و كتابهايي طبي مي‌نوشتند يا ديكته مي‌نمودند و به تأسيس بيمارستانها و مراكز ديگر پزشكي توجه كاملي مبذول مي‌داشتند.

نخستين پزشكي كه به كشور هند آمد، ابوريحان البيروني، پزشك شخصي محمود غزنوي و معاصر بوعلي سينا و مؤلف كتاب الصيدله بود. وي وقتي وارد هند گرديد كه به علت لشكركشيهاي پي هم سلطان محمود غزنوي، هندوان دربارة مسلمين احساس دشمني و نفرت مي‌كردند. ولي بيروني باز به سبب استعداهاي خداداد خود از قدرداني اعيان و رايان هند بهره‌مند شد و چندي در هند به سر برده، علوم پزشكي را به اهل هند تعليم نمود و هم از دانش و هنرهاي آنان بهره اندوز گرديد.

مبادلة علوم و دانش و هنرهاي اسلامي به خصوص علوم پزشكي بين شبه قارة هند و ايران از قرن چهارم هجري با سفر ابوريحان البيروني به هند آغاز شد، و اهميت زيادي دارد. پس از آن چون در غزنه سلطنت آل سبكتگين با جهانسوزي علاءالدين جهانسوز از هم گسيخت و آخرين تاجدار اين خانواده خسرو ملك پسر خسرو شاه در 1160 ميلادي لاهور را دارالسلطنة خود قرار داده، سرير آراي سلطنت شد، ضياءالدين عبدالرافع هروي طبيب شخصي او بود و به قول مؤلف مآثر لاهور، بعد از وي تا وقتي كه زمام سلطنت به دست معزالدين غوري معروف به شهاب الدين غوري بود، در اين جا در پزشكي مقام شامخي را داشت.10

 

پزشكان ايرانی در هند دورۀ اسلامي:

خانواده‌هاي پزشكاني كه از ايران به هند اسلامي وارد و طرح اقامت افكندند، در استحكام و گسترش روابط و مناسبات ايران و پاكستان و هند سهم بزرگي دارند. آنان يك سلسله تأليفات پزشكي را انجام دادند و به وسيلة درس و تدريس سبب انتشار و اشاعت علم پزشكي شده، اين فن را رواج دادند و به وسيلة معالجه و درمان خلق خدا را بهره‌مند مي‌ساختند.

داستانهاي پزشكان دانشمند و حاذقي كه از ايران وارد هند اسلامي گرديدند و به تشويق و پشتيباني سلاطين هند اسلامي خدمات بزرگ پزشكي انجام دادند، همه جا در تاريخ و تذكره‌ها به نظر مي‌رسد.

اين سلسلة ورود پزشكان از دورة غزنويان آغاز گرديد و در زمان علاءالدين خلجي، قول برني مؤلف تاريخ فيروز شاهي (ص352-366)، پزشكان متعددي از اصفهان و شيراز و سمرقند وارد دهلي گرديدند.

در قرنهاي دهم و يازدهم هجری كه آفتاب اقبال دولت صفوي بر نصف النهار بود، گيلان و تبريز و مشهد و اصفهان و شيراز و سمرقند و بخارا بزرگترين مراكز علم و دانش بودند و اساتيد بزرگ دانش و هنر آن نقاط ايران در مطبهاي خود داد حذاقت مي‌دادند و مسندهاي بزرگ و رفيع آراسته بودند، مثل حكيم عمادالدين محمود شيرازي و حكيم غياث‌الدين منصور شيرازي و حكيم فخرالدين معروف به ميرزا محمد جمال‌الدين محمود و حكيم ملاجان شيرازي كه به سبب كارهاي شايان خود شهرت بسيار داشتند.

مرحوم محمدتقی میر  مي‌نويسد كه عمادالدين محمود بن مسعود شيرازي از پزشكان حاذق و مؤلفين شهير قرن دهم هجري است.11 بنا به گفتة صاحب هفت اقليم حكيم مزبور در اقسام فضايل و كمالات بهره‌مند بود، به خصوص در طب، ثاني بطليموس و فيثاغورث يوناني است. شاه طهماسب وي را به مشهد احضار كرد. وي در رشتة پزشكي كتابهاي خوبي تأليف نمود، مثل رسالۀ افيونيه و كتاب التشريح و مفرّح ياقوتي و رساله در بيان جدوار و رساله در دفع آتشك و غيره.

دربارهاي سلاطين و اعيان دهلي از ارباب دانش و هنر روشن بود. درست مثل اين كه دربار بغداد در دورة خلفاي بني عباس مركز فضل و كمال گشته بود؛ و اين ارباب دانش بيشتر از مراكز دانش ايران به اين جا آمده بودند، مانند ملا ميرزاجان شيرازي و كمال‌الدين حسين شيرازي و مير قابل تبريزي و حكيم فتح الله شيرازي شاگرد مير غياث‌الدين شيرازي و حكیم صدرا آقازادة علامة زمان فخرالدين معروف به ميرزا محمد. آنان مجالس دانش و حكمت را زينتي بخشيدند و سپس اين سلسله به ويژه از دورة ظهيرالدين بابر تا اواخر ادامه داشت.

وقتي كه بابر در 932 هـجری بر هند تسلط كافي يافت، در حضورش به علاوه عمادالدين دولت و مشيران سلطنت و غيره گروهي از پزشكان هم بودند، مانند مير نظام‌الدين علي خليفه و حكيم ابوالبقا و يوسف بن محمد بن يوسف الهروي معروف به مولانا يوسفي كه شهرت دانش پروري بابر را شنيده، از خراسان و هرات و نقاط ديگر ايران به اينجا رسيدند.

حكيم ابوالبقا در زمان هايون هم پزشك معتمد عليه بزرگ بود. وي همراه بابر از خراسان به آگره آمد و همان جا متوطن گرديد. همين طور خواجه خاوند محمود از سمرقند به هند اسلامي وارد شد. يوسف بن محمد بن يوسف الهروي معروف به يوسفي پزشك نامي و مؤلف بلند پاية كتب پزشكي بود. در دورة بابريان وي اوّل كسي بود كه وسيلة گسترش روابط و دوستي از راه پزشكي بين اهل فارس و هند اسلامي گرديد. يوسفي در هند در خدمت بابر و همايون بوده است.

قبل از آن تا اواخر دورة مغولان پزشكان متعددي از كشور ايران (هرات و گيلان و شيراز و اصفهان و تبريز) به هند اسلامي آمد و شد داشته و به واسطة پزشكي وسيلة تحكيم و استواري روابط هر دو كشور گرديدند. در عهد مغولان هند اوّل كسي كه سلسلة تصنيف و تأليف را آغاز كرد يوسفي بود. وي تأليفات مفيد و پر ارزشي نمود. بنا به گفتة دکتر الگود، اوّلين تأليف تحقيقي وي جامع الفوايد است كه در هرات به منصة شهود آمد. سپس كتاب ديگري به نام فوايد الاخيار و بعد از آن رسالة منظومي دربارة حفظ الصحه و كتابي در علم بلاغت و انشاء به نام بدايع الانشاء و كتاب رياض الادويه و طب يوسفي و غيره را تأليف نموده دارد. چنان که پس از این هم بدان خواهیم پرداخت، يوسفي رياض الادويه را به نام همايون معنون نموده است.

در شبه قاره، معروفترين كتب يوسفي رباعيات يوسفي است كه به شرح حكيم محمد عبدالعليم و دپتي (Deputy) نصرالله خورجوي در ماه مارس 1913 ميلادي در چاپخانة نولكشور لكهنو چاپ گرديد. بدايع الانشاء را يوسفي براي پسر خود رفيع‌الدين حسن نوشته.

پدرش محمد بن يوسف الهروي كه پزشك و دانشمندی از هرات بود، كتابي در علم لغت موسوم به بحرالجواهر به امر امير بيگ وزير نوشت. اين كتاب در پاكستان و هند خيلي معروف و در 1872 ميلادي در چاپخانة علوي لكهنو چاپ گرديده است.

عهد جلال‌الدين محمد اكبر از جهت قيوميت و سرپرستي پزشكان شهرت بسيار دارد، چه دانش پروري و قدرداني وي دربارة پزشكان و دانشمندان زياد بود و داستانهاي بخشش و سخاوت وي اينان را از ايران و توران در دهلي گرد مي‌آورده. ابوالفضل در آیين اكبري (ج1، ص234) بيست و نه پزشك مسلمان و هندوي دربار اكبر را نامبرده كه از خزانة شاهي حقوق مي‌گرفتند. مثل حكيم مصري و حكيم الملك و ملا مير طبيب هروي و حكيم علي گيلاني و حكيم ابوالفتح گيلاني و حكيم زنبيل بيگ و حكيم و حسن گيلاني و حكيم ارسطو و حكيم فتح الله و حكيم مسيح الملك و حكيم جلال‌الدين مظفر و حكيم لطف الله و حكيم سيف الملك لنگ و حكيم همام و حكيم عين‌الملك و حكيم شفایي و حكيم نعمت الله و حكيم دوایي و حكيم طالب علي و حكيم عبدالرحيم و حكيم روح الله و حكيم فخرالدين و حكيم اسحق و حكيم شيخ حسن پاني پتي و حكيم مينا و مهاديو و بهيم ناته و نارائن و شيوجي.

بيشتر اين پزشكان بزرگ از ايران به هند اسلامي آمده و سكني گزيده بودند. پزشكاني كه در عهد جهانگير وارد هند گرديده، سكونت اختيار كردند از اين قرارند:

حكيم ركناي كاشي و حكيم صدرا ملقب به مسيح الزمان و ابوالقاسم گيلاني ملقب به حكيم الملك و حكيم موسوي شيرازي و حكيم روح الله كابلي و مقيم بيد گجراتي و حكيم تقي گجراتي.

در دورة شاه جهان حكيم محمد شيخ شيرازي برادر حكيم فتح الله شيرازي و حكيم داود تقربخان قرب سلطاني داشتند. در اين ضمن اسم مسيح الزمان مير محمد هاشم گيلاني به ويژه قابل ذكر است. وي عهده‌دار نظارت بيمارستان احمدآباد بوده و اخلاف و احفادش تا امروز در جيپور (بهارت) زندگي مي‌كنند.

در زمان اورنگزيب عالمگير، حكيم محمد امين شيرازي و حكيم محمد صالح شيرازي و حكيم مير مهدي اردستاني و حكيم مقيم برادر شمساي كاشي از پزشكان برجستة اين دوره بودند.

در دورة صفويان ايران مركز بزرگ اهل فضل و كمال و دانش بود. به خصوص گيلان و شيراز بزرگترين مراكز علوم معقول و منقول به ويژه علوم پزشكي ايران، و همپايۀ بغداد و دمشق بوده. در اين دوره در هند اسلامي دولت، مغولان هند محكم و استوار بود. بعضي از پزشكان و خانواده‌هاي پزشكي از ايران به اين كشور مسافرت و مهاجرت نموده سكني گزيدند.12

پزشكي و داروشناسي و دانشهاي طبيعي ديگر در اين عهد، در آغاز هنوز بازمانده‌يي از جريانهاي عهد تيموري و حوزه‌هاي تربيتي دانشمندان آن روزگار د ايران ديده مي‌شود، و آن به تدريج از ميان مي‌رود و به انحطاط مي‌گرايد. اين خاصيت عمومي عهدي است كه دربارة آن مطالعه مي‌كنيم. همة دانشها در از هنوز بازمانده‌يي از توش و توان خود داشتند و سپس اندك اندك از نيروي آنها كاسته شد، خاصّه كه ر گير و دار نشر تشيّع بعضي از پزشكان حاذق كه شيعي نبوده و يا به پذيرفتن اين مذهب تن ر نمي‌دادند به قلمرو دولت عثماني و يا به سرزمين هند و يا به فرارود نزد ازبكان و اميران سني مذهب آن ديار رفتند چون حكيم عين الملك دوايي شيرازي كه از جانب مادر نوادة علامه جلال دواني بود. وي در لاهور زيست و در پايان سدة دهم هجري در ديار هند بدرود زندگاني گفت. گروهي نيز كه در ايران سامان اقامت نمي‌ديده و عرصة رفاه را بر خود تنگ مي‌بافته‌‌اند همچون حكيم ابوالفتح گيلاني و برادرانش نورالدين محمد و حكيم همام عزم ديار هند مي‌كردند و همان جا مي‌ماندند. اين هر سه معاصر جلال‌الدين اكبر بوده‌اند و از ميان آنان حكيم ابوالفتح نفوذ بسيار داشته و در حمايت و تربيت شاعران و عالماني ايراني كه به هند مي‌رفتند مي‌كوشيده است.

 

يوسفي هروی، پزشك يا شاعر؟

از آنجا كه بيشتر پزشكان نامدار دوره‌هاي متاخر بالاخص دوره صفويه افراد فوق‌العاده تحصيل كرده‌اي بودند، جاي تعجب نيست وقتي مي‌بينيم كه اغلب ايشان شاعر نيز بوده‌اند. در دورۀ صفويه تحصيل علم طب جزء لايتجزّي آموزش افراد تحصيل كرده بود؛ به عبارت ديگر تحصيل هيچ كس بدون آگاهي به علم پزشكي كامل به حساب نمي‌آمد.

يكي از پزشكان معروفي كه از پايان عهد تيموري باقي مانده و در آغاز اين عهد (صفويه) چند اثر فارسي در طب از خود به جا نهاده يوسف بن محمد بن يوسف طبيب هروي مشهور به «يوسفي» است. وي اصلاً از اهل خواف بود و قسمت عمده‌اي از دوران حياتش را در هرات گذراند و در اواخر زندگاني خود ظاهراً از بيم سرخ كلاهان به هند رفت و در دربار ظهيرالدين بابر (بابور) (937- 912 هـ. ق) و همايون (963- 937 هـ. ق) به سر مي‌برد و به نام آن دو چند كتاب تأليف كرده و در همان ديار بود كه به سال 950 هجري درگذشت. اهميت وي به ويژه در آن است كه براي آسان كردن دانش پزشكي چند منظومه در اين فن سروده است. وي علاوه بر اشعار طبي در مضامين ديگری نيز شعر مي‌گفت و «يوسفي» تخلص مي‌كرد.

اگرچه يوسفي در زماني بود كه سلسلۀ صفويه مي‌رفت تا قدرتي به دست بياورد، امّا در تمام دوران حكمراني صفويه از آن چنان شهرتي برخوردار بود كه به حق بايد او را بزرگترين نويسنده مطالب پزشكي دورۀ مزبور محسوب داشت.13

يوسفي در فرارود دانش آموخت و در هرات زيست و در سال 918 هـ. ق در همان شهر كتابي در پزشكي به نام جامع‌الفوائد يا طب يوسفي تاليف كرد.

پدرش محمد پسر يوسف طبيب هروي، از مشاهير پزشكان قرن نهم هجري است. او در هرات مي‌زيسته و در پايان زندگي همراه ظهيرالدين بابر به هندوستان رفته و رسالۀ غرايب و عجايب هندوستان را در آنجا تأليف كرده است. وي آثار خود را فقط به نثر مي‌نوشت. رساله‌اي دربارۀ امور پزشكي تأليف و آن را به نام ظهيرالدين محمد ارمك، كه از وزاي دربار هرات بود، تقديم كرد. اما معروفيت او بيشتر به خاطر تاليف دو كتاب لغت است كه يكي جواهراللغات و ديگري بحرالجواهر است. تا سال‌هاي متمادي چنين تصور مي‌شد كه اين دو كتاب يكي هستند و فقط اسمشان با هم فرق دارد. بحرالجواهر، فرهنگ واژه‌هاي پزشكي و زندگي نامۀ برخي پزشكان و فرزانگان است. اين كتاب كه به نام جلال‌الدين ملك دينار شده است. در سال 1246 هجري در كلكته و در سال 1288 هجري در تهران و در سال 1330 هجري در دهلي چاپ سنگي شده است و چندان قطور نيست و با وجود اين برخي از لغات آن داراي توضيح مختصر طبي مي‌باشد. در اين كتاب به پزشك شاعر ديگري به نام اسماعيل هروي كه مي‌گويد از اطباي تراز اوّل است و ديوان‌هاي متعدد شعر دارد، نيز اشاره شده است و ما فقط به همين دليل با نام او آشنايي پيدا كرده‌ايم؛ چه هيچ كتاب يا نوشته‌اي از او در دست نيست. بحرالجواهر قسمتي به عربي و قسمتي به فارسي است.

يوسفي همراه با پدرش به هند رفت و چنان كه ذكر شد در شمار پزشكان و دبيران دربار بابر (932- 937 هـ. ق) و سپس پسرش همايون گوركاني (937- 963 هـ. ق) درآمد و چندين اثر به نام آن دو تاليف كرد. اهميت او به ويژه در آن است كه براي آسان كردن دانش پزشكي چند منظومه در اين فن سرود.

 

آثار یوسفی:

از آثارش مي‌توان چنين ياد كرد:

1- علاج‌الامراض كه منظومه‌اي شامل 289 رباعي در نشانه‌هاي بيماري و درمان آنها است و در 914 ق سروده شده است (چاپ سنگی، تهران، 1285 ق)

2- جامع الفوايد/ طب يوسفي در شرح علاج‌الامراض كه در 918 ق نوشته شده است (چاپ سنگی، تهران، 1285 ق؛ و هند 1294 ق)

3- قصيده در حفظ‌الصحه كه در 937 ق به نام بابر سروده شده و چند قصيده در بهداشت، نوشيدني‌ها، جنبش و آرامش، خواب و بيداري، فصل‌ها و آب و هوا، استفراغ و جز آن است (چاپ سنگی، لاهور، 1924 ق)

4- دلايل البول دربارۀ شناخت بيماري‌ها با نگاه کردن به پيشاب در هفت نوع: يعني لون بول، قوام بول، صفا و كدورت بول، رايحۀ بول، زبد (كف) در بول، رسوب آن، مقدار بول، اين اثر در 942 هجری نوشته شده است (چاپ سنگی، كانپور، 1291 ق؛ لاهور، 1924 م)

5- دلايل النبض در شناخت بيماري‌ها به دلالت نبض كه در 942 ق تاليف شده است (چاپ سنگی، كانپور، 1291 ق؛ لاهور، 1924 م)

6- رياض‌الادويه در بيان مراتب كيفيات ادويه در يك مقدمه و دو باب (الف- ادويۀ مفرده به ترتيب حروف تهجي، ب- ادويۀ مركبه به ترتيب حروف تهجي) و خاتمه‌اي در «امتحان جودت و ردائت ترياق و جز آن. اين كتاب در 946 ق، به نام همايون نوشته شده در هند به چاپ رسيده است. البته در صفحات آتی در باب این کتاب به تفصیل سخن خواهیم گفت.

7- ستۀ ضروريه، مجموعه‌اي از دستورهاي كوتاه پزشكي است دربارۀ شش چيز ضروري حفظ تندرستي (هوا، خوردني و نوشيدني، حركت  و سكون بدني، حركت و سكون نفساني/ آرامش خاطر، خواب و بيداري، استفراغ). اين كتاب در 944 ق تاليف شده است (چاپ سنگی، لاهور، 1924 م).

8- قصيده در لغت هندي/ لغت يوسفي (سروده 917 ق) در قافيه «ر» كه فرهنگ هندي به فارسي است و بيشتر واژه‌هاي پزشكي دارد.

9- منظومۀ فرهنگ يوسفي/ اسماء اجناس ادويه كه واژه‌هاي پزشكي است در قافيه «ن».

10- منظومۀ فوايد اخیار / فوايد يوسفيه (سروده 913 ق) كه در آن هر مسئله پزشكي را در يك قطعه، يا در دو يا سه، و گاهي در شش بيت گزارش كرده است (چاپ سنگی، تهران، 1285 ق)

11- رسالۀ منظوم مأكول و مشروب در خواص خوراكي‌ها و نوشيدني‌ها (چاپ سنگی، لاهور، 1924 م)

12- مناجات منظوم كه مثنوي عرفاني دربارۀ عشق صوفيانه است.

13- نصيحت نامه كه مثنوي اخلاقي در سرزنش بخل و بخيل در 31 بيت است.

14- بدايع الانشاء كه  در 940 ق براي پسرش رفيع‌الدين حسن نوشته و مجموعه‌اي از نامه‌ها و توقيعات و محاورات است (چاپ سنگی، دهلي، 1870 و 1871 م)

15- انوار حكمت كلمات يوسفي/ نصايح يوسفي (919 ق) در دستورهاي اخلاقي و سخنان پند آموز صوفيانه.14

چنان كه مي‌بينيم يوسفي يك نويسنده پركار بود و بر خلاف پدر به تأليفات معدود قناعت نكرد. او صرفاً به فارسي شعر مي‌سرود و چنان كه ذكر شد، قديمي‌ترين كتابي كه از او به دست ما رسيده فوايدالاخيار نام دارد كه در سال 912 هجري قمري تصنيف يافته است و شامل 128 بيت شعر مربوط به  داروهاست. البته كتابهای غير پزشكي ديگري هم از وي باقي مانده كه از جملۀ آنها بدايع الانشاء نام دارد.

بسياري از اشعار يوسفي به صورت قصيده هستند و در بين اين قصايد سلسله اشعاري وجود دارد كه با اين مطلع شروع مي‌شوند:

نام هر چيزي به هندي بشنو از من اي پسر!         خاصه نام هر دوايي، نفع برداري مگر

اين كتاب در واقع نوعي فرهنگ فارسي به هندي است. از او همچنين اشعاري دربارۀ اطعمه و اشربه و اسم داروهاي مختلف وجود دارد.

چنان كه ذكر شد، يوسفي همچنين دو كتاب كوچك ديگر در زمان همايون شاه تصنيف كرد كه يكي دلايل البول و ديگري دلايل النبض نام دارد. اين دو كتاب در سال 941 هجري قمري نوشته شده‌اند و هر دو نيز به زبان اردو ترجمه شده‌اند.

قسمت اعظم اشعار يوسفي به صورت دو بيتي است و مهم‌ترين مجموعه رباعيات او طبّ يوسفي نام دارد كه اگر آن را در جوار كتاب ديگر وي به نام جامع الفوايد قرار دهيم، يك مجموعه بهداشتي كامل و يك راهنماي خوب فيزيولوژي و درمان شناسي مي‌شود.

«طب يوسفي» با اين اشعار شروع مي‌شود:

بدان، چون كه گفتي سپاس و درود     كـه در علم طب است اين قطعه‌ها

  فوايد شـدش نـام هـر حــرف از او       ز دريـاي حـكمـت دُري بـي‌بـهـا...

يوسفي رسالۀ ديگري هم دارد به نام ماكول و مشروب كه با اين ابيات شروع مي‌شود:

زبـان را چـو در اوّل اين كلام         ز حمد و تحيّت رساندي به كام

بدان، اي خردمند روشن ضمير!     كـه گـويد چـنين يـوسـفي حقير...

گفتیم که جامع‌الفوايد در سال 934 هجري در هرات نوشته شده است. اين كتاب براي كساني كه بخواهند مطالعات بيشتري در زمينه طبّ عمومي داشته باشند، به آساني قابل حصول است.

يوسفي در دوران حكومت جانشين بابر يعني سلطان همايون (963- 937 هـ. ق) به سمت وزارت برگزيده شد و انشا و كتابت دربار نيز به دست وي انجام مي‌گرفت و علاوه بر آن پزشك دربار نيز بود و اين حاكي از اهميت و منزلت والاي اطبا در نزد سلاطين بوده، خاصه طبيبي چون يوسفي كه طبع شعر نيكويي داشت و مديحه نيز مي‌گفت.

و گفتیم که در ميان آثار غير طبي يوسفي، از همه معروف‌تر بدايع الانشاء است كه براي فرزند خويش نوشته است. اين كتاب در سال 940 هجري در هند تأليف يافت. از اين مجموعه كه حاوي نمونه‌هاي نامه‌ها و توقيع‌ها و محاورات است، نسخه‌هايي در كتابخانه ديوان هند و كتابخانه موزۀ ملي پاكستان و جز آنها موجود است. يك نسخه از چاپ سنگي اين كتاب نيز در كتابخانه سنا به شماره (59 و 631 r) موجود است.

وفات يوسفي را برخي 950 هـ. ق ياد كرده‌اند و صاحب هديه‌العارفين (ج2، ص 564) مرگ وي را به سال 966 هـ. ق ذكر كرده كه به احتمال زياد نادرست است.15

رياض‌الأدويه:

کتابی که هم اکنون در بارۀ آن سخن خواهیم گفت، یکی از آثار مهم و ارزندۀ طبّی دورۀ صفویه است که در شبه قاره به زبان فارسی نوشته شده و علی رغم آثار طبی دیگر یوسفی، که به شعر یا تلفیقی از شعر و نثر است، صرفاً به نثر می‌باشد. برای پرداختن به جنبه‌های مختلف این کتاب، آن را در ذیل چند عنوان اجمالاً بررسی خواهیم کرد:

 

الف) ابواب و محتواي كتاب:

رياض‌الادويه در يك مقدّمه و دو باب و خاتمه‌اي ترتیب یافته است: مقدمه در بیان تحمید و تقدیم کتاب به همایون شاه و منظومه ای در مدح وی و مباحث کلی در خواص و امزجه و نظایر آن است. باب اوّل در ادويۀ مفرده به ترتيب حروف تهجي؛ و باب دوم در ادويۀ مركّبه به ترتيب حروف تهجي؛ و خاتمۀ مختصری در «امتحان جودت و ردائت ترياق و جز آن». سال تألیف این کتاب سنۀ 946 هجری قمری است.

البته در ترتیب اسامی داروها در هر بخش صرفاً به حرف اوّل آن توجه شده و همچون فرهنگهای واژگانی به ترتیب حروف دوم و سوم و غیرۀ کلمات توجه نشده است.

این گونه کتابها، در اصطلاح علم طبّ، قرابادین یا قراباذین نامیده می‌شود و جمع آن قراباذینات است. برخی این واژه را یونانی دانسته‌اند و معنای آن را «نسخه» و «صورت» یا «سیاهه» دانسته‌اند که طی آن یک طبیب برای بیمار دارو تجویز می‌کند. کتابهای بسیار زیادی با عناوین مستقیم و غیرمستقیم و یا ساختاری به شکل قرابادین نوشته شده و موجود است. 

ب) اهميّت آن:

یکی از امتیازات مهم این کتاب، پیش از هر چیز، ضبط واژگان غیرفارسی (متداول عامّه) اسامی داروهاست که از بسیاری جهات مهم و قابل توجه است. اغلب واژگان معادل داروهای ذکر شده در این کتاب، به ترتیب بسامدی: هندی، شیرازی، عربی، ترکی، یونانی و گاه به ندرت سریانی و عبری و نبطی است. او با صرافت تمام، گاه معادل‌های گوناگون یک واژه را یاد می‌کند و گاه دیده می‌شود که برای یک واژه دو و گاه سه معادل هندی می‌آورد. این امر به خاطر اقامت یوسفی در هند و آشنایی او با زبان هندی بسیار مهم است. گاه واژگان هندیی را ضبط می کند که در منابع دیگر دیده نمی‌شود.

نامهای مترادف مواد دارویی نه تنها اهمیت علمیِ محض، بلکه اهمیت زیاد عملی نیز دارند؛ زیرا در نوشته‌های پزشکی و دیگر علوم در این دوره، نام داروها به دیگر زبان‌ها آن‌چنان فراوان بود که اهمیت واقعی آنها بر پزشک و داروشناس آشکار نبود. این مسئله باز هم پیچیده‌تر می‌شد هنگامی که یک دارو در جاهای گوناگون به نام‌های گوناگون ضبط می‌شد و برعکس، یک نام را یه چیزهای گوناگون داده بودند که اغلب به سوء تفاهم‌های جدی می‌انجامید.

بدین ترتیب، می‌توان گفت که یکی از مسایل اساسی که یوسفی در تدوین و تالیف ریاض‌الادویه در نظر داشته، آشکار ساختن و روشن کردن نام‌های مترادف مواد دارویی موجود بود، وانگهی به نامهای محلی نیز توجه فراوانی نموده است.

او همگی خواص مزاجی داروها به دقّت تمام ذکر شده و مضرّات، مُصلحات و بدلیّات هر یک با دقّت تمام، به ترتیب آورده شده است.

یوسفی در بسیاری از عنوان‌ها و  مدخل‌های مفرده از گیاهان یا ادویه‌ای سخن می‌گوید که در سرزمین‌های گوناگون وجود دارند و اغلب آنها را یا در کتب پیشینیان دیده، یا خود، البته به ندرت، مشاهده کرده است. این خود حاکی از آن است که  از سال‌های جوانی در هرات، علاقة او به داروهای گیاهی شکل گرفته و علاوه بر آثار طب منظومش که بیشتر جنبة آموزشی برای نوآموزان داشته، در زمان پختگی حیات علمی‌اش اثری به نثر خلق کرده که یکی از مهمترین آثار پزشکی دورة صفویه محسوب می‌شود.

 

ج) منابع يوسفي در تأليف رياض‌الادويه:

یوسفی در ضمن این کتاب به برخی اطبّا و کتابهای طبّی اشاره کرده و از آنها نقل قول نموده است. او از کتابهایی چون المنهاج ابن جزله، قانون ابن سینا نقل قول کرده است. درست است که از منابعی نیز که مورد استفادۀ وی بوده، یاد نکرده، امّا کاملاً تأثیر این آثار بر این کتاب مشهود است. یکی از این آثار اختیارات بدیعی حاجی زین العطار است که تمام اصطلاحات پزشکی شیرازی از آن نقل قول شده است. البته از آثار مشابهی چون قرابادین شاپور بن سهل و مفردات ادویه‌ای که در ذخیرۀ خوارزمشاهی جرجانی و صیدنة ابوریحان و کتب نظیر آن آمده، غافل نبوده و تقریباً اکثر منابع مهم ادویۀ مفرده و مرکّبه را دیده است.



1 . برای اطلاع بیشتر، نک: ایران عصر صفوی، راجر سیوری، صص 218-224.

2 . نک: تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ج1/5، صص 229-238.

3 . نک: چهار مقاله، ص18.

4 . نک: طبّ العرب، ص140.

5 . همان، ص137.

6 . نک: شمع انجمن، ص226؛ سرو آزاد، ص47.

7 . نک: شعرالعجم، ج3، ص4.

8 . پزشکان نامی فارس، ص 195.

9 . مطرح الانظار، ج1، ص363.

10 . نقل از: تاریخ روابط پزشکی ایران و پاکستان، حکیم نیّر واسطی، صص 9-12.

11 . پزشکان نامی فارس، ص 127 – 134.

12 . نک: تاریخ پزشکی ایران و پاکستان، صص 31-37.

13 . تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ج 1/5، ص 356-357.

14 . دانشنامه در ادب فارسی، ج3، ص 1128-1129.

15 . درباره يوسفي و آثارش بنگريد به: تاريخ نهضتهاي فكري ايرانيان (از مولوي تا جامي)، بخش دوم، ص 1027؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي در كتابخانه ملي پاريس، بلوشه، ج 2، ص 121- 124 و 131- 133؛ تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، نفيسي، ص 282 و 398- 399 و 808؛ كشف‌الظنون، ستون 567؛ فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، دانش‌پژوه، ص 744 و 754 و 793 و 796 و 797 و 804؛ تاريخ ادبيات در ايران، صفا، ج5، ص 356- 358 و 1486 و 1595؛ تحفه سامي، ص 290؛ الذريعه، ج 9، ص 1321، ج 16، ص 322 و 364؛ ريحانه الادب، ج 6، ص 403؛ صبح گلشن، ص 619؛ فرهنگ سخنوران، ص 1020؛ فهرست كتابهاي چاپي فارسي، ج 1، ص 373 و 999 و 1447 و 1448، ج 2، ص 2254، 2329 و 2476؛ كاروان هند، ج 2، ص 1558- 1560؛ لغتنامه دهخدا، ذيل «يوسفي»؛ مجالس النفائس، ص 156؛ معجم‌المؤلفين، ج 13، ص 334؛ منظومه‌هاي فارسي، ص 630- 631؛ مؤلفين كتب چاپي، ج 6، ص 903- 904؛ هديه‌العارفين، ج 2، ص 564؛ اثر آفرينان، ج 6، ص 168؛ فرهنگ اعلام تاريخ اسلام، ج 2، ص 2165؛ دانشنامه ادب فارسي، ج 3، ص 1128؛ احياءالداثر، ص 278؛ اكبرنامه، ج 1، ص 187 و 572؛ تاريخ ادبيات مسلمانان پاكستان و هند، ج 2، ص 714- 715؛ تاريخ پزشكي ايران، ص 425- 426؛ تاريخ شعر و سخنوران فارسي در لاهور، ص 178؛ فهرست مشترك نسخه‌هاي خطي فارسي پاكستان، ج 1، ص 536 و 545 و 572 و 575 و 588 و 596 و 650 و 661 و 663 و 691 و 712، ج 4، ص 2243 و 2416، ج 7، ص 677- 679؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي، منزوي، ص 513 و 523 و 536 و 545 و 550 و 575 و 592 و 2039 و 2086 و 2772 و 3032 و 3116 و 3140 و 3233؛ فهرست نسخه‌هاي خطي فارسي موزه بريتانيايي، ج 2، ص 475؛ كتاب شناسي نسخ خطي پزشكي ايران، زير كتابهاي ياد شده؛ نامه مينوي، ص 123- 131؛ عبدالحي حبيبي، «حكيم يوسفي هروي»، مجله آريانا، سال هفتم، شماره 3، صص 1- 4.