نگاهي به اصطلاحات علوم و فنون در شعر رودکی

مقّدمه :          نظامی عروضی سمرقندی گوید : « اما شاعر باید که ... در انواع علوم متنوّع باشد و در اطراف رسوم مستطرف ؛ زیرا چنان که شعر در هر علمی بکار همی شود ، هر علمی در شعر بکار همی شود ». ( چهار مقاله ، ص 47 ).         آری شعر و علم از دیرباز چنان به هم آمیخته است که در هر یک تاثیر و تاثّری عمیق می بینیم که هیچ گاه از هم تفکیک نمی پذیرد . چه بسا آثاری که با محتوای علوم متداول زمان های ماضی داریم که به نظم پارسی است ؛ از دانشنامۀ حکیم میسری (ق. 4) در طب گرفته تا مخزن الحکمت اسماعیل کوفی ( ق.  7 ) در کیمیا به نظم ، و نیز از فرسنامه های منظوم گرفته تا کتب فلسفی منظوم و غیره ، که همه حاکی از نیاز علوم به زبان شعر و نظم است ؛ و از طرفی در دواوین بسیاری از شعرای متقدّم، چون رودکی و سنایی و نظامی و خاقانی و دیگران اصطلاحات علوم و فنون مختلف را می بینیم که چه بسا به استواری و زیبایی شعر ایشان افزوده است .        ما در این مقاله با نگاهی مجمل به شعر شاعر بزرگ و پدر شعر پارسی ، رودکی سمرقندی ، به بررسی برخی اصطلاحات علوم و فنون رایج زمان در شعرش خواهیم پرداخت و ذیل سه عنوان علوم : پزشکی ، نجوم  و موسیقی ، با ذکر چند نمونه برای هر یک ، به بررسی آن می پردازیم  .    مجملی دربارۀ رودکی و شعر او :      در اواسط ‌قرن ‌سوم ‌هجری (۲۶۰ ق.)، در قريۀ «بُنَج»‌ از قرای‌ رودك، در دو فرسنگی‌ سمرقند، در خانوادۀ‌ محمّد، كودكی ‌زاده‌ شد‌ كه ‌بعدها‌ به ‌تعبيرِ‌ استاد‌ فروزانفر، پدر‌شعر‌فارسی‌‌‌ لقب گـرفت . وی ابوعبدالله (ابوالحسن)‌ جعفر‌ بن ‌محمّد‌ بن‌ حكيم ‌بن‌ عبدالرّحمـان ‌بن ‌آدم ‌رودكی ‌سمرقندی ‌ بود . عوفـی‌ در لباب‌الألباب ‌آورده: « چنان‌ ذكي‌ و تيزفهم ‌بود كه ‌در‌ هشت‌ سالگي، قرآن‌، تمامت‌ حفظ‌ كرد ‌و قرائت ‌بياموخت‌ و شعر گفتن‌ گرفت ‌و معا‌ني ‌دقيق ‌مي‌گفت؛ چنان که‌ خلق‌ بر وی ‌اقبال ‌نمودند ‌و رغبتِ‌ او زيادت ‌شد ‌و او را‌ آفريدگار ‌تعالی، آوازی ‌خوش‌ و صوتي‌ دلكش‌ داده ‌بود، ‌و به سببِ‌ آواز، در مطربی ‌افتاده ‌بود ‌و از «ابوالعبك ‌بختيار» ‌كه در آن ‌صنعت، صاحب ‌اختيار ‌بود، بربت‌ بياموخت ‌و در آن ‌ماهر شد ‌و آوازۀ ‌او ‌به ‌اطـراف ‌و اكنافِ‌ عالم‌ برسيـد ‌و اميـر‌ نصر‌ بن‌ احمـد ‌سامانی كه ‌اميـرِ خراسان ‌بود، او را ‌به ‌قربتِ ‌حضرتِ‌ خود، مخصوص‌ گردانيد ‌و كارش‌ بالا ‌گرفت ».       روشِ‌ خواندنِ‌ قرآن‌ باعث‌ شد ‌كه ‌بيشتر ‌به ‌طرف ‌موسيقی ‌گرايش‌ پيدا ‌كند. صدای ‌خوبی ‌داشت. با ‌دو نفر از اهلِ‌ هنر ‌زمانِ ‌خود ‌آشنا ‌بود‌ كه ‌يكی «طاهر خسروانی» ‌نام ‌داشت، كه‌ هم ‌خواننده ‌بود ‌و هم ‌شاعر. ديگری ‌«ابوالعبك‌ بختيار» نام ‌داشت ‌كه ‌بربت‌ به ‌خوبی ‌می‌نواخت. رودکی‌ پيش‌ بختيار به ‌آموختن‌ بربت ‌پرداخت ‌و سپس‌ ‌نواختنِ‌ چنگ ‌را ‌آموخت ‌و در اين ‌ساز ‌مهارتِ‌ كامل ‌پيدا ‌كرد. (موسیقی در ادبیات ، ص 337 ) .       دربارۀ کور بودن یا کور شدن رودکی سخن بسیار گفته اند . مرحوم دکتر صفا نوشته اند : « در اثر ‌دقيقی‌ و شاهنامه‌، اشاره ‌شده ‌است‌ كه ‌او ‌در سن‌ بلوغ چشمـانش‌ را ‌از دست‌ داده ‌است. استاد ‌نفيسی‌ نيز ‌چنين ‌می پندارد. وی ‌در ‌مقاله ای‌، به‌ ويژه ‌با استناد به ‌كشفِ‌ باستان‌شناسان ‌از مقبرۀ ‌رودكی، بر كوری مادرزادِ‌ او تأكيد‌ ورزيده است . از ‌نظریۀ كوری مادرزادِ شاعر، بديع‌الزّمان ‌فروزانفر‌ در مقالۀ ‌خود ‌به ‌نام‌ شعر و شاعری‌ رودكی پشتيبانی ‌می‌كند...».(تاریخ ادبیات در ایران ، ج 1 ، ص 371 ).      عوفی‌ در لبابُ‌الألباب ‌ آورده‌: «مولد ‌او رودك‌ِ سمرقند‌ بود‌ و از ‌مادر نابينا ‌آمده...». نيز ابوحيّان توحيدی ‌ـ ‌دانشمند ‌نامي‌ ايران ‌كه ‌تا سال ۴۰۰ ‌هجری ‌می‌زيسته ‌ـ ‌در كتاب الهوامل‌والشوامل مي‌نويسد كه: رودكي ‌اَكْمَه، يعني ‌كورِ مادر‌زاد بود. ابومنصور دقيقي‌ كه‌ميان‌سال‌هـای 367 ‌تا 370  هجری ‌كشته ‌شده، درتأسف ‌بر مرگ ‌شهيد ‌بلخي ‌و رودكی ‌می‌سرايد: استاد ِشهيد ‌زنده ‌بايستی                 و آن ‌شاعرِ تيره‌چشمِ ‌روشن‌بين نيز ‌حكيم ‌ناصرِخسرو ‌سروده: اشعارِ پند ‌و زهد ‌بسی ‌گفته‌است               اين ‌تيره ‌چشم ْ‌شاعر ِروشن‌بين فردوسي‌هم‌درچگونگيِ‌به‌نظم‌درآوردن كِليله‌ودمنه ‌، درشاهنامه‌سروده: گزارنده‌ای ‌پيش‌ بنشاندند                 همه ‌نامه ‌بر رودكی ‌خواندند به‌عقيــدَۀ‌پژوهنـدگانِ‌سخن‌سنـج،تشبيـهاتِ‌باقـي‌مانـده‌‌ازرودكي،چندان‌نيست‌كـه‌بـرای ‌گوينـده‌‌ای ‌تـوانا‌ ماننـداستاد‌سمـرقند ‌كه ‌ديدۀ‌نهانش ‌فـروغمند ‌است،صـورت‌ناپذير‌باشد‌وازسـوي ‌ديگر‌شاعر‌درسرايشِ‌سخن، ناگزير‌به ‌شيوۀ‌معهـود‌مي‌گرايد‌وبراي‌افزايشِ‌تأثير‌كلام، هرجا‌اقتضا‌كند،مي‌گويد:خودم‌ديدم‌ وشنيدم؛اما‌محمـود‌بـن‌عمـر‌نجـاتي‌درقرن‌هشتـم،دربساتيـن‌الفضلاء‌ به‌كـور‌شدنِ‌وي‌درپايان‌ِ‌عمر‌اشاره ‌‌‌دارد. مهدی ‌ستايشگر‌-‌ پژوهشگر‌وموسيقي‌دانِ‌معاصر- ‌در نام‌نامۀ‌موسيقي ايران زميـن ‌آورده:«مسألۀ‌مـورد‌بحث‌درحياتِ‌رودكـي،همانا‌نـابيناييِ‌اوست‌كه‌دراواخـرِ‌عمرش اتفاق‌افتاد.نظريات‌ بسياري‌دراين‌مقـوله‌ابراز‌شده‌وبا‌تـوجه‌به‌وصف‌هايي‌كه‌رودكـي‌نموده(كه مـوجب‌شگفتيِ‌هـرچشم‌دارِ‌بينايي‌است)‌واكتشافاتِ‌مقبره‌واستخوان‌هاي‌اودرروسيه،نظربه‌كـور‌كرده‌شدن‌او،و

نه‌كـوري‌مـادرزادِ‌اوداده‌اند.وصف‌هاي‌اوازبخـارا‌با‌آن‌همه‌دقت‌وظـرافت،ازدلايل‌بينايي‌اودرابعادي‌اززمانِ‌حياتِ ‌اوست.البته‌همان‌گونه‌كه‌قبل‌ازرودكي، هنـرمندان‌نابينا،باشعـرومـوسيقي‌شان‌مـوجب‌شگفتي‌شدند ، (قـديمي‌تـرين‌شاعـرِ‌نابينـا‌ي‌عالَم،هـومـر،گويندۀ: ايلياد‌واُديسه،خود ‌راوي‌اشعاري‌به‌لحن‌وآهنگ‌بـود‌ولي‌درمحضرِ‌مردمان‌ودرشهرهامـي‌گرديـد‌وچنگ ‌مي‌نـواخت‌واِرتـزاق‌مي‌نمـود)بعـد‌ازاوهـم‌هنرمنـداني‌ازيـن‌دست‌بـوده‌اند،(مرحوم‌ نورعلي‌خان‌برومند‌ازآن‌جمله‌بود.) (به‌نقل‌از:مقالۀ‌دكترپاريزي، يغما،26/ص614- ‌615).        درتاريـخ‌ادبيات‌ايران‌آمده‌‌:«رودكي،نخستيـن‌شاعر‌دوره‌ي‌رنسانسِ‌ايران‌بود.اونخستين بار‌اعلام‌داشت ‌كه ‌در  ‌جهان‌نه‌تنها‌خـدا،شـاه‌وقهـرمان‌وجـود ‌دارند،بلكـه‌آدم‌هاي‌معمولي‌نيز‌در‌روي‌زمين‌مي‌زيند...».      رودكـي‌تداوم‌شعرِ‌خنيايي‌درايـران‌‌است.شعـري‌كه‌تنهـا‌به‌همـراهِ‌آهنگ‌ولحن‌قابلِ‌ارايه‌بوده ‌وسينه‌به‌سينه ‌منتقل ‌و تفهيم‌مي‌شده ‌و‌آن گاه‌ شعر‌پارسي ‌توسطِ ‌وي‌ كمال ‌يافته‌است. دكتر‌شفيعي‌كـدكني‌مي‌نويسد‌‌:«‌خانم‌پـروفسور‌ماري‌بـويس،در‌مطالعۀ دقيقي‌كه‌بر‌استمرارِ‌شعرِ‌خنيـاييِ ‌ايرانـي‌كرده‌است،‌مي‌گويد:شعر‌ايـران‌تا‌سقـوطِ ‌ساسانيان،شفـاهي بوده‌است؛ وهم‌اومعتقد‌است‌كه‌شعرِ‌خنياييِ‌ايـران‌پس‌ازشكستِ‌ايرانيان،كاملاً‌ازميـان‌نرفته ورودكي،درحقيقت،ادامۀ‌آن‌است».(موسیقی شعر ، ص 482 )       آثار شش‌گانۀ ‌پدرشعرفارسی          مهم‌ترين‌اثر‌رودكي‌كه‌امروز‌جزابياتي ‌پـراكنده‌ازآن‌درفرهنگ‌ها‌ ضبط ‌نيست،«كِليلَه‌ودِمنَۀ منظوم»است‌كه‌مثنـوي‌ودربحـرِ‌رملِ‌مسدس‌سـروده‌شـده‌است.وی ‌علاوه‌بـراين‌منظومه،                       مثنوی ‌های ‌ديگری ‌نيز‌دارد.«سِندباد‌نامۀ» ‌رودكی ‌هم‌ازآثارِپرارزش‌زمان‌به‌شمار‌می ‌رفت. اين‌اثر،داستانی ‌بوده ‌دربارۀ ‌شاهـزاده‌وهفت‌وزير،كه‌اصل‌آن‌ازمنابعِ‌هندی ‌گرفته‌شده‌بود.اما ازاين‌اثـرنيـز‌تنـها‌چنـد‌شعـر‌برجـای ‌مانـده‌است.ازديگـرآثـارِ وی ، نـام«عـرائـس‌النـفـائـس» (عـروس‌هـای ‌كميـاب) ‌بـه‌يـادمانــده‌است.نيــزرودكـی ‌واژه‌نامـه‌ ای ‌با ‌نـامِ‌‌«تـاج‌المصـادر»‌ (مصـدرهای ‌قـرآن)‌ نـوشته‌بـوده‌كه‌اصـل‌آن‌ازميـان‌رفتـه‌است،امـا‌« اسـدی ‌تـوسی »- ‌شـاعر‌ و فرهنگ‌نويسِ‌نامدار‌ -  ‌‌بخشی ‌از آن ‌را در‌«لغت‌نامۀ» ‌‌خود نقل ‌كرده‌است.       رودكـی ‌اشعار‌ديگـری ‌ازقبيل:قصيده،غزل،رباعی ‌درمدح،غِنا،هجو، وعظ ،هزْل،رثا و...دارد‌كه‌از همۀ ‌آن‌هاجـز‌اندكي‌دردست‌نيست،با‌آنكه‌اشعارش‌را ‌بيش‌ازيكصد‌هزاربيت ‌روايت‌كرده‌اندو گاهي‌راهِ‌اغراق‌پيموده‌وآن‌را‌تايك‌ميليون‌بيت‌رسانده‌اند.      «سمعـانـی» در«الأنساب»،وفـات‌رودكـی ‌را به ‌سـال 329هـ.ق.(940‌ـ‌941م.) درزادگـاهش‌ يعنی: قريۀ ‌«بُنج»درنهايتِ‌تنگدستی ‌می ‌داند ، كه‌همان‌جا نيز‌به‌خاك ‌سپرده ‌شده است .      ذیلا به بررسی اجمالی برخی اصطلاحات علوم و فنون رایج در عصر رودکی در شعر وی       می پردازیم: الف - برخی اصطلاحات پزشكی : قارورۀ بيمار و پزشك : بر روی پزشك زن ، مينديش                 چون بود درست بيسيارت     ( دیوان ، ص70 )      كه « بيسيار » ، پيشاب و قاروره است كه در ظرفي به همين نام  قاروره : ( urinal  ) كه به شكل مثانه  بود ، مي كردند و جهت رؤيت طبيب به وي عرضه مي نمودند و طبيب با ديدن كيفيت آن به احوال بيمار پي می برد . بوی سمن و بهبودی :    يك چند روزگار جهان دردمند بود        به شد كه يافت بوي سمن را ، دوا طبيب   (ديوان ، ص 13)                     از خواص ياسمن ، آنچه در كتب طبي آمده ، يكی شادی آوری و بازكنندگي گرفتگی مجراهای بدن است . بوييدن آن جهت تقويت مغز و درمان درد سر سرد و زداييدن بادهای دماغ مفيد است و براي سرد مزاجان و پيران ، سود دارد. ( رك : مخزن الادويه ، ص 937) گواتر گردن : آن خجش زگردنش درآويخته گويي     خيكي است پر از باده ، درو ريخته از بار    ( ديوان ، ص 27)     خجش ، ظاهراً گواتر ( goitre ) ، آماس و گرهي بزرگ در گردن و گلوي انسان كه درد ندارد و بريدنش خطرناك است. در اين بيت شكل ظاهري و تورم گواتر به مشك باده تشبيه شده است. سوس و درمان زنان :        سوس پرورده به مي بگداخته             نيك درماني زنان را ساخته      ( ديوان ، ص 94 )       سوس ( شيرين بيان ) ، پزاننده خلطهای غليظ مركب ، و مسكن تشنگي و ادرار آور و حيض آور و مسهل رطوبتهاست . مقوی اعصاب و تحليل برنده بادهاست. ( تحفه حكيم مؤمن ، ص 158 ) ؛ پرورده آن به شراب ، جهت بيماری های زنان مفيد است. نشتر و حجامت :        گفت : فردا نشتر آرم پيش تو           خود بياهنجم ستيم از ريش تو     ( ديوان ، ص 93 )     ستيم ، خون چركين است كه در اثر فصد كردن و رگ زدن با نشتر از بدن خارج مي كنند تا زخمي كه در آن عضو افتاده با حجامت عضو ، بهبودي يابد. پيسی و ناسور :      پيسي و ناسور كون و گربه پاي          خايه غر داري تو ، چون اشتر دراي     (ديوان ، ص 97 )       پيسي ، بيماريي كه بر اثر آن لكه هاي سپيد در بدن پديد آيد و آن را خلنگ و ابلق و خالدار كند و بدان برص و بهق و وضح نيز گويند. ( لغت نامه دهخدا ، ذيل : پيسي )       و ناسور ، زخمي است كه در نواحي مختلف خارجي بدن از قبيل مقعد و غيره ظاهر گردد كه به اصطلاح  « Fistula  » گويند. و به صاد ( ناصور ) نيز آمده است . ( اغراض الطبّيه ، ج 2 ، ص 354 ) صبر و بيد :       تا صبر را نباشد شيرينی شكر          تا بيد را نباشد چون داربوی ، بوی       ( ديوان ، ص 44 ) در اين بيت صرفاً به طعم و بوي صبر و بيد اشاره شده است. براي هر كدام از آنها فوايد و خواص بسياري در كتب طبي بر شمرده اند.

  قطران و موی : شد آن زمانه كه رويش به سان ديبا بود                   شد آن زمانه كه مويش به سان قطران بود                                                                                                    ( ديوان ، ص 23)    قطران شيرۀ درخت ابهل و شيرۀ ارز و مانند آن است و آن به شكل روغني سيال است كه از آن تراوش مي كند ؛ نيز نوعي قطران معدني است كه قطران ذغال سنگ گويند كه از تقطير ذغال سنگ به دست مي آيد. قطران در طب ، كاربرد بيروني و جلدي دارد و نبايد در داخل از آن استفاده كرد. (رك : لغت نامه دهخدا ) ؛ رودكی در این شعر سياهي قطران را در نظر داشته و سياهی موی خويش را در جواني به آن تشبيه كرده است. درمان و درد : همان كه درمان باشد به جاي درد شود        و باز درد همان كز نخست درمان بود     ( ديوان،ص 22 )   سرمه و زروی :     همچنان سرمه که دخت خوبروی                 هم بسان گرد ، بردارد زروی            ( ديوان،ص 50 )         رودکی در این بیت ، سرمه و زرو ، یعنی گرد داروی چشم را به زیبایی بیان کرده است ؛ زرو بر    وزن و معنی زلو باشد و نام دارویی هم هست که مانند سرمه و توتیا در چشم کشند ، روشنایی چشم را   زیاده کند . ( برهان) عود و چندن :          ز عود و چندن او را آستانه        درش سيمين و زرّين پالگانه          ( ديوان ، ص 47)    عود ، چوب درختي است بسيار عظيم و شاخه هاي آن اكثراً كج و غير مساوي است . بهترين آن هندي يا مندلي است …. مفرّخ است و برای امراض عصبي سود دارد. از سوزانيدن چوب اين درخت بوي خوش متصاعد مي شود. (اغراض الطبيه ، ص 314) چندن يا صندل كه معروف است و انواعي دارد. چوبي است رنگين و خوشبوي و گويند مار بدان درخت مايل باشد و بدان پيچد. ( آنندراج) ؛ در این شعر بوی خوش هر دو مد نظر است. ب – برخی اصطلاحات نجومی : اختران و دوازده برج :         اختران اند آسمانشان جايگاه          هفت تابنده روان در دو و داه         ( ديوان ، ص 94 ) دو و داه ( ده ) ، دوازده مي شود كه همان دوازده برج يا صورت فلكي است كه به ترتيب عبارتنداز : حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ، ميزان ، عقرب ، قوس ، جدي ، دلو ، حوت. ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 84 ) آسمان هفتم :        چراغان درشب چك آن چنان شد            كه گيتي رشك هفتم آسمان شد      ( ديوان ، ص 76 )        چك : شب نيمه شعبان است.       قدما تصوّر می كردند كه آسمان از هفت طبقه روی هم چيده ، تشكيل شده و خورشيد و ماه و پنج سياره را بنابر اندازه دوري آنها از زمين در هر يك از اين طبقات مي دانستند و خورشيد و ماه و خمسه متحيره را ساكن طبقات و صاحب ( ربّ ) آن می شمردند. ( رك : فرهنگ اصطلاحات نجومی ، صص 840-841 ) برج حمل ( بره ) :       كافتاب آيد به بخشش زی بره         روی گيتی سبز گردد يكسره          ( ديوان ، ص 49 )     بره يا حمل  ( Belier  ) ، در معني جدي يا شاه المذبوح هم آمده است ، كه اولين برج به حساب   می آيد. آفتاب كه در برج حمل وارد مي شود ، هر روز رو به تزايد می گذارد. بهرام ( مريخ ) :        ور به نبرد آیدش ستارۀ بهرام                  توشۀ شمشیر او شود به گروگان   (دیوان ، ص37)      بهرام ، وهران ، ورهرام ، ورهران ، از اصل «ورثرغن» به معنی فاتح ، شکننده و جنگجوست . این ستاره در تصورات ایرانی و یونانی و روم ، ایزد یا خدای جنگ بوده است . منجمان احکامی به همین علّت مریخ را کوکب لشکرکشان و امرای ظالم و اتراک و دزد و مفسدان و آتشکاران و بیاعان ستور شمرده ، هر و شجاعت و جسارت و سفاهت و لجاج و دروغ و تهمت و ... را بدو نسبت داده اند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 729 ). نحوست کیوان :   ور سخن او رسد به گوش تو یک راه          سعد شود مر تو را نحوست کیوان    ( دیوان ، ص 37 )       کیوان ( زحل ) در نجوم احکامی ، نحس اکبر محسوب می شد . کیوان ، لفظی بابلی است و به فارسی «کش» می گویند . تیر یا عطارد : زیرش عطارد ، آن نخوانیش جز دبیر       یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر   ( دیوان ، ص 27)       تیر ، نام فارسی عطارد است . خداومد خط و دبیری بوده که این باور وارد ادب فارسی نیز شده است . دبیر انجم ، اختر دانش ، کاتب گردون ، مستوفی گردون ، کاتب علوی ، منشی دیوان ثانی ، القابی است که به عطارد داده شده است . گردی جهان و گردش دوّار آن :        جهان همیشه چنین است ، گرد گردان است                      همیشه تا بود آیین ، گرد گردان است                                                                                                             ( دیوان ، ص 22 )       ج – موسیقی در شعر رودکی :       باآنكه‌ديـوان‌رودكی ‌سمـرقندی ‌دردست‌نيست،لكن‌اشعارِ وی ‌به‌بلاغتِ‌اسلوب ‌و طبيعی ‌بودنِ معني،ممتاز‌است.«سبكِ ‌او ‌دلكـش‌ ومتناسب‌ولطيف،ودرهمين‌حال،جـزالتِ ‌مخصوصی ‌دارد كه‌بـراي‌كمتـركس‌ازشعـرا‌ميسـر‌شده‌است.آن‌اشعار‌،وقتی ‌كه ‌به‌ آوازِ ‌دل‌نـواز‌وآهنگِ ‌شيـرينِ‌ سـراينده‌وگـويندۀ ‌سخـن‌آفـرين ِ‌فارسي ‌هـم‌دست‌ مي‌شد، تأثيـراتِ ‌فـوق‌العاده‌ ای ‌داشت‌ و ماننـدِ‌نصـر‌بـن‌احمـد‌سامانـی ‌را از‌عـزيمت‌منصـرف ‌و ‌بی ‌مـوزه‌به‌‌طـرف‌بخـارا‌تهييـج‌كـرده،روانـه             ‌می ‌ساخت.»(سخن و سخنوران ، ص 18 ) .         بنابر ‌تحقيقِ‌ استاد ‌مسعـود فـرزاد‌، در ايـرانِ‌ اسلامی، كامل‌تـرين‌ مجموعۀ‌عروض‌فارسی، نخستـين‌بـاردراشعـارِ رودكـی ‌ظاهـر‌شـد ‌كه‌ لااقـل ‌سـی ‌و پنـج ‌وزنِ ‌مختـلف‌دراشعـارِ ‌وی ‌يـافت‌         می ‌شود.وقتی ‌درنظرآوريم‌كه:مجموعۀ ‌اوزانِ‌مختلفِ‌درحدودِ‌پانصد‌غزلِ‌حـافظ،بيست‌وسه‌ وزن است،آنگاه‌به‌مـوسيقی ‌گسترده‌ ومتنـوعي‌كه‌شعرِ‌رودكي‌وشعرِ‌فارسي‌درآغازِ‌بالندگی‌ِ‌خود به‌آن‌متـرنم‌بوده،پي‌توانيم‌برد.آيا‌آگاهيِ‌وي‌ازمـوسيقي‌وخوش‌آوازي‌واحياناً‌خـواندنِ‌اشعاربه آواز،همـراه‌ بانغمـۀ‌چنگ،درمـوسيقيِ‌شعـرِ‌اوتأثيـر‌داشتـه‌است؟ كه‌ بی ‌شك‌ چنيـن‌است. «استادمجتبی ‌مينوی ‌وی ‌را‌هم ‌پايۀ «چاسـر»‌- ‌شاعرِ‌انگليسي(1400‌ـ‌1340‌م.)‌ - ‌دانسته است؛ بااين‌ تفـاوت‌‌كه ‌اكثـر‌اشعار‌‌رودكـی ‌راامروز،عامۀ ‌فـارسی ‌زبانان ‌درمی ‌يابند ‌وحال‌آن‌كه زبانِ‌چاسـر‌بـرای ‌انگليسـی ‌زبانان‌،كهنـه‌شده ‌وفـهمِ‌آن‌محتـاجِ‌مقـدماتِ‌خاص‌است.»(چشمۀ روشن ، ص 17 )     نيروی‌ دلفريبِ ‌شعـرها،آوازها‌ ومـوسيقی ‌رودكـی ‌نيز‌البته‌جـای ‌شگفتـی ‌است.‌نظامـی عـروضی  سمـرقندی ‌‌در چهارمقاله ‌(مجمع‌النّوادر)‌،مقالۀ ‌دوم(شعر)‌،داستان‌زيبای ‌شعرسرودن وچنگ‌نواختنِ‌استادانه‌ي‌رودكي‌رابيان‌مي‌كند‌كه‌ ‌:نصربن‌احمد‌ساماني‌رادريك‌بهار،گذر به «بادغيـسِ»‌هرات‌افتاد‌وبه‌علت‌ِ‌زيبايي‌آب‌وهـواي‌آن‌ناحيه‌چهـارسال‌درآن‌جا‌مُقام‌كرد.چه،‌ايامِ ثباتِ‌دولتِ‌ساماني‌بود‌وكشورآباد‌ومُلكْ‌بي‌خصم‌ولشكرْفرمان‌بردار‌وروزگار‌مساعد،بااين‌همه لشكريـان‌وهمراهـان‌ملـول‌گشتند‌وآرزوي‌ديـدارِ‌خانمـان‌كردند.لكـن‌پادشـاه ‌را ساكـن ‌ديدنـد‌و دانستندكه‌اين‌سال‌رانيز‌قصد‌ماندن‌دارد.‌ناچار‌به‌نزدِ‌استاد‌ابـوعبـدالله‌رودكـي‌رفتند‌وگفتند‌:اگر كاري‌كنـي‌كه‌پادشاه‌ازهـرات‌قصد‌حـركت‌به‌بخـارا‌كند،پنج‌هزار‌دينـار‌تورا‌خـدمت‌كنيم.رودكـي مزاجِ‌امير‌مي‌شناخت.قصيده ای ‌گفت‌وبه‌هنگامِ ‌سرخوشيِ‌امير،چنگِ ‌خود را ‌برداشت ‌ودر دستگاهِ‌عشاق‌‌قصيده ‌رابرای ‌امير‌خواند: بـوي‌ جــوي ‌مـوليـان ‌آيد ‌همی                    بـويِ‌ ‌يارِ مهـربان‌ آيد همی         پس‌در‌پرده‌ ای فروتر‌چنين‌ادامه‌ مي‌دهد: ريـگِ‌آمـــوي‌ و درشتــيْ‌راهِ ‌او                     زيــرِ‌ پايـم‌ پَــرنيــان ‌آيد‌همی آبِ‌جيحون‌ازنشاطِ ‌روي‌دوست                   خِنـگِ‌ مارا ‌تا ميـان‌ آيد‌ همی اي‌بخـارا‌، شادباش ‌و ديـر زي                    ميـر‌ زی ‌تو شادمان ‌آيدهمی مير ماه است‌ و بخارا آسمان                       ماه سـوي آسمان آيد همی مير سرو است ‌و بخارا بوستان                  سرو سوی‌ بوستان آيد همی       چـون‌رودكي‌به‌اين‌بيت‌رسيد،اميـر‌چنان‌متـأثر‌ودگرگون‌گشت‌كه‌ازتخت‌پايين‌‌آمد‌وبدون‌كفش، سواربراسب‌شد‌وروي‌به‌بخارا‌نهاد... ( رک : چهار مقاله ، ص 50 )          چنان که آقای مهدی ستایشگر گفته است : «رودكـی ، وآهنگِ‌خوانندگی ‌ونوازنـدگی ‌درتاريخ‌ادبيات‌فارسی ‌باهم‌عجين‌شده‌اند.موسيقی و زمزمه‌های ‌آهنگين‌درخونِ‌اوست.‌به‌قولی ‌درهشت‌سالگي‌ويا‌به‌گفته‌ ای ‌دربيست‌سالگی‌، درمجمع‌خوانندگان‌وحافظانِ‌قـرآن‌باچگونگی ‌صـوت‌وخوانندگي‌ومـراحلِ‌زيروبمِ‌اصوات‌آشنايی  يافته . اين‌سنيـن‌دارای ‌محسّـناتی ‌است‌ازجملـه‌آن‌كـه:‌ هـرچه ‌دراين‌سنين‌فـراگيرشود،چـون‌ نقشی ‌برحجر‌،درذهن‌می ‌ماند ‌وروحِ‌آدمی ‌راموجبِ‌تلطيف‌است.‌خاصه‌اگرازهنرها،مـوسيقی باشد...هِرمان‌اِته‌ - ‌مـورّخ‌وشـرق‌شناس‌آلماني‌ - ‌می ‌گويد: مـوقعي‌مردم‌ازآوازِ‌خـوش‌ودلكشِ خدادادی ‌رودكی ‌استقبال‌می ‌كردند ، رغبتِ‌وي‌به‌اين‌هنـر‌افزوده‌مي‌شد.چنان‌كه‌هـروقت‌قفلِ زبان‌به‌نغمه‌سرايی ‌می ‌گشود ، دلِ‌فرشتگان‌مي‌ربود.» ‌( نام نامۀ موسیقی ایران زمین ، ج 3 ، ص 112 )‌        دكتر‌محمّد دبيرسياقی ‌می ‌نويسـد‌‌:«بدون‌شك‌مـوسيقی ‌دانی ‌رودكـی ‌درشهرت ‌و رواجِ غزل‌ها ‌واشعارش ‌مؤثر‌بوده ‌وسخنِ ‌او،فرزند ِ‌پيوند‌ ميان ‌شعر‌وموسيقی ‌درادبِ‌فارسي‌است.» (پیشاهنگان شعر فارسی ، ص 19 )         رودكـی ‌پيشاهنگِ ‌چكامه‌سـرايان ‌نيز‌به‌شمـاراست. كهن‌ترين‌قصيـدۀ ‌كاملی ‌كه‌مشتمل‌بـر تشبيب ‌وبیت تخلّص‌ ‌به‌مدح‌ و آوردن ‌دعا ‌درشريطه ‌باشد، از وی ‌به ‌يادگارمانده ‌است.       بيتی ‌چند ‌ازاشعار‌موسيقايی رودكی : رود و سرود :    گــوش‌ِ‌تــو‌سـال‌ومَه ‌بـه ‌رُود‌ وســرود            نشنـــوی ‌نـيــــوۀ ‌خـــروشـــان‌را     ( دیوان ، ص 68 )     و نیز : هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو       جز که از فریاد و زخمه ات خلق را کاتوره خاست                  .                                                                                                  (دیوان ، ص 71 )         و نیز : چون لطیف آید به گاه نوبهار                بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز    ( دیوان ، ص 82 )      و نیز رود و چنگ در این بیت : چون به بانگ آید از هوا بختو                می خور و ، بانگ رود و چنگ شنو    ( دیوان ، ص 94 )   نغمۀ کهن و لحنک غریب : صلصـل‌به‌سـروبن‌بر،بانغمه‌ي‌كهن                بلبـل‌به‌شاخِ‌گـل‌بـر،بالـحنكِ‌غـريب     ( دیوان ، ص 14 ) تبیره :  پــس‌تبيــره ‌ديــد ‌نــزديــك ‌درخـــت           هرگهي‌بانگی ‌بجستی ‌تند و سخت         (دیوان ، ص 72 ) چنگ : رودکی چنگ برگرفت و نواخت                   باده انداز ، کاو سرود انداخت         ( دیوان ، ص 15)     و نیز : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند             فدای دست قلم باد دست چنگ نواز   ( دیوان ، ص28 ) سرود هزار دستان : بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی             سرود گویان ، گویی هزاردستان بود   ( دیوان ، ص 24)   مطرب : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی              با ریدکان مطرب بودی به فرّ و زیب ( دیوان ، ص14 ) نوایی (نغمه ساز و نوازنده) : فرخار بزرگ و نیک جایی است                   کان موضع آن بت نوایی است      ( دیوان ، ص 72 )  بربط عیسی و چنگ مدک و نای چابک : بربط عیسی و لون های فؤادی                چنگ مدک نیز و نای چابک جانان      ( دیوان ، ص 35 )      گویا در دربار امیر نصر بن احمد سامانی ، عیسی نامی بوده بربط نواز ، و مدک نیز نام چنگ نوازی از خنیاگران مجلس شاه بوده است . مجیب : بلبل همی بخواند در شاخسار بید            سار از درخت سرو مرو را شده مجیب   ( دیوان ، ص 13 ) بانگ نالۀ زیر : وقـت‌ِ‌ شبـگيـــر ‌بانــگِ ‌نـالـۀ ‌زيـر                   خوش‌ترآيـد بـه‌‌گوشم‌ از ‌تكبير    (دیوان ، ص 115 ) و نیز :  زاری ‌‌زيــــروايــــن‌مــــدارشگفت            گـــرزدشـت‌انــــدرآورد نخـجـيـــــر      ( دیوان ، ص 115) * * *       منابع و مآخذ        * دیوان شعر رودکی ، به تصحیح و شرح دکتر جعفر شعار ، تهران ،چ 1 ، نشر قطره ، 1378 .    * موسيقی ‌در ادبيات ، طغرل ‌طهماسبی  ، تهران ، چ 1 ‌ ، انتشارات ‌رُهام ،  1380 .  * تـاريخ‌ادبيّـات در ‌ايـران ، دکتر ذبیح اله صفا ، تهران ، چ 9  ، نشر فردوس ، 1368 .  * تـاريخ‌ادبيّـات‌ايـران ، يان ‌ريپـكا‌ و ديگـران ، تـرجمۀ ‌كيخسـرو كشاورزی ،تهران ، چ 1 ،  انتشارات‌گـوتمبرگ‌ و جاويدان‌خرد  ،1370 .  * موسيقي‌شعر ، محمّدرضا شفيعی‌كدكنی ، تهران ، چ 6  ،  نشر‌آگاه ، 1379  .  * سخن‌ و سخن‌وران ، بديع‌الزّّمان ‌فروزانفر ، تهران ،چ 2  ، نشر خوارزمي ، 1350 .  * ‌چشمۀ ‌روشن ، غلام‌حسين ‌يوسفی ، تهران ،چ 2  ، نشرعلمی ، 1377 . ‌ * نام‌نامۀ ‌موسيقی ‌ايران‌زمين ، مهدی ‌ستايشگر ، تهران ، چ 1 ، نشر‌اطّلاعات ،1376.  * پيش‌آهنگان‌ شعر فارسی ، دكتر محمّد دبيرسياقی ، تهران ، سخن ، 1375 .  * چهار مقاله ( مجمع النوادر ) ، نظامی عروضی سمرقندی ، به تصحیح علامه قزوینی ، تهران ، نشر جامی ، 1375 .  * فرهنگ اصطلاحات نجومی ، دکتر ابوالفضل مصفّی ، تهران ، پژوهشگاه علوم انسانی ، 1381 .  * لغت نامه ، علی اکبر دهخدا ، تهران ، دانشگاه تهران ، (دورۀ جدید 15 جلدی) .  * اغراض الطبیّه ، سید اسماعیل جرجانی ، به تصحیح و تحقیق دکتر حسن تاج بخش ، تهران ، چ 1 ، دانشگاه تهران ، 1385 .       *  *  *